به نام اقلیت جنسی و به کام مردسالاری
پیرامون تخریبهای اینترنتیِ صورت گرفته در ماههای اخیر علیه دو فعال حقوق بشر (شادی امین و شادی صدر)
میشل فوکو در گفتوگویی با Le Gai Pied، از همجنسگرایی به عنوان “شیوهای از زندگی” نام میبرد: «فکر میکنم “گی” بودن به معنای اینهمانی با مجموعهای از خصوصیات روانشناختی و نمودهای مشهود هموسکسوال نیست بلکه عبارت از تلاش برای تبیین و توسعهٔ شیوهای از زندگی است.»[i] این نوع نگرش که به جای تقلیل دادنِ همجنسگرایی به امری ذاتی و آنچه کشف میشود، آن را به عنوان شیوهای از زندگی، شیوهای از دوستی و عشق ورزیدن معرفی میکند، این رجحان را بر دیگر نظریات دربارهٔ همجنسگرایی دارد که دیگر لزومی نمیبیند که برای اثباتِ حقانیتِ گروهی از انسانها که این شیوه از عشقورزیدن را به کار میبرند، مُدام و انگار که از فعلی قبیح صحبت میکند که باید از آن شرمسار بود، توضیح دهد که آنها اختیار و انتخاب با خودشان نبوده و این گرایش ذاتی آنهاست. حال، با توجه به دیدگاهی که فوکو مطرح میکند، سؤال این است که این گرایش، چرا نباید در ذاتِ هر انسانی وجود داشته باشد؟ چرا انسانها نباید مختار باشند که این شیوه از زندگی را که هیچگونه آزاری را متوجه جامعهٔ انسانی نمیکند و جنایت علیه بشریت محسوب نمیشود که بابت آن شرمسار بود، از هر مقطعی که تمایل داشته باشند، در زندگیشان برگزینند؟ چرا باید بابت تغییر شیوهٔ زندگیشان نکوهش شوند؟
بیایید فرض را بر این بگذاریم که شخصی از سنین کودکی و نوجوانی، گرایش به همجنس را در خود احساس میکند و عاشق همجنسهایش نیز میشود اما فرهنگِ هموفوبیکِ جامعه و نگرانیِ او از اینکه خانوادهاش رنجی را متحمل شود، او را به سمت ازدواج یا زندگی مشترک با جنس مخالف پیش ببرد. آیا او کسیست که باید بابتِ این انتخاب سرزنش شود یا جامعه؟
همین جا باید خاطرنشان کرد که این تنها جامعهٔ هموفوبیک نیست که فردی را بابت عشق ورزیدن به همجنس خود طرد و نکوهش میکند، بلکه برخی در جامعهٔ همجنسگرایان نیز هستند که با یک همجنسگرا بابت اینکه زمانی با جنس مخالف، زندگی مشترک داشته است، دقیقاً به همین شکل برخورد میکنند. طبیعیست؛ هرگاه گرایشی جنسی به ارزش تبدیل شود، اساس را بر تحقیر، طرد و سرکوبِ دیگر گرایشهای جنسی خواهد گذاشت.
برمیگردیم به نظریهٔ فوکو، و این بار میپرسیم که چرا همانقدر که همجنسگرایی را باید به عنوان شیوهای از زندگی به رسمیت شناخت، باید به انتخاب یک همجنسگرا در مقاطعی از زندگیاش در مورد ازدواج یا زندگی مشترک با فردی از جنس مخالف نیز احترام گذاشت؟ یا دست کم، به خاطر تحمیل شدنِ این انتخاب به او، مورد سرزنش قرارش نداد؟ پاسخ این است: دقیقاً به این دلیل که، دگرجنسگرایی نیز شیوهای از زندگیست که هر انسانی باید مختار به تجربهاش باشد.
چندی است که وبسایتی به نام «عدالت برای دگرباشان» مطالبی را از نویسندگانی با هویتِ مجهول علیه دو فعال حقوق بشر، شادی امین و شادی صدر منتشر میکند. اتفاقاً شادی امین به عنوان فعال حقوق همجنسگرایان، نمونهای از همجنسگرایانیست که چنانکه خود در مقدمهٔ یکی از کتابهایش، «جنسیت ایکس» شرح داده است، در دورهای از زندگی، شریک زندگیاش یک مرد بوده است.
با وجود بیعلاقهگیِ کاملام نسبت به دنبال کردنِ مطالبی غیرمستند که تحت امضای نویسندگانی مجهولالهویه، افراد حقیقی را آماجِ حمله و افترا قرار میدهند، یک بار به طور اتفاقی، بازنشرِ مطلبی از وبسایتِ فوقالذکر در فیسبوک توجهام را از این منظر جلب کرد که مصداقِ آن نوع حذفگرایی و نکوهشگری بود که فرد، بابت انتخاب شریک جنسیاش اعم از همجنس یا جنس مخالف، با آن مواجه میشود. در واقع، اگر طبق ادعای این وبسایت بپذیریم که تمام نویسندگانش، از جمله نگارندهٔ آن متن جزء جامعهٔ آل جی بی تیاند، باید اذعان داشت که او چنان موضعِ تهاجمی و یکسونگرانهای را در مقابله با انتخاب شریک جنسی از جنس مخالف اتخاذ کرده بود که میتوان گفت همانقدر که عوام در اغلب جوامع، هموفوبیکاند، او نیز نمایندهٔ گروهی از انسانهاست که به همان اندازه هتروفوبیک به شمار میآیند و زندگیِ مشترکِ یک همجنسگرا با فردی از جنس مخالف را به مثابه جرمی نابخشودنی، با هدفِ حمله به او افشا و پیراهنِ عثمان میکنند:
«در مورد [کتاب] “جنسیت ایکسِ” سهیلا [شادی امین] باید گفت که در ابتداء ورود یعنی ۱۹۸۴ با مردی بنام ابراهیم در برلین بود. بعد با حسن اصفهونی همخانه شد. در مدت همخانگی فقط جنگ و دعوا بود. حسن نمیخواست با او بماند ولی سهیلا که به اتفاق دختران فامیلش یک جمع بودند برای جلوگیری از جدائی حامله شد تا بماند. سبک همان زنان قدیمی. بعداً این حسن بود که او را بیرون کرد.»[ii]
برای بارِ چندم، سؤال این است که چرا یک انسان باید برای انتخابِ شیوهای از زندگی، حال چه در مقطعی از زندگیاش، چه در سرتاسر آن، سرزنش شود و مورد حمله قرار بگیرد؟
گذشته از این بحث، باید توجه کرد که ادبیاتی که در نوشتنِ متن فوق از آن استفاده شده و تحت نام مستعار «اورلی از اروپا» انتشار یافته است، از همان دست ادبیات قضیبمحوریست که به کرّات در جوامع مردسالار در جهتِ سرکوب و تحقیرِ زنان به کار گرفته شده است و میشود. ادبیاتی قضاوتگر، یکسونگر و تکصدایی که به هیچ طریق نمیتوان آن را با آنچه در فمینیسم، به نوشتار زنانه معروف است و از ویژگیهای اصلی آن، چندصدایی بودن و مستبد نبودنِ متن است، قابل قیاس دانست. نوشتار زنانه، از آنجا که بر خلافِ ادبیاتِ مسلط و قضیبمحور، نمایندهٔ تنها یک صدا نیست، به هر موضوعی، چندسویه نگاه میکند و به همین دلیل است که حکم صادر نمیکند.
ترجیح دادم همین یک نمونه را از مطالب این وبسایت مورد بررسی قرار دهم به عنوان مشتی نمونهٔ خروار، تا به این طریق برای گردانندگان و نویسندگانِ این نوع وبسایتها و صفحات در شبکههای اجتماعی روشن شود که مطالبی که با ادبیاتی تا به این حد جنسیتزده نگاشته میشود، به رغم آنچه عناوینی نظیر «عدالت برای دگرباشان» ادعای آن را دارد، نه تنها نمیتواند عدالتی را برای این گروه از انسانها به ارمغان آورد، که صلاحیتِ این را نیز که عنوان دگرباش، اقلیت جنسی یا آل جی بی تی بر آن قرار بگیرد ندارد و به نوعی، مصداقِ بارزِ “به نامِ کسی و به کامِ دیگران بودن” است.
در واقع، اصلاً نیازی نیست وقت صرفِ خواندنِ مطالب این وبسایت کنیم، کافیست نگاهی به عناوین آنها بیندازیم تا عمقِ جنسیتزدگیشان، وارد شدنشان به حریم خصوصیِ اشخاص و بیمحتواییشان را درک کنیم. عناوینی نظیرِ «ترنسها قربانی تازه بقالی زهرا خانم شدهاند» – که عنوان همین مطلبِ موردِ نقد بود -؛ «کار کارِ خودتان است! شیوههای زهرا خانمی»؛ «رفیق سهیلا، شادی امین و زهرا خانوم»؛ «آن تخت با آن روکش بنفش و دیوار رنگی» و… که بیشتر یادآورِ شیوههای نگارشِ مطالب علیه دگراندیشان در وبسایتهای گروههای افراطی نظیر انصار حزبالله و سپاه در ایران است تا اینکه قلمهای حامیِ حقوقِ بشر و حقوقِ آل جی بی تی را به یاد بیاورد، از این جملهاند.
انتخابِ زبانِ متن میتواند گویای نوعِ نگرش و اندیشهٔ پشتِ آن نیز باشد، چنانکه هلن سیکسو و بسیاری دیگر از فمینیستهایی که بر اهمیتِ زبانِ نوشتار برای مقابله با جهان مردمحور و نگرشهای مردسالارانه صحه میگذارند، تاکید میکنند که برای دستیابی به چنین متنی باید آن را به زبان و در ساختاری بنویسیم که صدا و رفتار زن را انعکاس دهد؛ نه همچنان آن صدای همیشه مسلّط را.
با توجه به متنِ مورد اشاره و عناوین فوقالذکر، پر بیراه نیست اگر بگوییم نگرشی مردسالارانه و ضد زن پشتِ چنین متونی پنهان شده است که زبان و کلماتِ انتخاب شده برای نوشتنشان، به سادگی آن را لو میدهد. زبانی که زبانِ تفتیش و سرکوب است نه میخواهد و نه میتواند از نگرشهای مسلّطِ اکثریت فاصله بگیرد، چه رسد به اینکه حقوق اقلیتی را نمایندگی کند که همواره از سوی مبدعانِ چنین زبانی، تحقیر، طرد، سرکوب و به سکوت دعوت شده است.
[clear]
[i] دوستی به عنوان شیوه ای از زندگی:مصاحبه با میشل فوکو، ترجمه بابک سلیمیزاده، از Ethics: subjectivity and truth, by Michel Foucault; edited by Paul Rabinow; translated by Robert Hurley and others. pp. 135-140
بخشی از مطلبی تحت عنوان «گزارش دریافتی: ترنسها قربانی تازه بقالی زهرا خانم شدهاند.» از وبسایت «عدالت برای دگرباشان».[ii]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.