تروریسم و تحریکهای خارجی عامل تخریب جنبش حقطلبی اقلیتهای ملی
توضیح مترجم: مطلبی که ترجمهٔ آن را در اینجا میخوانید، نوشتهٔ آقای دکتر محمد سهیمی، استاد مهندسی شیمی و مواد در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است که دستی و قلمی هم در ارتباط با رخدادهای سیاسی-اجتماعی ایران، و از جمله مسئلهٔ هستهیی ایران دارد. این نوشتهٔ ایشان با عنوان انگلیسی «به حمایت از گروههای جداییطلب در ایران پایان دهید»، به موضوع مهّم ایجاد ناآرامیهای قومی در ایران است میپردازد که مسئلهیی بسیار نگران کننده برای مردم ایران است. تلاش «غرب» و متحدان آن برای خارج کردن جنبش دموکراسیخواهی و عدالتخواهی ایران از مسیر درست، از جمله از راه ایجاد تفرقهٔ ملّی و قومی، همیشه موجب نگرانی جنبش مردمی سراسری ایران و نیز جنبش مردمی اقلیتهای ملّی ساکن ایران بوده است. از سوی دیگر، حکومت ولایت فقیهی ایران نیز با بهرهگیری از حرکتهای تروریستی، فرقهگرایانه، تفرقهآمیز و جداییطلبانهٔ برخی از گروههای بهاصطلاح قومی و احتمالاً متکی یا وابسته به خارج، عملاً احقاق حقوق واقعی جمعیت چند میلیونی ملیتهای ساکن ایران را نادیده میگیرد که دهها سال است مورد ستم دوگانه قرار دارند. خنثی کردن توطئههای داخلی و خارجی و تلاشهای حکومت ولایی برای سرکوب جنبشهای واقعی حقطلبی، چه کارزار خلقهای ساکن ایران و چه نهضت سراسری کشور، مستلزم شناخت شیوههای خصومتآمیزی است که برای ایجاد تشنج و به بیراهه کشاندن مبارزهٔ برحق مردم به کار گرفته میشود.
خوانندگان محترم برای بازخوانی منابع مورد استفادهٔ مؤلف، که هم به فارسی هستند و هم به انگلیسی، میتوانند به اصل مقاله به زبان انگلیسی که در سایت Antiwar.com درج شده است، در آدرس انتهای مطلب رجوع کنند. به علت بسیاری این منابع مورد مراجعهٔ مؤلف، در اینجا از ذکر آنها صرفنظر شده است. هدف مترجم صرفاً جلب توجه خوانندگان به مسئلهٔ ایجاد تفرقههای قومی در ایران از سوی «غرب» و متحدان آن است و بس، و الزاماً در همهٔ جزئیات با مؤلف همنظر نیست.
[گروه ترجمه شهرگان]
***
از بزرگترین موانعی که بر سر راه «حزب جنگ» آمریکا [اشاره به حزب جمهوریخواه و دیگر محافل نظامیگرا و جنگطلب آمریکا] و اسرائیل برای کسب قدرت تسلط مطلق در خاورمیانه و ایجاد آن چیزی است که کاندولیزا رایس آن را «خاورمیانهٔ جدید» نام نهاد، کشورهایی هستند که مسیری را طی کردهاند که از لحاظ سیاسی مستقل از واشنگتن و تلآویو بوده است. کشورهایی مثل عراق تحت حکومت صدام حسین از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۳ که توسط آمریکا سرنگون شد، و ایران و سوریه و لبنان جزو این عده از کشورها هستند. عراق را پس از به راه انداختن کارزاری مملو از دروغ، فریب و مبالغه مورد حمله قرار دادند و اشغال کردند، آن هم به طوری که بازیابی مقام آن کشور در خاورمیانه به این زودیها میسّر به نظر نمیآید. ایالات متحد آمریکا، همراه با متحدانش در منطقه، یعنی عربستان سعودی، قطر، اردن و ترکیه، اینک دستاندرکار تسلیح و تغذیهٔ مالی گروههایی در سوریه هستند که با رژیم بشارالاسد میجنگند. افراطیونی مثل سَلفیها، وهابیها، شاخهٔ سوری اخوانالمسلمین و القاعده در عراق، از جملهٔ این گروهها هستند. استراتژیستهای غربی و اسرائیلی بر این نظرند که پس از فائق آمدن بر ایران و سوریه، لبنان هم تحت کنترل آنها در خواهد آمد.
ایران، که مهمترین کشور در میان سه کشور ذکر شده است، [مثل عراق یا افغانستان] بر اثر جنگ ویران نشده است و به دولت دست نشانده هم تبدیل نشده است. مسئلهٔ ایران این است که کشوری است بزرگ با یک جمعیت ۷۷ میلیونی که جوان، تحصیل کرده، پویا، و بسیار میهندوست است. همانطور که اخیراً در گزارش منتشر شده توسط گروهی از فرماندهان نیروی دریایی، ژنرالها و دیپلماتهای آمریکایی آمده بود، فکر حمله به ایران را باید از سر بیرون کرد. حتّیٰ بمباران هوایی ایران را هم بسیار خطرناک میدانند، چرا که کارشناسان معتقدند چنین حملهیی منجر به یک جنگ طولانی و خونین در سراسر خاورمیانه خواهد شد.
به این ترتیب، تبدیل ایران به یک کشور دستنشانده- کشوری که برای حفظ منافع آمریکا و اسرائیل در مقابل منافع ملّی خود آمادهٔ هر خوشخدمتی باشد- دستکم از راه نظامی غیرممکن است. ایران در دورهٔ حکومت محمدرضا شاه یک رژیم دستنشانده بود که انقلاب ۱۳۵۷ آن را سرنگون کرد. اگرچه تحریمهای فلج کننده علیه ایران به طور عمده به مردم عادی ایران و بهویژه به بیمارانی آسیب میرساند که نیاز به مراقبتهای پزشکی و دارویی دارند، «حزب جنگ» و اسرائیل در صدد یافتن راههای دیگری نیز برای رسیدن به هدفشان بودهاند. یکی از رویکردهایی که سالهاست مورد بحث بوده و اکنون به طور جدّی دنبال میشود، دامن زدن به ناآرامیهای قومی و ایجاد گروههای جداییطلب دستنشانده یا «جنبشهای رهاییبخش» در آن استانهایی از ایران است که گروههای قومی غیرفارس بخش عمدهٔ جمعیت را تشکیل میدهند. از جملهٔ این استانها، دو استان آذربایجان شرقی و غربی، استان کردستان، و استان غنی از نفت خوزستان است که بخش کوچک امّا مهّمی از جمعیت آن، ایرانیانِ عرب هستند.
فکر ایجاد تفرقه و ناآرامی قومی، فکر تازهیی نیست. برنارد لوییس، استاد دانشگاه پرینستون در نیوجرسی آمریکا، سالهاست که دربارهٔ سوءاستفاده از گروههای قومی در ایران و دیگر نقاط خاورمیانه به منظور تجزیهٔ این منطقه به دولتهای کوچک و ضعیف مطلب مینویسد. همچنین، برندا شیفر، استاد آمریکایی-اسرائیلی دانشگاه، در کتاب خود به نام «مرزها و برادران: ایران و چالش هویّت آذربایجان» مدّعی میشود که چیزی به نام هویّت جمعی و متحد کنندهٔ ایرانی وجود ندارد. او مُبلّغ و طرفدار جدایی آذربایجان از ایران و پیوستن آن به جمهوری آذربایجان است. نکتهٔ جالب این است که جمهوری آذربایجان کنونی، روزگاری بخشی از ایران بوده، تا اینکه امپراتوری روسیه آن را در سالهای دههٔ ۱۸۲۰ میلادی از ایران جدا کرد. دانشگاهیان و محقّقان دیگری هم بودهاند که چنین ادعاهای پوچی را مطرح کردهاند. چند سال پیش، نقل قول معروفی از یکی از مشاوران آریل شارون، نخستوزیر اسبق اسرائیل، همهجا پخش شد که: «ایران حتّیٰ اگر هم تبدیل به یک کشور کاملاً دموکراتیک بشود، هنوز هم زیادی بزرگ است و تهدیدی برای امنیت اسرائیل محسوب میشود.»
اما آنچه این مسئله را بار دیگر برجسته کرده است، هیاهو و مشاجره بر سر برنامهٔ سلاحهای هستهیی ایران است که وجود خارجی ندارند. اما باید گفت که این مشاجره در واقع بر سر تهدید احتمالی از سوی یک ایران هستهیی علیه امنیت اسرائیل نیست. بسیاری از رهبران اسرائیل اذعان کردهاند که ایران حتّیٰ اگر بتواند به سلاح هستهیی دست یابد، هیچ خطر جدّیی برای کشور اسرائیل نخواهد بود. مسئله اینجا، سرکردگی و تسلّط بر منطقه است، و ایرانی که نتوان به آن حمله کرد، چون ممکن است بتواند در مدتی کوتاه یک سلاح بازدارندهٔ هستهیی تولید کند، برای آمریکا و اسرائیل پذیرفتنی نیست. به این ترتیب بود که در کنار تحریمهای فلج کننده، تلاش برای برانگیختن تشنجهای قومی و جداییطلبی در امتداد مرزهای غرب ایران، از چند سال پیش به طور جدّی آغاز شد.
در سال ۲۰۰۵، انستیتو انترپرایز آمریکا، دژ و پایگاه نومحافظهکاران، کنفرانسی برگزار کرد تحت عنوان «ایران ناشناخته: موردی دیگر برای فدرالیسم؟» که طبق معمول، شاهد حضور و شرکت کسانی بود که مدّعی نمایندگی بخشی از مردم ایران هستند. امّا این کنفرانس با اعتراض گستردهٔ ایرانیان روبرو شد. از مهیر دِیگان، رئیس پیشین موساد (سازمان امنیت اسرائیل) نقل قول شده است که یکی از مؤلفههای نقشهٔ اسرائیل در مقابله با ایران از سال ۲۰۰۳، برانگیختن تشنجهای قومی بوده است. این گفته در یکی از مکاتبات دیپلماتیک آمریکایی به تاریخ ۱۷ اوت ۱۹۹۷ تأیید شد، که توسط «ویکیلیکز» افشا شد. سیمور هِرش نیز در سال ۲۰۰۶ در مطلبی نوشت که نیروهای ویژهٔ آمریکا با برخی از گروههای قومی در ایران تماس گرفتهاند، بهویژه با یک گروه تروریستی کرد به نام «پژاک». او در تابستان سال ۲۰۰۸ مجدداً بر این امر تأکید کرد. «پژاک» در واقع شاخهٔ ایرانی «حزب کارگران کردستان» معروف به «پکک» است که دهها سال است با دولت ترکیه در حال جنگ است. گزارشهایی منتشر شده است مبنی بر آنکه دولت جورج دَبِلیو بوش از گروه تروریستی جُندالله حمایت میکرد که مدّعی نمایندگی مردم بلوچ است. این گروه از داخل پاکستان عمل میکند و به نیروهای ایران و مردم ایران در استان سیستان و بلوچستان حمله میکند. حمایت از این گروه در دورهٔ ریاست جمهوری اوباما نیز ممکن است ادامه داده شده باشد. ژانویهٔ امسال گزارشهایی منتشر شد مبنی بر اینکه مأموران موساد اسرائیل تحت عنوان مأموران «سیا» (CIA) با اعضای جُندالله تماس گرفتهاند تا آنها را برای انجام عملیات در داخل ایران به خدمت گیرند. مأموران نیروهای دفاعی (ارتش) اسرائیل نیز در کردستان عراق بسیار فعّال بودهاند، یعنی در جایی که مقرّ شماری از گروههای کرد ایرانی مخالف رژیم ایران است. اسرائیل روابط نزدیکی نیز با جمهوری آذربایجان برقرار کرده است و از این امکان برای جاسوسی علیه ایران استفاده میکند. علاوه بر آن، احتمالاً امکان استفاده از یک پایگاه هوایی در آن کشور را نیز دارد. قابل توجه است که در جمهوری آذربایجان، برخی از عناصر افراطی خواستار تغییر نام آن کشور به «جمهوری آذربایجان شمالی» شدهاند، که معنای تلویحی آن این است که آذربایجان ایران در جنوب آن کشور، بخشی از آن «جمهوری» است.
تلاشهایی نیز از سوی طرفداران اسرائیل در کنگرهٔ آمریکا صورت گرفته است. در سال ۲۰۰۹، زمانی که جِین هارمن، هنوز نمایندهٔ کالیفرنیا در کنگره از حزب دموکرات بود، در یک گردهمایی «کمیتهٔ روابط عمومی آمریکا و اسرائیل» (AIPAC) سخنرانی کرد و گفت: «جمعیت فارسها در ایران، اکثریت نیست، بلکه کثیر است. جمعیت زیادی از مردمان متفاوت، متنوع و ناهمسان در داخل ایران وجود دارد، و یک استراتژی بدیهی، که به نظر من استراتژی خوبی است، جداسازی این جمعیتهاست.» این گفتهٔ خانم هارمن موجد خشم شدید جامعهٔ ایرانیان آمریکا شد و سیلی از هزاران تماس تلفنی و ایمیلهای خشماگین به سوی دفتر ایشان سرازیر شد، که در نهایت او را مجبور به پس گرفتن حرف خود و عذرخواهی کرد، اگرچه برای من به طور قطع روشن نیست که او در این کار چقدر صداقت داشت. همین تازگی (تابستان ۲۰۱۲)، یکی دیگر از هواداران پروپاقرص اسرائیل به نام دانا روهراباکِر (جمهوریخواه از کالیفرنیا) در نامهیی که به مجلس نمایندگان آمریکا تقدیم کرد، از دولت اوباما خواست که از «حق خودمختاری آذریها» حمایت کند، که این اقدام هم موجی از خشم و اعتراض جامعهٔ ایرانی در مهاجرت را به دنبال داشت. گروههای جداییطلب دستنشانده نیز از همهجا سر بلند کردهاند. این گروهها اگر هم حامیانی در داخل ایران داشته باشند، بسیار اندک است، اما با تشویق و حمایتی که از سوی «غرب» از آنها میشود، طوری وانمود میکنند که انگار سخنگوی گروه قومی خودشان در داخل ایران هستند. برای نمونه، علاوه بر جُندالله میتوان به «شورای بینالمللی سراسری ترکهای آذربایجان جنوبی» اشاره کرد که نمونهٔ ایرانی «شورای ملّی» است که در لیبی و سوریه شکل گرفت. اگر این «شورا» حاصل دست آمریکا، اسرائیل و متحدان آنها نباشد، باید گفت که چیزی بیش از یک وبسایت و یک گروه کوچک ساکن «غرب» نیست. از سوی دیگر، بهاصطلاح «جبههٔ دموکراتیک خلق عرب الاحواز» را داریم که یک گروه مستقر در لندن (انگلستان) است که خواهان جدا کردن استان نفتخیز خوزستان از ایران است، و یک گروه تروریستی محسوب میشود که در بمبگذاری و عملیات تروریستی در درون ایران دست داشته است. برخی معتقدند که این گروه از سوی دولت انگلستان حمایت میشود. جالب توجه است که وقتی ارتش صدام حسین از راه خوزستان به ایران حمله کرد، عربهای ایران جانانه علیه ارتش عراق جنگیدند. دریادار علی شمخانی که خود از ایرانیان عرب است، در دولت رئیس جمهور سابق، محمد خاتمی، وزیر دفاع بود، و محسن رضایی هم که در زمان جنگ با عراق فرماندهٔ سپاه پاسداران انقلاب بود، اهل خوزستان است.
در ماه اوت گذشته، دو گروه کرد «کومهله» و «حزب دموکرات کردستان ایران» اعلامیهٔ مشترکی صادر کردند که در آن خواستار «حق خودمختاری» و «آزادی انتخابات» برای مردم کرد شدند، که از دید خیلیها، این به معنای برخورداری از حق جدایی از ایران بود، اگرچه هر دو گروه مذکور این امر را تکذیب کردهاند. باید گفت که سابقهٔ تاریخی مردم کرد نشان میدهد که کُردها خود را بیشتر از اینکه منسوب به هر گروه دیگری بدانند، منسوب به ایران میدانند. رهبران دو گروه پیشگفته به ترتیب عبدالله مُهتَدی و مصطفی هِجری هستند؛ دو شخصیت کاملاً تفرقهانگیز حتّیٰ در میان مردم کرد که از حمایت چندانی برخوردار نیستند. بهویژه، هِجری به نومحافظهکاران آمریکا نزدیک بوده است. وقتی جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۴ دوباره رئیس جمهور آمریکا شد، هجری به او تبریک گفت و او را به دخالت در ایران تشویق کرد. همین اواخر هم او خواستار آن شد که در صورت حملهٔ نیروهای دولتی ایران به مردم کردستان، یک منطقهٔ پرواز ممنوع بر فراز استان کردستان برقرار شود. بیانیهٔ مشترک هجری و مُهتدی، و روابط هجری با نومحافظهکاران و قدرتهای اروپایی، اعتراض بسیاری از ایرانیان را برانگیخت.
به نظر میآید که اتحادیهٔ اروپا نیز که همین چندی پیش جایزهٔ صلح نوبل را به آن دادند، به کارزار حمایت از گروههای جداییطلب پیوسته است. در ماه ژوئیهٔ امسال کنفرانسی در محل پارلمان فرانسه برگزار شد که در آن بهاصطلاح نمایندگان گروههای قومی ایرانی شرکت کردند، از جمله هِجری که اخیراً هم با اعضای پارلمان انگلستان دیدار کرده بود. علاوه بر گروه الاحواز که مقرّش در لندن است، بهاصطلاح «سازمان رهایی اهواز» هم یک گروه دیگر است که مرکزش در ماستریخت (هلند) است و آشکارا و بهصراحت خواستار جدایی خوزستان از ایران شده است. این سازمان اگرچه مدّعی نمایندگی مردم خوزستان است، اما در واقع متشکّل از بقایای سه سازمان دستنشانده است که توسط عراق ایجاد شدند. یکی از این سه، بهاصطلاح «جبههٔ دموکراتیک انقلابی برای رهایی عربستان» نام دارد که به نوشتهٔ مارتین آروستِگی در کتاب «جنگجویان گرگومیش: نگاهی به درون نیروهای ویژهٔ دنیا»، در جریان جنگ ایران و عراق از سوی صدام حسین پایهگذاری و حمایت شد.
همینجا باید تأکید کنم، تردیدی نیست که دولتهای مرکزی متوالی ایران سیاستهای تبعیضآمیزی را علیه گروههای قومی ایران دنبال و اعمال کردهاند. علاوه بر این، مردود شماردن و طرد گرایشهای جداییطلبانهیی که حتّیٰ از حمایت قابلتوجهی در میان اقلیتهای قومی برخوردار نیستند، به معنای حمایت از دولت کنونی ایران نیست که یک دیکتاتوری مذهبی است که نه فقط اقلیتها، بلکه همهٔ ایرانیان را سرکوب کرده است. اما اینها مسائلیاند که تصمیمگیری دربارهٔ آنها به عهدهٔ مجموعهٔ مردم ایران است، و نه سیاستمداران نابخرد و کماطلاع آمریکایی، نومحافظهکاران، یا اسرائیلیها. تلاشهایی که برای تجزیهٔ ایران صورت میگیرد در نهایت محکوم به شکست است، چرا که ایران یک موجودیت هزاران ساله دارد. اما چنین تلاشهایی، پیش از آنکه رهبران «غرب» و اسرائیل متوجه شکست سیاستهایشان شوند، میتواند به خونریزی و ویرانیهای گستردهیی منجر شود.
منبع:
http://original.antiwar.com/muhammad-sahimi/2012/10/14/stop-supporting-separatist-groups-in-iran
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
بابا این ادم ( سهیمی) یک مزدور است