باز بودن سِیر روایت در آثار سعید جهانپولاد
به بهانهی انتشار شعر «کرگدنی» از مجموعه اشعار در حال انتشار «ضد زمینی» از سعید جهانپولاد در «مجله ادبی شهرگان کانادا»
از آنجا که نوشتههای متنوعی را از سعید جهانپولاد، به چشم نقد و نظر مطالعه نمودهام، ویژگی مشترک آثار او، «بسته نبودن» سِیر روایت در آثار اوست.
او متن را باز میگذارد تا هر کس، به قدر وسع و توان ذهنی خویش از آن بهرهور گردد. آثار او پیش از آنکه به نقد «هرمنوتیک» و «تأویلگرا» در آید؛ خود، هرمنوتیکال و تأویلپذیر نوشته شدهاند.
او با این سبک نوشتاری _خواسته یا ناخواسته فرقی نمیکند_، سیّالیت تفسیر را برای مفسّر حفظ میکند. این ویژگی «مفسرمحوری» آثار او، موجب میشود که هیچکس از خوانش متن، دست خالی برنگردد.
همچنین؛ زبان نمایشنامهای یا دیالوگوارهی آثار او، موجب ترغیب خواننده میشود که «روایت» را تا سکانس آخر پی بگیرد.
رهایی شعر او از «وحدت زمان» و «وحدت مکان» کلاسیسمی، شعر او را تأویلگراتر میکند؛ چونکه وحدتزمان و وحدتمکان، یک متن ادبی_ هنری را بسته میدارد و مجال جولان را از مفسّر در تفسیر، میگیرد.
دیگر اینکه؛ در شعر ایشان ارجاعات و تلمیحاتی وجود دارد که باید برای مخاطب رمزگشایی شود؛ اما استفاده از تلمیحات غریب، حُسن و عیبی را توأمان دارد؛ حُسن ازین جهت که آموزندهست؛ اطلاعات میدهد؛ مخاطب را به مطالعه ترغیب میکند؛ اما عیب ازین حیث که اثر را به سمت تعقید لفظ و معنا میبرد. با اینحال، نباید تصاویر واضح و روشن ایماژیسمی شعر ایشان را ندیده گرفت:
و دستهاش را تا حد صلیب / عیسای مسیح باز میکند و بعد به شکل شکم برآمده مریم، قوس میدهد
یا:
اسبی شیون میکشد
و یال سوختهاش
بوی زغ میدهد به هوا
در پایانِ این نقد، که دوستتر دارم با جناب جهانپولاد در حالت تعاملی باشد، سوالاتی را با ایشان درمیان میگذارم:
شاهرخ جوکار:
۱_ آیا در مورد شعر خود، قائل به «مفسّرمحور» بودن شعر هستید؟
سعیدجهانپولاد:
_ بله، یکی از ویژگیهای مهم متنهای باز، همین فضای سیّال در تأویل و تفسیرپذیریِ چندوجهی است. من، خواننده، منتقد، متن و مولف را در پروسهی تولید و بازتولید، در یک راستا میبینم. متن باز، متنی متکثر و شناور است؛ و توقف نمیکند. اینگونه فرض کنید که به طور همزمان حضور این شبکههای بازیگر مثل مخاطب، منتقد یا مفسر، صداها و شخصیتهای درون متن، با نوعی نقش واسطهگر مولف، در خود متن نقشآفرینی میکنند، و به طور همسطح و خود_ارجاع مشارکت متنی دارند؛ مثل یک میتینگ و دورهمی با گفتگومندی و بینامتنی و ترامتنی به صورت دیالوژنی، باهم مکالمه و گفتگوی مشارکتی دارند. برای همین از سنخ های متنوع زبانی و سطوح مختلف زبانی و شبکهایی بازیگران اجتماعی در متن و شعرهای متکثر پسازبانی استفاده میشود. چون این شبکهی بازیگران هر کدام تأویل و تفسیری از رویدادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارند؛ و در صحنهی نمایشی به قول نیما، در ارزش احساسات… و البته باختین، در منطق مکالمه و گفتگومندی، به طور مؤثر سخن میگویند و مجادله میکنند و دربرابر سلطهی گفتمانِ غالب و فرهنگ غالب، تأویل و تفسیر خودشان را بی دخالتِ مولّف به نمایش میگذارند و نوعی ضدگفتمان و ضدفرهنگ را بازتولید میکنند.
برای مثال به این دیالوگ رجوع کنیم:
_( حالا مگه فرقی هم میکنه؟
آدم کرگدنی یا کرگدنی آدم شده؟)
_(خب البته بستگی به اخلاق موقعیتی داره، مثلا فکر کن در مجلس جمهوریت آنقدر بخوری و بلموبانی و ریخت و پاش کنی که بشوی «بوجور»)
این سطح گفتگومندی در متن باز و روایت متکثر و غیر خطی، و البته به شیوهی جریان سیّال ذهنی، شاید مناسبترین فضایی باشد که شبکهی بازیگران از هر سطح و دانش و طبقه اجتماعی، و با هر نوع سیستمهای فکری در آن باهم تعامل و گفتگو دارند؛ شما بسیار هوشمندانه و تیزبین این چندوجهی بودن و سیالیّت تفسیری متن باز را اشاره کردیدهاید.
شاهرخ جوکار:
۲_ شعر شما بیش از آنکه به مقولات متافیزیکی بپردازد، زمینیست؛ آیا این انتخاب عامدانه است؟
سعیدجهانپولاد:
نام کتاب اشعار تازهام «ضد زمینی» است. در واقع با رویکرد ضدّ فرهنگی و ضدّ گفتمانی در چرخش زوایای دید و حضور پرسوناژها و شبکهی بازیگران فعال، سعی داشتم در برابر آن سنّت ادبی و فرهنگیِ غالبِ متافیزیکی و ماورایی که به اشکال عرفان و دین و ایدئولوژی و الهیاتی شدن، زبان و ادبیات ما را در تسخیر خودش داشته، به چالش جدی بکشم. در واقع هر نوع ساختار و برساختههای مطلقانگارانه و تکساحته و تکگو و دانای کلی در چنین روایت نمایشی و فضای سیال و زبان متکثرش، در یک همسطحی و گفتگومندی مشارکتی و فعال با شکست مواجه شد.
چراکه ابتدا آنرا در یک ساختار تقابلی در رویت گفتگوهای تأویلی و تفسیری شبکه بازیگران به پرسش و پاسخ میگذاریم و بعد این ساختار در سیالیت و باز بودن متن همینطور در شبکهی کنشگران فعال مدنی، فرهنگی شبیه تریبونی آزاد بر فراز تقابلهای دوتایی خود را قرار میدهد. ارزش گذاریها و گفتمانهای غالب و فرهنگ سلطهوری زمین که همان متن است، شکسته و تکه تکه میشود.
به این سطرها میتوان اشاره کرد:
گاه میرود وسط پنج خانم محجبهها
حواسش جمع همه
نکند مثلا چپ چشمی کسی …
شاهرخ جوکار:
من از شما میپرسم؛ به نظرتان این سطرها دارد چه نوع گفتمان و فرهنگ و ایدواوژی غالب را به چالش میگذارد؟
سعید جهانپولاد:
_ بگذارید قبل از ادامه سخنتان، من جوابم را ارائه نمایم:
از نگاه من این سطور، انعکاس واقعیِ «وجودِ مقدّم بر ماهیت» اگزیستانسیالیسم میباشد. وجودی که جنسیت محض است و دستخوش نیروهای سرکوبگر. جنسیتی که در زیستِ بدنی و تجربهی شخصی و جمعیاش، پیوسته مغلوب خشم سلطه بوده است.
بنابراین، اینکه نگاه از بالا برداشته شده به زمین و رخدادها و درهم ریخته شدن ارزشها و مفاهیم زیستی و تجربهایِ درون تاریخی بسته و وابسته است. میگویم این شعرهای پسازبانی ضدّ زمینی است و نه ماورالطبیعی و یا متافیزیکال و یا حتا الهیاتی و .. درست در مقابل این سیستمهای فکری، فلسفی و حتا دینی قرار دارد که غلبهگی انسان بر طبیعت، بر جانوران بر ماده و غیر انسانی و حتا خود انسانی را به چالش میکشد. زبان اومانیستی، رویکرد انسان گرایی که دیگر رو به پایان است و باید خود را به سمت پسازبانی پسا انسانگرا مجهز کنیم؛ همانطور که خود اشاره کردید، استحاله و مسخ تدریجی و پوچی انسان در بینامتنیت به نمایشنامه کرگدن اوژن یونسکو ارجاع دارد و هم به کتاب اشعارم «زره کرگدن به تن دارم» و البته ترامتنیت به متون و روایتهایی که چنین استحاله و مسخ و یا بیگانگی از خود و خویشتن و دیگری و اینکه نقش همسطحی و درهمتنیدهگی بین انسان و طبیعت و جانواران و پدیدهها را بازنمایی کردند. در جهان پر آشوب و زمین ناامن و پر از اضطراب و تشویش روزگار پساصنعتی و پسادیجیتالی و پساحافظه، با سرعتی عجیب انسان دارد محو میشود و زیستار سیاره و همه موجودات ساکن در آن، در آستانه و خطر نابودی و انقراض قرار گرفته اند. شعر پسازبانی عمیقا دربرابر چنین فجایعی تمامقد صدای رسا ، روشنگرانه و پیشگیرانهاش را بلند کرده و ناقوس این مرگ تدریجی را در متون به صدا درآورده؛ آیا اینطور فکر نمیکنید؟
بله، اینگونه میاندیشم و امیدم به اینست که نه تنها زبان یا شعر، بلکه جمیعی از هنرها بتوانند ناجی این انقراض دستهجمعی شوند؛ وگرنه انسان، انسان را میخورد.
_ سطرهای نخست:
برای کرگدن شدن کمی دیر اقدام کردیم
کمی دیرتر از وقتی زبان به تکلم باز و …
مخاطب فعال، مفسّر و منتقد و شبکه بازیگران اجتماعی سیستمهای فکری که تفاوت انسان و جانور، انسان و طبیعت و … را در مسئله قوای ناطقه و مسئله هوشمندی و تفکر میپنداشتند، کسانی همچون افلاطون و ارسطو تا امروز در بین شارحان دینی و … که همین سنت فکری، مرکز و کانون آنهاست، به نظرم راه به خطا رفتهاند.
شاهرخ جوکار:
۳_ «سیاست» تا چه اندازه در شعر شما نقش دارد یا به آن میپردازید؟
سعیدجهانپولاد:
من هم همچون میشل فوکو باور به سیاست زبانی و ارتباط تنگاتنگ بین زبان، قدرت و دانش دارم. ما در جهان و سرزمینی زندگی میکنیم که به شدت مرزهای این حوزهها درهم تنیده شده و دیگر نمی شود بین آنها تفکیک قائل شد . ما در کشوری به شدت دینی، سیاسی ، امنیتیشده زندگی میکنیم، جایی که هر عمل و کنشی در شبکه بازیگران و کنشگران اجتماعی به مثابه یک کنش مدنی و رفتار اعتراضی و ضدفرهنگی و ضدگفتمانی است. پس در واقع ریکشن، شناخت و موضوع گیری و تأویل و تفسیر در برابر مسئله، دین، فرهنگ، سیاست، حاکمیت، اقتصاد، دانش، علم و فناوری و … در سطح ملی و حتا جهانی، برای شاعر پسازبانی یک ضرورت تاریخی است؛ همانطور که رفتارشناسی جانوران و شناخت گیاهان و زیست محیط و اقلیم ، زبانها و فرهنگها یک ضرورت محسوب میشود.
شاهرخ جوکار:
۴_نقش زبان محاوره و فرهنگ شفاهی را در ادبیات معاصر چگونه ارزیابی مینمایید؟
سعیدجهانپولاد:
مسئله و دغدغه من، همیشه این بوده که نگاه و رویکرد سنتی و کلاسیک به زبان و دسته بندیاش نقصهای آشکاری داشته. اینکه تصور اغلب آکادمیسین ها اینست که زبان ادبی میباید فاخر و در بسط اشرافیت زبانی باشد و مجهز به دایرهای از واژگانی خاص و ... این تصور یک اشتباه تاریخی و فرهنگیست؛ و اعمال سانسور و ممیزی که در پشتش نوعی سلطهی ایدئولوژیکی حاکم بر زبان و کلمات را تحمیل کرده . زبان مرزبندی و خطوط قرمز ندارد که مثلا نمیشود از زبان محاوره و یا حتا واژگان و اصطلاحات زبان کوچه و فرضا به تعبیری کلمات با بار معنایی زشت و یا زیبا و … یا مثلا فحش و ناسزا و کلمات رکیک و … به نظرم خصوصیت متن باز و شعرهای پسازبانی اینست که از تمام ظرفیت های زبان فارسی و خرده زبانها و گویشوران متنوع اقلیمها بهره میبرد. آنها را به متن فراخوانده و شبکه فعال بازیگراناجتماعی در هر سطح و سنخ زبانیاش را با تیپ، شخصیت، سطح دانش و سواد، سطح و طبقه اجتماعی در متن شعر احضار میکند.
شاهرخ جوکار- اسفند ۱۴۰۲