تجربهٔ ایرانی برنی سندرز و جرمی کوربن
[show_avatar email=1167 align=left user_link=authorpage display=show_name]
مقدمه
در یک کلام اگر بخواهیم جواب این سؤال کلان را داده باشیم، باید بگوییم که این خود احزاب کارگر انگلستان، و حزب دموکرات آمریکا بودند، که جرمی کوربن و برنی سندرز را از سر کار برداشتند. این موضوع در انتخابات داخلی حزب دموکرات آمریکا کاملا علنی شد، که آنها ترجیح میدادند تا دونالد ترامپ روانی، محافظه کار و ناسیونالیست بر سر کار باشد، تا اینکه یکنفر سوسیالیست. به کلامی دیگر، دموکراتها و حزب کارگر حاضر بودند تا یک انتخابات را به جمهوریخواهان و نئولیبرالها ببازند، تا اینکه حزب دموکرات و حزب کارگر را به سوسیالیستها باخته باشند.
این مساله وقتی در آمریکا مسلم شد که برنی سندرز از تامین بهداشت و درمان همگانی توسط دولت آمریکا برای همه شهروندان آمریکائی، و جرمی کوربن در انگلستان از ملی کردن رشتههای کلان اقتصادی صحبت به زبان میآوردند، در این هنگام بود که به موازات آن تمام دستگاه ماشین عظیم و عریض و طویل احزاب آنها در مقابل آنها صف کشیدند. این موضوع را بهوضوح تمام در مورد بسیج همگانی حزب دموکرات آمریکا در حمایت از جو بایدن در انتخابات داخلی این حزب حدود دو ماه پیش شاهد بودیم.
تجربه برنی سندرز و جرمی کوربن
چرا حزب دموکرات آمریکا و حزب کارگر انگلستان از این مساله در وحشت بودند که سوسیالیستها کنترل احزاب آنها را بدست گرفته و با اتکا به جنبشهای عظیم تودهای، مسیر تحولات اجتماعی اقتصادی را در آن کشورها برای همیشه در مسیر سوسیالیستی متحول نمایند؟ شاید برای جواب دادن به این سوال بهتر باشد تا، نظری به سیر روند مناسبات این احزاب با انحصارات سرمایهداری کلان آن کشورها از یک طرف و متقابلاً سیر مناسبات آنها با اتحادیههای کارگران و زحمتکشان و نیروهای آزاده اجتماعی از طرف دیگر بیاندازیم.
پر واضح است که احزاب سوسیال دموکراتیک بطور عام طی دهههای گذشته بیشتر و بیشتر به همان میزانی که به احزاب لیبرال و محافظه کار نزدیک شدهاند، از اتحادیهها و دیگر تشکلهای کارگری فاصله گرفته، حتی در مقابل آنها قرار گرفتهاند. این روزها، انحصارات بزرگ، تقریبا به میزان مساوی و موازی از کاندیداها و نمایندگان هر دو احزاب سوسیال دموکراتیک و نئولیبرال برای ورود به مجلس، یا پارلمان پشتیبانی مینمایند. به کلامی دیگر، انحصارات بزرگ، در انتخاباتی که کاملاً به تزریق پول جهت تبلیغات خارجی محتاج میباشد، به کاندیداهای هر دو جریان متفاوت کمک مالی عظیمی نموده و از این طریق، آنها را به حیطه دایره محافل شبکهای کنترل انحصاراتی خویش وارد مینمایند.
در دهههای گذشته، مناسبات احزاب سوسیال دموکرات با اتحادیههای کارگری به این صورت بود، که این اتحادیههای در مقابل اعلام حمایت از کاندیداهای احزاب سوسیال دموکرات، سهمیه درصدی مشخصی را از از تعداد کاندیداهای این احزاب برای کنگره و سنا در اختیار داشته، تعیین و معرفی میکردند. به همان نسبت آنها در تعیین سیاستها و برنامههای این احزاب مشارکت و دخالت مستقیم در تصمیمگیریها را داشتند.
طی دهههای اخیر، با استناد و بر پایههای نظریهپردازی آزادی افراد برای عضویت و دخالت در تصمیمگیریها، احزاب سوسیال دموکرات تصمیم گرفتهاند تا از اتحادیههای کارگری فاصله گرفته و سهمیه این اتحادیهها در پیشنهاد و داوطلب نمودن کاندیداهای انتخابی خویش را ملغی نمایند. این در شرایطی میباشد که وابستگی آنها به تزریقات پولی انحصارات مالی، نفتی، نظامی و غیره روز به روز رو به گسترش و در حال رشد و افزایش میباشد.
نتیجه اتخاذ یک چنین سیاستهایی از طرف این احزاب به آنجا میانجامد که در عرصههای سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی، سوسیال دموکراتها، از جمله احزاب کارگر انگلستان و دموکرات آمریکا همیشه منافع انحصاراتی را که از اکثریت غالب کانیداهای این احزاب حمایت مالی کردهاند، مد نظر داشته و در اولویت نخست قرار میدهند و در حلقه شبکههای وابستگی به این انحصارات قرار میگیرند. بطور مشخص در این مورد میتوان از انحصارات نفتی نظامی، سرمایه داری مالی- بانکی، سرمایهداری رسانهای تبلیغاتی و غیره نام برد. این در حالی میباشد که روز به روز فاصله آنها از اتحادیههای کارگری بیشتر شده و آنها در اتخاذ سیاستهای تضعیف این اتحادیهها، با محافظه کاران لیبرال و نئولیبرال در خیلی عرصهها همدستی و همکاری مینمایند. اینجاست که کار بهجایی میرسد که آنها ترجیح میدهند تا انتخابات را به احزاب نئولیبرال ببازند، تا اینکه احزاب سوسیال دموکرات خویش را به سوسیالیستها باخته باشند.
خلاصهای بر نتیجه گیری
در شرایطی که دوران پساکرونا با خیزش بیشتر جنبشهای کارگران، زحمتکشان، رهروان جنبش حفاظت از محیط زیست، جنبش صلح، توسعه و همزیستی مسالمتآمیز، جنبشهای آزادیخواهانه از قبیل جنبش زنان عمیقتر و گستردهتری همراه خواهد بود، تجربه بالا نشان میدهد که رهروان این جنبشها قادر نخواهند بود پلاتفورمهای خویش را از طریق احزاب سوسیال دموکراتیک بطور عام، و احزابی مثل حزب کارگر انگلستان و حزب دموکرات آمریکا بطور خاص به پیش ببرند.
در شرایط خیزش نوین جنبشهای کارگران و دیگر جنبشهای زیست محیطی و دموکراتیک در دوران پسا کرونا، آنها باید در ساختارهای احزاب مستقل دیگر خودساخته و خودجوش تودهای خویش به عرصه چالشهای سیاسی داخل گردند. در این زمینه ما بیشتر و بیشتر شاهد آن خواهیم بود که احزاب مستقل سوسیالیستی هر چه بیشتر در پیوند با کارگران و زحمتکشان، و در پیوند با جنبشهای زیست محیطی و دموکراتیک، پای به عرصههای پیکار اجتماعی سیاسی بگذارند.
بازتاب مشابه این سناریو در فضای ایران
در ایران پسا کرونا جنبش کارگری در چالشهای سندیکائی صنفی خویش با انسجام بیشتر و بهصورت هدفمندتری در صحنه گذار اجتماعی سیاسی ظاهر خواهند شد. این در شرایطی میباشد که بطور همزمان، جامعه ما آبستن تحولات سیاسی گذار به سکولار دموکراسی و عدالت اجتماعی میباشد.
جنبش کارگری ایران با مشاهده تجربه چهل و یکساله دوران حاکمیت جمهوری اسلامی ایران دریافته است که، پیکار در محدوده تنگ صنفی سندیکائی به هیچ وجه به تنهایی نمیتواند آنها را در رسیدن با ثبات سیاسی دموکراتیک و در تامین عدالت اجتماعی کفایت کرده و به هدف برساند. آنها در ضمن رفته رفته به این نتیجهگیری میرسند که باید بصورت فعالتر، موثرتر و گستردهتری در احزاب سوسیالیستی حضور یافته و با حضور قدرتمند خویش به آنها قاطعیت، شفافیت و ژرفای عدالتجویانه بیشتری در عرصههای آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی ببخشند.
نه احزاب چپ ایران بدون پیوند ریشهدار، گسترده و عمیق با جنبش کارگری، احزاب سوسیالیستی میباشند، نه جنبش کارگری بدون حضور قدرتمند در احزاب چپ ایران قادر میباشد تا به اهداف عدالتخواهانه پایدار خویش نائل گردد. بدون حضور فعال کارگران در این احزاب، آنها محفلهای روشنفکری تو در تویی بیش نخواهند بود که در مناسبات سنتی محفلی خویش غوطهور خواهند شد.
۷ می ۲۰۲۰