بازی کردن با کارت منافع ملی برای اثبات حقوق زنان کافی است؟
مدرسه فمینیستی: در اخبار شنیدیم و خواندیم که خانم اردلان از رفتن به خارج برای مسابقات آسیایی بازماند، آنهم نه برای اینکه میخواست برود سفر و یا اینکه بخواهد خانه و خانواده را رها و بی امان بگذارد، قرار بود برود که برای ملت افتخار بیافریند. وای اگر قرار بود زنی به خاطر دل خود میرفت، یا اگر برای تفریح میرفت، بی شک بودند مردان و زنانی که گریبان چاک میکردند و چنین زنی را متهم به سهل انگاری، بی مبالاتی، عدم درک وظیفه و خلاصه هر تنگ نظری که باشد بر وی روا میداشتند و اساساً حق او را در این میدانستند که پایش را از حدش دارازتر نکند. افراد دیگری که در این رابطه نوشتهاند اشاره کردهاند که این ماجرا از این زاویه نبوده است و تشریح کردهاند که قوانین نابرابر حتی در چنین مواقعی به مصالح ملی نیز ضربه میزند. در این مورد اخیر، خانم اردلان برای یک هدف ملی میخواست از ایران خارج شود.
در این مورد گفته شد و خشم همه ما نیز برانگیخته شد، میگویم خشم چون دقیقاً منظورم خشم است زیرا با هیچ احساس دیگری نمیشود به این مساله واکنش نشان داد.
اینکه میگوییم به خاطر مصالح ملی هم که شده این قانون نابرابر است تا حدودی حرف درستی است و مسیر را هموار میکند. برای همراه کردن نیم دیگر جامعه و اثبات اینکه این قوانین در همه جا آسیب میزند، حتی در جایی که قرار است افتخاری برای ایران ایجاد شود، شاید چنین استدلالیهایی لازم باشد.
اما اعتراض من دقیقاً به اینگونه استدلال است. اعتراضم به این است که مگر ما زنان هنوز خودمان دارای وجود مستقلی نیستیم که وقتی میخواهیم از حقوق مان صحبت کنیم، باید آنرا به امر دیگری گره بزنیم؟ برای مثال زمانی که میخواهیم در خصوص حقوق زنان در خانواده صحبت کنیم شیوه استدلال ما این است که این تغییرات اگر انجام شود مصالح خانواده تأمین میشود و یا در همین مورد اخیر که حق خروج از کشورمان را به منافع ملی گره میزنیم. در واقع گویا وقتی میخواهیم ناکارآمدی این قوانین را نشان دهیم و اثبات کنیم که چکونه این قوانین میتواند لطمه بزند به دیگر حوزهها از جمله در این مورد خاص به مصالح ملی اشاره میکنیم. درست است که با وجود این قوانین نابرابر، جامعه یا خانواده آسیب میبیند، اما سؤال این است که هویت خود زن به عنوان زن کجاست؟ چرا همیشه مسائل زنان باید با موضوعات بزرگتر تعریف شود و در آن گوشه و کنار به سختی برای خودمان جایی باز کنیم و در نهایت در حاشیه، خواستههای خود را مطرح کنیم؟ یا به عبارت دیگر چرا استراتژی را متمرکز بر خواستههای زنان نکنیم؟
ممکن است برخی ادعا کنند که این یک نوع استراتژی است، یعنی برای اینکه بتوانیم دیده شویم ناچاریم اینگونه بازی کنیم. اما در پاسخ باید گفت دقیقاً به همین مفهوم اگر این استراتژی باشد، پس زمان آن رسیده است تا این استراتژی را تغییر دهیم.
شاید در آغاز انقلاب که زنان مشارکت چندانی در امور نداشتند، سطح سواد بالا نبود، یا زنان به اشتغال مبادرت نمیکردند، نقش زنان به عنوان تربیت کنندگان فرزندان و در کانون خانواده تعریف میشد و زنان، این نقشها را نه تنها اعمال میکردند بلکه به آن باور نیز داشتند، چاره ای نبود تا با آن ادبیات و از درون خانواده و برای خانواده مطالبات خود را بیان کرد. این استراتژی اتفاقاً در جاهایی هم در آن زمان موفق بود و پاسخ میگرفت، اما امروز نیاز به بازبینی این استراتژی و تعریف مجدد آن داریم. باید در مورد جامعه و زنان ایران بهتر مطالعه شود. اکنون بیش از ۶۰ درصد از دانشجویان ما را دختران تشکیل دادهاند، آمار ازدواج کاهش پیدا کرده است، آمار طلاق افزایش یافته؛ زنان مشارکت بیشتری در مشاغل دارند. هرچند سیاست رسمی دولت بازگرداندن زنان به نقش پیشینشان است اما به نظر میرسد مشارکت اقتصادی زنان در شغلهایی غیر رسمی در حد پایین نباشد. امروز هر یک از زنان اگر حتا قوانین را به خوبی ندانند اما میدانند در چه سنگلاخهایی خواهند افتاد. همه این پدیدهها حکایت از یک نه بزرگ به نقش قبلیشان دارد. از این رو به نظر میرسد اکنون هنگامه و زمان آن فرا رسیده است تا استراتژی خود را بر مبنای فردگرایی قرار دهیم.
میدانم که با طرح این مسئله اولین چیزی که به ذهن برخی خطور میکند این است که فردگرایی مساوی است با خودخواهی یا مساوی با منفعت طلبی!
اما فرق است بین آن و این. وقتی میگوییم فردگرایی، این فردگرایی توأم است با خرد، سنجش و برگزیدن راهی میانه و در نهایت تعادل بین فرد و جامعه. در حالی که آن دیگری (خودخواهی) کور است و از «اگو» و از غریزه سرچشمه میگیرد و به فکر دیگری نیست بلکه در فکر حذف دیگری است. متاسفانه از نظر بسیاری، این مفهوم خودخواهی و منفعت طلبی، جایگزین مفهوم درست فردگرایی شده است و از اینروست که با چنین پیش فرض و قضاوت ذهنی در خصوص فردگرایی، به سختی میتوان مفهوم فردگرایی را پالایش و تعریف کرد. این در حالی است که فردگرایی ریشه در کرامت انسانی دارد و هیچ زن و مردی را نیز مسثتنا نیز نمیکند. فردگرایی همان مفهوم کانتی است، آن قاعده اخلاقی طلایی است که میگوید چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود. البته ما همین مفهوم را در نصایح دینی مان از امام بزرگوار، یعنی مولای علی داریم.
با توجه به این مسائل، امروز به نظر میرسد که ما باید اعتراض مان را به لحاظ نقض حقوق مان و نادیده گرفتن مان به عنوان انسان به ماهو انسان طرح کنیم. در واقع اعتراض ما نباید از آن جهت باشد که این قانون باعث شده تا زن ایرانی نتواند باعث افتخار ایران شود! بلکه باید از آن جهت مطرح شود که یک زن ایرانی از خروج از کشور محروم شد تا نتواند آرزویش را که میتوانست افتخارآفرینی برای ایران نیز باشد به سرانجام برساند. اگر ما امروز اعتراض به قانون ناعادلانه داریم (و در این مورد خاص اجازه خروج زنان از کشور که میبایست با اجازه همسر باشد) به دلیل این است که این قانون زن را در حدشی پایین آورده و او را مساوی یک صغیر و سفیه قرار داده است. از تبعات چنین قانون نابرابری میتواند این نیز باشد که زنانی غیوری چون نیلوفر اردلان اگر توسط همسر ناشزه تشخیص داده شود نیز نتواند از کشور خارج شود! این قانون سالب آزادی فردی رفت و آمد است، چون زن را از حق عبور و مرور آزادانه مستثنی کرده است. این قانون به هیچ وجه، نه ریشه در شرع دارد و نه در قرآن و نه در سنت
این قانون از جمله بازماندههای قوانین تبعیض آمیز پیش از انقلاب است که به گفته خانم مهرانگیز منوچهریان، وقتی به نمایندگان مجلس آن زمان در مورد این قانون اعتراض کرد از نمایندگان مرد مجلس پاسخ شنید که «اگر ما اجازه دهیم زنان مان از ایران بروند از دست مان خارج میشوند»!
ریشه تبعیض آمیز این قانون در این است که زن را شی دانسته که میتواند به تملک دیگری درآید و در نتیجه معتقد است که همیشه باید افساری برای مهار زن وجود داشته باشد!
امروز من و تو اگر به این قانون اعتراض میکنیم، اعتراض مان به سلب حداقل آزادی مان است: آزادی فردی!!! میدانم برای جوان امروزی آزادی فردی شاخص اش از منافع ملی نیز بالاتر است و اگر هم بالاتر نباشد، تا نتواند آزادی فردی را لمس کند، بی شک نمیتواند مفهوم منافع و آگاهی ملی را درک کند. این آزادی توأم است با سنجش، توأم است با تفکر و آگاهی و توأم است با احترام.
و اگر در سرزمینی فرد در حدشی پایین آید و آزادیش رخت بربندد، ناراستی، قبای راستی بر تن میکند و تهدید و پرده دری، امنیت نامیده میشود. بادا که چنین نگردد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید