بررسی ریشه نام «آذربایجان»
معرفی:
مرتضی مؤمن زاده در سال ١٣٢٠ در شهر ساوه زاده شد. سه سال در ساوه و سه سال در تهران دوره ابتدایی را سپری کرد. از سال ١٣٣۴ تا ١٣۴٠ در دبیرستان دارالفنون رشته ریاضی را بپایان برد و از آن پس از دانشکده فنی دانشگاه تهران کارشناسی ارشد در استخراج معادن را گذراند و پس از خدمت نظام وظیفه از سال ١٣۴۶ تا ١٣٧٩ در سازمان زمین شناسی کشور در کار اکتشاف ذخایر معدنی بود. در این فاصله، با روحیه شدید “پرسشگری” که داشت نحوه تشکیل ذخایر فلزی در بخشی از مرکز ایران را مورد مداقه قرار داد و با دعوت و قبول هزینه از سوی “بنیاد الکساندر فن هومبلدت” بعنوان پژوهشگر، از ١٩٧٣ میلادی به دانشگاه هایدبرگ رفت و از همین فرصت استفاده کرده و دکترای اکتشاف ذخایر معدنی را با رتبه “عالی” گذراند و در سال ١٩٧۶ میلادی به محل کار خود در ایران بازگشت. علاقه او به طبیعت و در راستای اقناع حس جستجوگریش، علیرغم تدریس در دانشگاههای مختلف کشور، هیچگاه رسما عضو هیات علمی رسمی نشد تا فرصت یادگیری از طبیعت و زمین را از دست ندهد. مرتضی مومن زاده به همه رشتههای علم، از علوم انسانی تا ریاضی و علوم طبیعی و فیزیک و غیره علاقهمند بوده و هست. او از فرصت استثنایی پیشهاش به عنوان زمین شناس، بخوبی بهره جست و توانست تا سراسر سرزمین ایران و چهار قاره جهان را (به جز استرالیا) سیر کند و با توجه به اینکه لازمهٔ سفرهای کاری زمینشناسی، نفوذ به اعماق مناطق دور از دسترس و دیدار با انسانهای گوناگون از نظر فرهنگی، نژادی، مذهبی و غیره است، این دیدارها هر دم او را حساستر و پرسشگرتر کرد که هنوز هم عشق پرسشگری او فروکش نکرده بلکه پرشورتر نیز شده است. همانگونه که میدانید رشته زمینشناسی این الزام را دارد که کره زمین را از زمان تشکیل آن (حدود۴۶٠٠ ملیون سال پیش) تا امروز شناسائی شود. لذا مرتضی این شانس را داشت که نه تنها سرگذشت بی جانها بلکه جانداران، از جمله حیوانات و همچنین گونه بشر را از نظر تکوین در حد توانش بشناسد (می دانیم که بسیاری از انواع ذخایر معدنی در طبیعت محصول حیات هستند).
حس جستجوگری مرتضی در تمام دوران زندگی کاری و پس از آن، او را به هر سویی میکشید. لذا او در باستانشناسی کارهای فراوانی را انجام داد (پروژه ارسیمان، پروژه و بهویژه باستانشناسی معادن و ذوب فلزات، بررسیهای نظری و میدان تخت سلیمان، پروژۀ وشنوه و بسیاری دیگر)، از جمله همکاری در تأسیس بخش “باستانشناسی معادن” در “سازمان باستانشناسی” ایران.
مرتضی مومنزاده پس از بازنشسته شدن از خدمت دولت، خود به تاسیس شرکت برای اکتشاف ذخایر معدنی پرداخت و گروه آزمایشگاههای “زر آزما” را برای تجربه مواد معدنی در تهران، کرمان، زنجان و بندر عباس با همکاری همکاران جوان خود راهاندازی نمود.
جانام “آذربایجان” (Azarbayjan, Azerbaijan)، نام سرزمینی کهن است. این سرزمین منطقهای است در بین شرق اروپا و غرب آسیا که از شرق به دریای خزر، از شمال، بخشی به روسیه و بخشی به گرجستان، از شمال غرب به گرجستان و ارمنستان و از جنوب به استانهای کردستان و زنجان محدود میشود. امروزه سرزمینِ “آذربایجان” در قلمرو دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان (Azerbaijan Republic) قرار میگیرد. تا پیش از ۱۹۱۸ میلادی، بخش شمالی “آذربایجان”، نام “اَرران و شیروان” (Arran and Shirvan) را داشت؛ ولی در سال ۱۹۱۸ میلادی، پس از سقوط امپراطوری روسِ تزاری، بخش “ارران و شیروان” به نام “جمهوری دموکراتیک آذربایجان” نامیده شد. بخش جنوبی سرزمین آذربایجان که امروزه در قلمرو ایران است در دهههای اخیر، به سه بخش “آذربایجان” غربی،” آذربایجان” شرقی و اردبیل تقسیم شده است.
از نظر تاریخی “سرزمین آذربایجان”، از زمانهای بسیار کهن محل اسکان بوده است. آثار تمدنهای مربوط به اواخر دوران نوسنگی و اواخر دوره مفرغ در چندین غار کشف شده است. “سیتینها” (Scythians) اولین حکومت را در سده نهم پیش از میلاد در “آذربایجان” تشکیل دادند و پس از آنها مادها بودند که بخش جنوب ارس را در اختیار گرفتند و امپراطوری خودشان را در سالهای ۹۰۰ تا ۷۰۰ پیش از میلاد، در بخشهای وسیعی گسترش دادند و سپس امپراطوری هخامنشی در حدود ۵۵۰ پیش از میلاد، به سرزمین “آذربایجان” مسلط شد. در این برهۀ زمانی بود که زرتشتیان به قفقاز و سرزمین “آذربایجان” (Atropatene) آمدند. سرزمین آذربایجان پیش از آمدن زرتشتیان، به نام “آلبانیایِ قفقاز”[۱] معروف بود که از سدۀ چهارم پیش از میلاد، حکومت مستقلی را برپا کردند. ساسانیان در ۲۵۲ میلادی، حکومت آلبانیاییهای قفقاز را دستنشانده خود نمودند و تا سدۀ نهم میلادی بر سرزمین آلبانیاییهای قفقاز، در بخش شمالی آذربایجان حکومت کردند؛ ولی “اورنایر” (Ornayer) پادشاه آلبانیاییهای قفقاز، آئین مسیحی را در سده چهارم میلادی گسترش داد؛ اما در تمام این مدت، شاهان آلبانیایی زیر نفوذ سرداران ارتش ساسانی بودند که در واقع قدرت نظامی، اجتماعی و مذهبی را در دست داشتند تا اینکه از نیمه اوّل سده هفتم میلادی، در زمان خلفای بنی امیه، حکومت خودمختار خود را به عنوان یک مستعمرۀ حکومت اسلامی ادامه دادند. خلاء قدرت که پس از سقوط خلفای بنیامیه و بنیعباس در آلبانیای قفقاز روی داد باعث شد که در آنجا چندین سلسلۀ محلیِ پیدرپی به وجود آمدند و خلاء قدرت را پر کردند. در آغاز سده یازدهم میلادی سرزمین مذکور توسط “ترکان اوغوز” (Oghuz Turks) که از آسیای مرکزی آمدند تصرف شد. سلجوقیان اولین حکومتی بود که این ترکان تشکیل دادند و به سرزمین “آذربایجان” وارد شدند. مردمانی که پیش از آمدن ترکها در سرزمین “آذربایجان” بودند به چندین زبان از زبانهای هندو اروپایی و قفقازی؛ از جمله زبانهای ارمنی، ایرانی و آذریِ کهن سخن میگفتند که بهتدریج، با زبان “ترکیک” (Turkic)[۲] جانشین شدند. برخی از زبانشناسان گفتهاند که گویشهای “تاتیِ” (Tati Dialects) امروزی در “آذربایجانِ” ایران و جمهوریِ “آذربایجان” که توسط تاتیها در این جاها صحبت میشود دنباله زبان آذری کهن میباشند. در زمان سلجوقیان بود که شاعرانِ بنام، نظامی گنجوی و خاقانیِ شروانی فرهنگ و زبان فارسی را در آذربایجان شکوفا کردند. حکومت شیروانشاهیان در زمان امپراطوری تیموری، خراجگذار آن امپراطوری شد؛ ولی پس از مرگ تیمور، حکومتهای مستقل قره قویونلو و آق قویونلو برپا شدند. شیروانشاهیان از سال ۸۶۱ میلادی تا سدهها، با درجۀ بالایی از استقلال داخلی، بر بخش شمالی سرزمین “آذربایجان” حکومت کردند. در سال ۱۵۰۱ میلادی، صفویان حکومت شیروانشاهیان را تسلیم کردند. پس از آن صفویان مذهب شیعه را در “آذربایجان”؛ همچون تمامی سرزمین ایران رسمی کردند. صفویان تا سال ۱۵۳۸ میلادی، به شیروانشاهیان اجازه دادند که کماکان بر “آذربایجان” حکومت کنند. ولی شاه طهماسب اوّل حکومت شیروانشاهیان را بهکلّی برانداخت و آنجا را استان شیروان نامید. عثمانیها نیز موفق شدند به مدت کوتاهی بخشهای کوچکی از “آذربایجان” را تسخیر کنند؛ ولی عثمانیان در اوایل سده هفدهم میلادی توسط شاه عباس یکم، از آن بخشها رانده شدند. علیرغم جنگهای ایران و روس در سالهای ۱۷۲۳- ۱۷۲۲ میلادی، تمامی سرزمین “آذربایجان”، از زمان صفویه تا سده نوزدهم میلادی جزو سرزمین اصلی ایران بود (www.wikipedia.org).
ریشهیابی جانام “آذربایجان”
همانگونه که در تاریخچه سرزمین “آذربایجان” گفته شد، این سرزمین در زمان هخامنشیان، که زرتشتیان به اینجا آمدند، یک پادشاهی (ساتراپ) از شاهنشاهی هخامنشی شد و در آن زمان “آتروپاتن” (Atropatene) نام داشت. گفته شده که ریشه این واژه مربوط به زرتشتیان است که در زمان هخامنشیان به این سرزمین آمدند. در فروردین یشت از کتاب اوستا، اشارهای به “آتِرِپاتاهِ آشائونو فَروَشیم یازامیدِ” (Āterepātahe Ashaono Farvashim Yazamaide) شده که معنی آن این است که “ما فَروَشی (Farvashi)[۳] آتِروپاتن (Āterepātene)[۴] مقدس را پرستش میکنیم”. نام “آتروپات” (Ātropātes)، خود ترجمه یک واژۀ کهن ایرانی، احتمالاً مادی است و به معنی ” توسط آتش ورجاوند و مقدس حمایت میشود ” و یا “سرزمین آتش ورجاوند و مقدس”، میباشد. دو تاریخنگار یونانی به نامهای “دیودوروس سیکولوس” (Diodorus Siculus) و “استرابو” (Strabo) به واژۀ “آتروپات” (Ātropātes) اشاره کردهاند. نام “آتِرِپاتن” (Āterepātene) در طول هزارهها بهتدریج، به واژههای “آتورپاتاکان” (Āturpātākān) در زبان فارسی میانه، سپس به واژههای “آدهربایاگان” (Ādharbāyagān)، “آذَربایدجان” (Āzarbāydjān) در فارسیِ نو و بالآخره به “آذربایجانِ” (Azarbayjan, Azerbaijan) امروزی تبدیل شده است. امروزه جانام “آذربایجان” توسط مردم ایران در مکاتبات رسمی و اداری و همچنین در محاورهها با دیکته “آذَربایجان” (Azarbayjan) و توسط مردم جمهوری آذربایجان با دیکته و تلفظ “آذِربایجان” (Azerbaijan) نامیده میشود. سرزمین “آذربایجان” در زبان ارمنی “اترپاتاکان” و به زبان سِریانی “آذوربَیغان” گفته میشود. بهطور خلاصه جانام “آذربایجان” از گذشتههای دور تا امروز، دارای گویشهای زیر بوده است:
۱) در زمان هخامنشیان، “آتِرِپاتن و آتروپاتن” (Āterepātene and Ātropātene) که در زبان پارسی کهن “آتورپات” (Aturpate) به معنی نگهبانِ آتش (Guardian of Fire) گرفته شده است. گفته شده که “آتروپاتن”، معنی سرزمین آتش ورجاوند (مقدس) نیز میدهد.
۲) “آتورپاتاکان” (Āturpātākān) در زبان پارسی میانه (پهلوی)
۳) “آدهربایاگان” (Ādharbāyāgān)
۴) “آذربایدجان” (Āzarbāydjān)
“آذربایجان” (Azarbayjan, Azerbaijan) که نام امروزی، با دو دیکته و گویش، در ایران و جمهوری آذربایجان میباشد.
گویشهای پنجگانه مذکور، بهعلاوه گویشهایی که در زبان ارمنی و زبان سریانی برای “آذربایجان کهن” آمده، باتوجهبه عمر طولانیِ اسکان در این سرزمین و با توجه به دست به دست گشتن بین اقوام و حاکمان پرشمار، امری طبیعی است؛ لیکن اینکه چه ارتباطی بین آتشِ ورجاوند (ایزدی و مقدس) و جاویدان (Eternal Flame, Eternal Fire) با نامهای چندگانه که برای سرزمین “آذربایجان کهن” گفته شد، وجود دارد لازم است که به شرح “آتشگاه باکو” (Ateshgah of Baku) در منطقه “سوراخانی” (Surakhani) و سایر آتشهای حاصل از گاز، در چشمههای گاز طبیعی در منطقه باکو یا شیروان پرداخته شود.
“آتشگاه باکو”، ساختمانی قلعه مانند در منطقۀ “سوراخانی” در حومه باکو (در ۲۰ کیلومتری از مرکز شهر)، در جمهوری آذربایجان میباشد. “آتشگاه باکو” روی یک میدان گازی بنا شده است؛ بنابراین از ابتدا گاز، بهطور طبیعی از هفت دریچه در این محل بیرون میآمده و سبب ایجاد آتشِ طبیعی گشته است و آتشِ این آتشگاه با این گاز، روشن شده است. “سوراخانی” نام شهری است که این آتشگاه در آن قرار گرفته است. واژۀ “سوراخانی” ریشه فارسی دارد. آتشگاه باکو و منطقه سوراخانی جزء شهرستان آبشوران (Absheron) میباشند که به خاطر بیرون آمدنِ طبیعیِ نفت از زمین و آتشسوزیهای آن معروف است. برخی از محققان اعتقاد دارند که در محل آتشگاه باکو عبادتگاهی باستانی بوده که در دوران حمله اعراب به ایران نابود شده است؛ همچنین در منابع تاریخی آمده است که پیش از ساخت این آتشگاه که در اواخر سده هفده میلادی ساخته شده، مردم به دلیل وجود هفت سوراخ آتشین در این محل، در آنجا عبادت میکردهاند[۵]. از آنجا که آتش در هر دو آئین زرتشتی (ایرانی) و هندو (هندی) مقدس است؛ بنابراین، بر سر اینکه این آتشگاه مربوط به کدام یک از این دو آئین است اختلاف نظر وجود دارد (ویکی پدیای فارسی)؛ ولی در هر حال، بر پایه متون ایرانی و هندی، این آتشگاه به عنوان زیارتگاه، هم برای زرتشتیان و هم هندوها مورد احترام و محل عبادت بوده است. در سال ۱۹۶۹ میلادی، چشمه گاز جاویدان طبیعی، در اثر نزدیک به یکصد سال استخراج نفت و گازِ منطقه، خشکیده و دیگر گاز، مستقیماً از ذخیرۀ طبیعی متصاعد نشد؛ لیکن امروزه مشعل آتشگاه با گازِ لوله کشی شده، سوزان است (ویکی پدیا، ذیل نام “آتشگاه باکو”).
در ویکیپدیای انگلیسی، ذیل عنوان “آتشگاه باکو” (Ateshgah Baku)، آمده است که این آتشگاه، تنها جایی نیست که آتشِ جاویدانِ طبیعی در آن شعلهور بوده و بر روی آنها آتشگاه ساخته بودهاند. یکی از این محلها که هنوز گاز از درون زمین بیرون میآید و بهطور طبیعی میسوزد “کوه یانار” (Yanay Dagh) ( به معنی کوه سوزان) در نزدیکی زیستگاه ممدلی (Mammedli) است. منطقه باکو و شبه جزیرۀ آبشوران (Absheron Peninsula) از دیرباز، با وجود چشمههای نفت و گاز شناخته شده است. در تاریخچۀ صنعت نفت و گاز جمهوری آذربایجان آمده است که نفت این منطقه از هزارههای سوم و چهارم میلادی مورد استفاده بوده است.
اطلاعات مربوط به تاریخچۀ بهرهبرداری از ذخایر نفت شبه جزیره آبشوران، در بسیاری از آثار مولفین عرب و ایرانی وجود دارد؛ همچنین مارکوپولو (Marco Polo, 1254- 1324) میگوید جایی در نزدیکی مرز گرجستان وجود دارد که از آن نفت از زمین میجوشد و مقدارش آنقدر زیاد است که میتوان صدها کشتی از آن بارگیری کرد. این روغن برای خوردن مناسب نیست؛ ولی برای سوزاندن و همچنین برای معالجۀ خارش پوست و جَرَب[۶] در انسان و شتر بهکار میرود. در تمامی اطراف این سرزمین از هیچ روغنی جز این، برای سوخت استفاده نمیشود. محمد ظلّی معروف به اولیاء چَلَبی (Evliya Çelebi 1611- 1682) جهانگرد و سفرنامه نویس مشهور عثمانی، در سیاحت نامۀ خود میگوید در اطراف قلعۀ باکو، پانصد چاه وجود دارد که از آنها نفت استخراج میشود. “آدام اولری الشلِگِر” (Adam Olery Elshleger 1603- 1671) که یک دیپلمات و جهانگرد و سفرنامه نویس آلمانی بود، ۳۰ چاه نفت را شرح میدهد که برخی از آنها خودجوش (Gusher) میباشند. اوّلین شرح جزئیات، دربارۀ صنعت نفت باکو را سفیر انگلیس در ایران[۷] به نام “انگلبرت کمپفر” (Engelbert Kaempfer) در سفرنامه خود (در سال ۱۶۸۳ میلادی) ارائه نموده است. بسیاری از اروپاییان در سدههای هیجدهم و نوزدهم میلادی به “آتشکده باکو” (Fire Temple of Baku) در “سوراخانی” اشاره میکنند که سوخت آتش جاویدان در آن، از غاری (Cavern) در زیر آن تامین میشود[۸].
جانام “آذربایجان” به استناد آنچه گذشت و در زیر خلاصه میشود، به احتمال بسیار زیاد نام خود را از وجود آتشِ جاویدان و ورجاوند (Eternal and Holy Fire) در آتشگاه باکو (Fire Temple of Baku) میگیرد.
بخش “آذر”، “آتیر”، “آدر” و “آتور” که در نامهای چندگانه کهن تا امروزیِ جانام “آذربایجان” (آذر، بای، جان) آمدهاند، همگی به معنی آتش و اخگر (شعله و مشعل) میباشند[۹].
زرتشتیان در زمان شاهنشاهی هخامنشی در آتشگاهِ باکو “آتش ورجاوند و جاویدان” را ستایش میکردهاند؛ همچنین هندوها این آتش و این آتشگاه را زیارتگاه خود میدانستهاند.
آتش، به احتمال زیاد، به صورت خود به خودی به وجود آمده و “جاویدان”؛ یعنی ازلی و ابدی (Eternal) بوده است. چون گاز طبیعی، از منافذی طبیعی در زمانی طولانی که در مقیاس زمینشناسی چندان هم طولانی نیستند (صدها هزار تا میلیونها سال) از زمین میجوشیده است؛ پس همیشه احتمال آتش گرفتن طبیعی آن؛ ازجمله در اثر آذرخش (صاعقه) وجود داشته است. این نوع آتش و آتش گرفتنِ گاز طبیعی در بسیاری از جاهای دنیا؛ ازجمله رشته کوههای زاگروس (“آساکِ” مسجد سلیمان و آتشکدۀ آن) بر روی چشمههای گاز، طبیعی است و فراوان رخ میدهد؛ لذا میتوان احتمال بسیار قوی داد که زرتشتیان ابتدا آتش جاویدان و مقدس را یافته و سپس بر روی آن آتشگاه ساختهاند؛ نه آنکه آتش را پس از ساختن آتشگاه برافروخته باشند. باید پذیرفت که جاویدان بودنِ آتش مقدس در آتشگاه باکو برای ایشان، نه تنها ابدی و بی انتها، بلکه هم ازلی و هم ابدی (Eternal) بوده است و این است معنی” جاویدان”[۱۰].
سرزمین “آذربایجان” را زرتشتیان به این نام نامیدند. آتش را زرتشتیان ورجاوند و مقدس میدانند. آتشِ جاویدانِ چشمههای نفت و گاز طبیعیِ حوضۀ نفتیِ آبشوران، در زمانی که زرتشتیان به سرزمین رویِ این حوضه نفتی آمدند، فروزان بوده و ایشان بر آن آتشگاه (و شاید آتشگاههایی) ساختهاند. پس بسی طبیعی و منطقی است که این آذرِ ورجاوند و جاویدان، نام خود را بر این سرزمین؛ یعنی “آذربایجان” نهاده باشد.
جانام “آذربایجان” و دیگر گویشهای آن، یعنی “آتِرِپاتن”، “آتروپاتن”، “آتورپاتاکان”، “آدهربایاگان” و “آذربایدجان”، همگی در بخش اولِ خود، گویشهایی از واژۀ “آذر” دارند؛ یعنی واژههای “آتِر”، “آتور” و “آدهر” و اینها همه؛ همانندِ خودِ واژۀ “آذر”، گویشهایی از “آتش” میباشند. واژههای “جان” (گویشی از گان)، “کان” و “غان” که بخش سوم از نامهای گوناگونِ “آذربایجان” را تشکیل میدهند، به احتمال زیاد، به معنی “گاه”، “جا”، “مکان”، “محل”، سرزمین، بوم و جایگاه است. آنچه در بینِ بخشِ “آذر” و بخش “جان” در بخشبندیِ “آذربایجان” و دیگر گویشهای آن باقی میماند واژههای “بای” (Bāy)، “پات” (Pāt)، “پاتا” (Pātā) و “باید” (Bāyd)، است. این واژهها، همگی به احتمال زیاد، گویشهایی از “بای”، “بی” (Bey)، “بیگ”، “بیک” و “بَغ” (Bagh) هستند که به معنیِ ایزد، خدایگان و فرّ ایزدی است؛ بهاینترتیب، جانام “آذربایجان”، جایگاهِ “آذربای”، “آذربی” و “آذربَغ” (Azarbāy, Azarbey, Azarbagh) و به معنی سرزمین ایزدِ آذر است[۱۱].
به نظر نگارنده دو پاره شدنِ سرزمین کهن “آذربایجان” در سده بیستم میلادی، که یک امر جغرافیایی- سیاسی است، نمیتواند پیوندهای ریشه دارِ فرهنگی، قومی، آئینی و زبانیِ اقوام گوناگون در سرزمین ایران کهن؛ ازجمله اقوام ترک زبان را سست کند. فراموش نکنیم که ترک زبانانِ ایرانی، اعم از آذری، ترکمن، قشقایی، خلج، شاهسون، افشار و غیره در سرزمینِ امروزی ایران از نظر تعداد، کمتر از آذریهای ایرانینژاد در جمهوری آذربایجان نیستند.
—————————————–
پینوشتها:
[۱]– سرزمین “آلبانیای قفقاز”، به اعتبار نام حاکمانی است که در سدۀ چهارم پیش از میلاد بر سرزمینی به همین نام حکومت میکردهاند و سرزمین جمهوری آذربایجان امروزی، بخشی از آن سرزمین است.
[۲]– مردم ایران امروزه در بسیاری جاها به زبانهای ترکیک (Turkic Languages)؛ ازجمله ترکی، آذری، ترکمنی، ترکی قشقایی ( خلج، شاهسون، افشار، بیات، قاجار، قراگزلو، شاملو و غیره) سخن میگویند.
[۳]– فَروَشی (Farvashi) در زبان اوستایی به یک انگارۀ زرتشتی گفته میشود. او یک روانِ شخصی است که زاده شده، میشود و یا خواهد شد و روانِ درگذشتگانِ پارسا و نیکوکار است و پارسایان را پس از مرگ راهنمایی میکند. به باور زرتشتیان، ماه اول سال خورشیدی؛ همچنین روز نوزدهم هر ماه، تحت حمایت “فروشی”ها قرار دارند و به نام “فروشیها ” نامیده شدهاند. “فروشیها” یاران اهورا مزدا در آفرینش جهان هستند و هنگام جنگ، به یاران اهورا مزدا و باورمندان پیروزی میبخشند.
[۴]– “آتروپاتن” (Ātropātene)، نام یکی از پادشاهیها از شاهنشاهی هخامنشی است که امروزه، ما آن را سرزمین “آذربایجان” مینامیم و شامل مجموعه آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، اردبیل و جمهوری آذربایجان میباشد.
[۵]– هنوز هم یک محل در نزدیکی باکو وجود دارد که آتش حاصل از گاز طبیعی در درّهای فروزان است و جزو جاهای دیدنی باکو میباشد. نگارنده در سال ۱۳۹۰ شمسی، از این آتش طبیعی دیدن کرد. در ویکی پدیا زیر نام “سوراخانی” آمده است که در کوه “یانار” (Yanar Dagh) در نزدیکی زیستگاه “ممدلی” (Mammedli)، آتش سوزان طبیعی وجود دارد. به نظر میآید که این آتش، همان باشد که نگارنده بازدید نموده است.
[۶]– نوعی بیماری پوستی مسری ناشی از رشد انگلی خاص، در نقاط مرطوب پوست؛ مانند کشالۀ ران که باعث خارش شدید میشود.
[۷]– توضیح اینکه در زمان سفارت او، جمهوری آذربایجان؛ ازجمله باکو، جزو سرزمین ایران بوده است.
[۸]– اطلاعات مربوط به تاریخچه بهرهبرداری از ذخایر حوضه باکو (شبه جزیره آبشوران) را ذیل عنوان “History of Petroleum in Azerbaijan” در ویکیپدیای انگلیسی ببینید
[۹]– به معنی واژههای “آگر” (Āger) و “آجر” (Ājer) نیز که از نظر گویش و معنی، با گویشهای مذکور همساز هستند، توجه شود.
[۱۰]– آتش در “آتشگاه باکو”، در ابعاد زمانیِ نوع بشر، در واقع، بیپایان و همچنین بیآغاز مینماید؛ چونکه معمولاً طول زمانهای زمینشناسی؛ ازجمله پدیدۀ آتش بر روی چشمههای گاز که از مخزن طبیعی متصاعد میشوند، میتواند بسیار طولانیتر از پیدایش گونه بشرِ هوشمند (Homo Sapiens) باشد و این آتش که یک پدیده زمینشناسی است، میتواند از صدها هزار سال پیش، فروزان بوده باشد و اگر بشرِ متجاوزِ به طبیعیت، نفت و گاز مخزن طبیعیِ آبشوران (Absheron) را در طول یکصد سال اخیر، تخلیه نکرده بود، آتش، به احتمال زیاد، هنوز هم در این آتشگاه، از ذخیرۀ گازِ این منبع طبیعی واز همان غارِ زیر آتشگاه تامین میشد و فروزان میبود.
[۱۱]– جا دارد به این نکته اشاره شود که آئین زرتشتی، همانند بسیاری دیگر از آئینهای پس از آئین “مهری”، به گونهای وامدار “آئین مهری” میباشد؛ ازجمله اینکه “آتش ورجاوند” در آئین زرتشتی؛ همچون خورشید در آئین مهری، نمادی از ایزدِ مهر (بَغِ مهر یا میترا) میباشد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید