تشییع ستاره سینمای ایران به خانه ابدی
چه کسی ملکمطیعی را ۴۰ سال به سینما راه نداد؟
روز گذشته، یکشنبه، شش خرداد، مراسم وداع با پیکر ناصر ملکمطیعی، بازیگر پیشکسوت سینمای ایران، در خانه سینما شماره ۲ برگزار شد. از همان نخستین ساعات صبح خیابانهای منتهی به خیابان وصال مملو از جمعیت بود و عکسها و پوسترهای ناصر ملکمطیعی دستبهدست میشد. مردم به کوچکبودن محل مراسم انتقاد میکردند و جمعیت بسیاری در حیاط خانه سینما منتظر پیکر ناصر ملکمطیعی بودند. در بخش دیگری از حیاط خانه سینما چهرههایی مانند مهناز افشار، سعید راد، مسعود کیمیایی، فرامرز قریبیان، محسن امیریوسفی، رضا درمیشیان، فریدون جیرانی، فاطمه معتمدآریا و بسیاری دیگر از چهرههای شاخص هنر ایران حضور داشتند. پیش از برگزاری رسمی مراسم و حضور پیکر ملکمطیعی در خانه سینما، مردم با شعارهایی رسانه ملی را خطاب قرار دادند و از رفتارهای این رسانه نسبت به ناصر ملکمطیعی انتقاد کردند؛ آنقدر که دعوت چهرهها برای آرامش مردم در دقایق اولیه مراسم سخت بود و بعد از حضور پیکر بیجان ملکمطیعی، شعارهایی مثل «تسلیت» و «روحت شاد ناصرخان» فضای خانه سینما را پر کرده بود. شعارهای روحت شاد مردم قطع نمیشد و باز هم یکصدا پرویز پرستویی را صدا میکردند و در نهایت او بود که پشت تریبون حاضر شد و مثل همیشه بیپروا با مردم حرف زد. پرستویی در صحبتهایش با انتقاد از عملکرد صداوسیما گفت: «امروز همهجای دنیا ما را میبینند که چطور از هنرمندانمان تجلیل میکنیم. او ابتدا به پوری بنایی، انوشیروان روحانی، سعید راد، نصرت کریمی و همه همنسلان ناصر ملک مطیعی تسلیت گفت و بعد به مردمی که او را عاشقانه دوست داشتند. او ادامه داد: «اینجا هستیم چون میهن ما اینجاست و مهر وطن نیروی بزرگ ماست. این سایه گسترده است و گستردهتر میشود و وای به حال کسانی که این سایه را نمیخواهند. مهر مردم مرهم است. در این ساعات گذشته صداوسیما به یاد آورد ناصرخان را ببیند، ولی یادتان میآید چندوقت پیش با او چه کردید؟ ناصرخان تاریخ سینمای ایران است. صداوسیما، مال شما نیست؛ با پول ما و بیتالمال صداوسیما شده است. آقای مهران مدیری شما هنرمند شایستهای هستید و یک سؤال از میهمان خود میپرسیدید که عاشق هستی؟ شما میدانستی که ناصر ملکمطیعی عاشق مردم است؟ چرا او را دعوت کردید و بعد تلویزیون بهجایش طبیعت را نشان داد؟ اینها که اختلاس نکردند. من از صداوسیما سؤال دارم که آیا او فقط فیلم علی عطشانی را بازی کرده؟او با اشاره به تصویری که از او و ناصر ملکمطیعی در شبکههای اجتماعی وجود دارد که ناصرخان شانه او را بوسیده است، در مراسم زانو زد و پاهای بیجان ملکمطیعی را بوسید. در ادامه مراسم، مسعود کیمیایی هم چنددقیقهای صحبت کرد و گفت: «ما از اینکه هنرمندمان رفت ناراحتیم، ولی اینجا ماندن و فیلمسازی هم خیلی سخت است. من به ناصر ملکمطیعی که با او «قیصر» را کار کردم تعظیم میکنم. پرویز پرستویی بازیگری بیپرواست و بدانید ترس، دشمن جسارت است».وقتی از امیرعلی ملکمطیعی، فرزند ناصر ملکمطیعی، دعوت شد تا پشت تریبون حاضر شود، مردم یکصدا به او تسلیت گفتند. او که با بغض در نبود پدرش حرف میزد، گفت: «آرزوی من این بود که تصویر پدرم را روی پرده ببینم و این اتفاق در فیلم آقای عطشانی (نقش نگار) رخ داد. او در پایان در نقد عملکرد صداوسیما در برخورد با پدرش گفت: «از رئیس صداوسیما هم میپرسم که چرا خبر مرگ پدر من از صداوسیما پخش میشود و این فقط یک سؤال است که چطور میشود وقتی هنرمندی میمیرد، میشود تصویرش پخش شود، ولی تا قبل از آن امکانش نبود و خواهش میکنم فقط این سؤال مرا پاسخ دهید».بعد از پایان سخنرانیها، پیکر ناصر ملکمطیعی روی شانههای مردمی که تمامی کوچهها و خیابانهای وصال را احاطه کرده بودند، باشکوهتر تشییع شد.
* * *
مهسا جزینی: رخدادهای دهه ۶۰ را بهانهای کردهاند برای تسویهحساب سیاسی. خطی که رسانههای اصولگرا از مدتی پیش آغاز کردهاند، حالا با درگذشت ناصر ملکمطیعی و ماجرای ممنوعالکاری ۴۰سالهاش دوباره سوژه خوبی شده تا کاسهکوزه همه آنچه «تندرویهای دهه ۶۰» نامیده میشود بر سر اصلاحطلبان شکسته شود؛ اصلاحطلبانی که بعضا در آن سالها سمتهایی در دولت داشتهاند. مسعود دهنمکی در واکنش به انتشار خبر درگذشت ناصر ملکمطیعی در اینستاگرامش نوشته است: «لوطی و روشنفکرنما. تفاوت مرحوم ملکمطیعی با مخملباف در همین امروز آنهاست. لوطی در وطن و روشنفکر در آغوش اجنبی. لوطی که توسط خالق توبه نصوح تکفیر و ممنوعالکار شد و فیلم برزخیهایش توقیف و دیگری از فیلم توبه نصوح به فیلم سکس و فلسفه رسید».
همزمان با این توجیهات هم تصویری از مرحوم ملکمطیعی در فیلم «صادقکرده» در حال نمازخواندن منتشر شده و در حال دستبهدستشدن است. در کنار آن جمعی دیگر انگشت اتهام را به سمت محمد خاتمی، وزیر وقت ارشاد و محمد بهشتی، از مدیران وقت سینمایی، گرفتهاند با این بهانه که آنها مقصر ممنوعالکاری ۴۰ساله ملکمطیعی بودهاند. غافل از آنکه در دهه نخست بعد از انقلاب در حوزه فرهنگ تقریبا نوعی اجماع حداکثری نهتنها میان مجریان انقلابی راست و چپ، بلکه بخش زیادی از بدنه مذهبی انقلابی وجود داشت. مهمترین نماد این همسویی هم سینما بود. جامعه مذهبی خشم زیادی نسبت به «سینمای بدنه» یا «فیلمفارسی» پیش از انقلاب داشت تا جایی که در جریان انقلاب آتشزدن سینماها به سمبل مخالفت با رژیم پهلوی بدل شده بود.
همزمان با این توجیهات هم تصویری از مرحوم ملکمطیعی در فیلم «صادقکرده» در حال نمازخواندن منتشر شده و در حال دستبهدستشدن است. در کنار آن جمعی دیگر انگشت اتهام را به سمت محمد خاتمی، وزیر وقت ارشاد و محمد بهشتی، از مدیران وقت سینمایی، گرفتهاند با این بهانه که آنها مقصر ممنوعالکاری ۴۰ساله ملکمطیعی بودهاند. غافل از آنکه در دهه نخست بعد از انقلاب در حوزه فرهنگ تقریبا نوعی اجماع حداکثری نهتنها میان مجریان انقلابی راست و چپ، بلکه بخش زیادی از بدنه مذهبی انقلابی وجود داشت. مهمترین نماد این همسویی هم سینما بود. جامعه مذهبی خشم زیادی نسبت به «سینمای بدنه» یا «فیلمفارسی» پیش از انقلاب داشت تا جایی که در جریان انقلاب آتشزدن سینماها به سمبل مخالفت با رژیم پهلوی بدل شده بود.
سینمای ضدسوپراستار
بسیاری از هنرپیشهها، خوانندهها یا فعالان عرصه فرهنگ، بعد از انقلاب از سوی دادگاههای انقلاب احضار شدند. اتهامات مختلفی هم گاه برای آنها در روزنامههای آن زمان درج میشد؛ از مفسد فیالارض تا ترویج ابتذال و تحکیم رژیم گذشته. خود ملکمطیعی گفته بود: «بعد از انقلاب برای من مشکل خاصی پیش نیامد. مسئله دادگاه انقلاب بود که همه دوستان احضار شدند. در آنجا خواستند ببینند این افراد که هستند و چه کردهاند. طبیعی هم بود. باید مسئولان با ما آشنا میشدند. یک تعهدی هم از ما گرفتند که کاری برخلاف نظر آنها انجام ندهیم…». ایرج تقیپور، از کارشناسان بنیاد سینمایی فارابی در دهه ۶۰ در مصاحبهای گفته بود که سینمای بعد از انقلاب با «سوپراستارسازی» مخالف بود: «فقط این نبود که میل شخصی آقای بهشتی یا آقای انوار در برخوردهای سختگیرانه و حذفی مؤثر باشد؛ یک جریان اجتماعی وجود داشت که فکر میکردند سینما باید از آلودگیها پاک شود. فکر میکردند تلویزیون و سینما همانطور که امام گفته بود، دانشگاه است و جنبههای تعالی سینما بیشتر برایشان اهمیت داشت تا سرگرمی آن. آقای ملکمطیعی، آقای بیکایمانوردی و خیلیهای دیگر ستارههای فیلمفارسیها بودند که برچسب ابتذال رویشان خورده بود.
توقع جمهوری اسلامی از سینما توقعی بود که اینها در آن کانسپت، خوشنام به حساب نمیآمدند. مسئله آقایان فردین و ملکمطیعی و خیلی از دوستان دیگر این بود که میخواستند سوپراستار بازی کنند…». عبدالله اسفندیاری هم که از سال ۶۲ تا ۷۲ مدیر بخش فرهنگی فارابی به مدت ۱۰ سال بود، با اشاره به عملکرد خود در فارابی به ایلنا گفته بود: «۹۰ درصد عملکرد خود را در دوره مدیریت تأیید و ۱۰ درصد رد میکنم و این ۱۰ درصد مربوط به بخشی است که از اراده مدیران سینمایی خارج بود. مثلا ممنوعالکاری برخی از چهرههای سینمایی که قبل از انقلاب مشهور بودند در توان مدیران نبود که این ممنوعالکاری را بردارند. مثلا سعید راد در فیلمهایی همچون طوفان و دادشاه بازی کرد و هیچ مشکلی به وجود نیاورد اما از اواخر سال ۶۱ از زمان ساخت فیلم برزخیها گروهی از تندروها شروع به فشارآوردن بر سینمای ایران کردند و مدعی شدند که دوباره طاغوت در حال برگشتن به سینماست. جوسازیهایی که این گروه ایجاد میکرد ترسها و نگرانیهایی را در بین مقامات سیاسی به وجود میآورد و در تصمیمگیریها تأثیر میگذاشت».
این برخوردها و محدودیتسازیها آن زمان نه به پای این یا آن جناح، بلکه به پای قاطعیت انقلابی ثبت میشد. مجریان دولتی و حاکمیتی برآمده از بدنه مذهبی انقلابی طبیعتا مجری خواست بدنه در محدودسازی عناصر همکار یا دخیل در سینمای پیش از انقلاب بودند. اگرچه در شرایط خاص آن روزها اعمال سلیقههای فردی هم بیتأثیر نبود. اینکه ۴۰ سال بعد، از میان همان حامیان نگاه فرهنگی آن روزگار، جماعتی اصلاحطلب شدند و دیگران اصولگرا، تأثیری در اصل ماجرا ندارد. اصولا در دهه ۶۰ اختلاف اساسی بین دو جریان راست و چپ درون حاکمیت در حوزه سیاست و فرهنگ وجود نداشت. کمااینکه دیده نشد تصمیماتی که در آن برهه در حوزه فرهنگ گرفته شده با مخالفت سفتوسختی از سوی جریان مقابل روبهرو شود. عمده اختلاف آن زمان جناح راست و چپ، عمدتا در حوزه اقتصادی بود که سیاستها سمت دولتیشدن میل کند یا بخش خصوصی؛ همین و بس.
اتفاقی که در سالهای بعد و در دهه ۷۰ رخ داد این بود که جریان چپ مذهبی در زمینههای مختلف که یکی از نمودهای آن حوزه فرهنگ بود، دچار تحول گفتمانی شد. آنچه از آن بهعنوان تساهل و تسامح نام برده میشد، بیش از سیاست خودش را در حوزه فرهنگ نشان داد. این تحول در جناح راست نه تنها تجربه نشد، بلکه آنها در برابرش هم ایستادند. حسین صفار هرندی، وزیر ارشاد احمدینژاد، زمانی گفته بود که اختلاف ما از زمانی شروع شد که اصلاحطلبان از اصول عدول کردند. او گفته بود آنها باید پاسخ دهند که چه کسی تغییر کرد؟ ما تغییر کردیم یا آنها؟
بسیاری از هنرپیشهها، خوانندهها یا فعالان عرصه فرهنگ، بعد از انقلاب از سوی دادگاههای انقلاب احضار شدند. اتهامات مختلفی هم گاه برای آنها در روزنامههای آن زمان درج میشد؛ از مفسد فیالارض تا ترویج ابتذال و تحکیم رژیم گذشته. خود ملکمطیعی گفته بود: «بعد از انقلاب برای من مشکل خاصی پیش نیامد. مسئله دادگاه انقلاب بود که همه دوستان احضار شدند. در آنجا خواستند ببینند این افراد که هستند و چه کردهاند. طبیعی هم بود. باید مسئولان با ما آشنا میشدند. یک تعهدی هم از ما گرفتند که کاری برخلاف نظر آنها انجام ندهیم…». ایرج تقیپور، از کارشناسان بنیاد سینمایی فارابی در دهه ۶۰ در مصاحبهای گفته بود که سینمای بعد از انقلاب با «سوپراستارسازی» مخالف بود: «فقط این نبود که میل شخصی آقای بهشتی یا آقای انوار در برخوردهای سختگیرانه و حذفی مؤثر باشد؛ یک جریان اجتماعی وجود داشت که فکر میکردند سینما باید از آلودگیها پاک شود. فکر میکردند تلویزیون و سینما همانطور که امام گفته بود، دانشگاه است و جنبههای تعالی سینما بیشتر برایشان اهمیت داشت تا سرگرمی آن. آقای ملکمطیعی، آقای بیکایمانوردی و خیلیهای دیگر ستارههای فیلمفارسیها بودند که برچسب ابتذال رویشان خورده بود.
توقع جمهوری اسلامی از سینما توقعی بود که اینها در آن کانسپت، خوشنام به حساب نمیآمدند. مسئله آقایان فردین و ملکمطیعی و خیلی از دوستان دیگر این بود که میخواستند سوپراستار بازی کنند…». عبدالله اسفندیاری هم که از سال ۶۲ تا ۷۲ مدیر بخش فرهنگی فارابی به مدت ۱۰ سال بود، با اشاره به عملکرد خود در فارابی به ایلنا گفته بود: «۹۰ درصد عملکرد خود را در دوره مدیریت تأیید و ۱۰ درصد رد میکنم و این ۱۰ درصد مربوط به بخشی است که از اراده مدیران سینمایی خارج بود. مثلا ممنوعالکاری برخی از چهرههای سینمایی که قبل از انقلاب مشهور بودند در توان مدیران نبود که این ممنوعالکاری را بردارند. مثلا سعید راد در فیلمهایی همچون طوفان و دادشاه بازی کرد و هیچ مشکلی به وجود نیاورد اما از اواخر سال ۶۱ از زمان ساخت فیلم برزخیها گروهی از تندروها شروع به فشارآوردن بر سینمای ایران کردند و مدعی شدند که دوباره طاغوت در حال برگشتن به سینماست. جوسازیهایی که این گروه ایجاد میکرد ترسها و نگرانیهایی را در بین مقامات سیاسی به وجود میآورد و در تصمیمگیریها تأثیر میگذاشت».
این برخوردها و محدودیتسازیها آن زمان نه به پای این یا آن جناح، بلکه به پای قاطعیت انقلابی ثبت میشد. مجریان دولتی و حاکمیتی برآمده از بدنه مذهبی انقلابی طبیعتا مجری خواست بدنه در محدودسازی عناصر همکار یا دخیل در سینمای پیش از انقلاب بودند. اگرچه در شرایط خاص آن روزها اعمال سلیقههای فردی هم بیتأثیر نبود. اینکه ۴۰ سال بعد، از میان همان حامیان نگاه فرهنگی آن روزگار، جماعتی اصلاحطلب شدند و دیگران اصولگرا، تأثیری در اصل ماجرا ندارد. اصولا در دهه ۶۰ اختلاف اساسی بین دو جریان راست و چپ درون حاکمیت در حوزه سیاست و فرهنگ وجود نداشت. کمااینکه دیده نشد تصمیماتی که در آن برهه در حوزه فرهنگ گرفته شده با مخالفت سفتوسختی از سوی جریان مقابل روبهرو شود. عمده اختلاف آن زمان جناح راست و چپ، عمدتا در حوزه اقتصادی بود که سیاستها سمت دولتیشدن میل کند یا بخش خصوصی؛ همین و بس.
اتفاقی که در سالهای بعد و در دهه ۷۰ رخ داد این بود که جریان چپ مذهبی در زمینههای مختلف که یکی از نمودهای آن حوزه فرهنگ بود، دچار تحول گفتمانی شد. آنچه از آن بهعنوان تساهل و تسامح نام برده میشد، بیش از سیاست خودش را در حوزه فرهنگ نشان داد. این تحول در جناح راست نه تنها تجربه نشد، بلکه آنها در برابرش هم ایستادند. حسین صفار هرندی، وزیر ارشاد احمدینژاد، زمانی گفته بود که اختلاف ما از زمانی شروع شد که اصلاحطلبان از اصول عدول کردند. او گفته بود آنها باید پاسخ دهند که چه کسی تغییر کرد؟ ما تغییر کردیم یا آنها؟
استیضاح برای ایرج قادری
عمده این ایستادگی در برابر فرهنگ تساهلانه دولت اصلاحات به ماجرای استیضاح عطاءالله مهاجرانی باز میگردد. همانهایی که این روزها اصلاحطلبان را مقصر۴۰ سال ممنوعالکاری ملکمطیعی میدانند در دهه ۷۰ عطاءالله مهاجرانی را بابت حضور ایرج قادری در سینما استیضاح کردند! یکی از اتهامات مهاجرانی این بود که چرا ایرج قادری، هنرپیشه پیش از انقلاب، امکان و مجوز ساخت فیلم پیدا کرده است! مضمون نطق یکی از نمایندگان اصولگرای موافق استیضاح مجلس پنجم خطاب به مهاجرانی این بود که کاش خاک جبهه را توتیای چشمتان میکردید به جای اینکه به چنین فردی مجوز ساخت «طوطیا» (نام فیلمی که ایرج قادری کارگردانی کرده بود) بدهید… . این درحالی است که قادری سال ۷۳، در زمان وزارت میرسلیم بر ارشاد، هم فیلم ساخته بود اما صدای کسی درنیامده بود! اتهامات دیگر مهاجرانی هم انتشار مطبوعات آزاد و مجوزدادن به نویسندگانی بود که در گفتمان اصولگرایی و ادبیات رسانهایشان، مبتذل، طاغوتی، ضددین، فراماسون، وابسته و غربزده نامیده میشدند. بارها جریانهای سیاسی و شبهسیاسی متعلق به اردوگاه اصولگرایی بابت ساخت و پخش بسیاری از فیلمهایی که از نگاه آنها مبتذل یا مورددار تلقی میشد، اقدام به تجمعات اعتراضی کرده یا حتی مانند ماجرای فیلم آدمبرفی که در دولت اصلاحات ساخته شد، اقدام به شکستن شیشههای سینما کردند.
طنز ماجرا این است، همین چند ماه پیش که قرار بود تصویر ناصر ملکمطیعی بعد از ۴۰ سال از صداوسیمای علی عسگری اصولگرا پخش شود، کیهان نوشت: «دو شبکه تلویزیونی چهارشنبه بهطور همزمان برای بهصحنهآوردن و تجلیل یکی از بازیگران فیلمفارسیهای مبتذل رژیم شاه برنامهریزی کرده بودند… آیا این مدیران خود حاضرند حتی یکی از پوسترهای فیلمهای مبتذل این بازیگر را که اغلب مملو از برهنهگرایی و صحنههای غیراخلاقی است، به خانواده خود نشان دهند؟! فیلمهایی مانند «قصاص»، «بابا گلی به جمالت»، «مهدی مشکی و شلوارک داغ»، «لذت گناه»، «خاطرخواه»، «جیببر خوشگله»، «کلک نزن خوشگله»، «پاشنهطلا» و… که علاوه بر ساختار فنی ضعیف، مصداق بارزی از فساد و فحشا در سینما بودند. همان جریانی که حضرت امام(ره) به آن واکنش نشان دادند و فرمودند: «ما با سینما مخالف نیستیم؛ ما با مرکز فحشا مخالفیم». بهراستی چنین فردی که حاضر نیست حتی گذشته خود را به نقد بکشد، با رواجدادن تیپهای جاهلی و کلاهمخملی بهعنوان شخصیتهای مثبت در فضاهای ضداخلاقیای مانند کابارهها و کافهها، چگونه از نظر برخی افراد، پیشکسوت و حتی پدر سینمای ایران محسوب میشود؟!»
کیهان در ادامه مدعی شد که حتی تلویزیون زمان شاه هم حاضر به نمایش ناصر ملکمطیعی نبوده است!: «نکته جالب این است که حتی تلویزیون شاه بهدلیل ابتذال بیشازحد اینگونه فیلمها جرئت نداشت، آنها را در کانالهای خود نمایش دهد! تنها پس از سالها و در اواخر دوران رژیم گذشته به نمایش معدودی آثار سینمای فارسی که به فیلمهای موج نو معروف بودند، اقدام کرد…». چهار سال پیش هم مدیران نظارت رادیو جوان مانع پخش گفتوگو با ناصر ملکمطیعی در قالب برنامه «شهر فرنگ» رادیو جوان شده بودند. ارژنگ امیرفضلی، بازیگر آثار طنز سینمایی و تلویزیونی، همان زمان با اشاره به اینکه قطعا برنامهسازانی که ملکمطیعی را دعوت کردند قطعا از خطوط قرمز و ممنوعیتهای نوشته و نانوشته این رسانه ملی اطلاع داشتند و علیرغم آن، چنین دعوتی از او کرده بودند، نوشته بود: «همان کاری که حدود ۲۰ سال پیش هنرمندی در رادیو با علی تابش کرد و روح او را شکست و خیلیها نفهمیدند، امروز هنرمند دیگری همان کار را در تلویزیون با ناصر ملکمطیعی کرد و باز خیلیها نفهمیدند.
چقدر عجیب و جالب که همهچیز مثل آن روزها تکرار شد. ایرادی به مسئولان سازمان نیست. ایراد بر دوستان وارد است که برای خودنمایی و خاص نشاندادن خودشان دل نازک این کهنمردان را میشکنند، وگرنه حریم و قانون تلویزیون را که سالهاست میدانیم و مشخص است. خصوصا برای ما دستاندرکاران. اصلا این همه رسانه در فضای مجازی هست که میتوانستید آنجا برای ایشان برنامه درست کنید و از ایشان یاد کنید، چرا آنجاها نبردید؟»
باید از اصولگرایانی که این روزها بهدنبال مقصرسازی، فرافکنی و انداختن توپ به زمین جناح مقابلاند، پرسید که در اوج همسویی سلیقه فرهنگی دولت و ملت در دهه ۶۰ با چاشنی برخی تصمیمات سلیقهای عدهای از هنرپیشههای پیش از انقلاب ممنوعالکار شدند، چرا در طول سه دهه بعد از آن روزگار در وزارت ارشاد مصطفی میرسلیم، علی لاریجانی، محمد حسینی و محمدحسین صفارهرندی اصولگرا این ممنوعیتها رفع نشد؟! چرا در صداوسیمایی که این سالها همواره در ید اصولگرایان بوده ناصر ملکمطیعی ممنوعالتصویر و صدا بود؟
سهند ایرانمهر در توییتی در واکنش به رویه رسانهای اصولگرایان نوشته است: «آقای فارس که این روزها با انتشار اسناد ثابتمون کردی که علت خونهنشینی ملکمطیعی اصلاحطلبها و محمد خاتمی و میرحسین موسوی بودن، ممنون از معرفی متحجرین. حالا تو که اصلا مثل اونا نیستی کمک کن بهروز وثوق بیاد تو مملکتش. نمیگیم بیاد رو پرده سینما، فقط بیاد وطنش».
عمده این ایستادگی در برابر فرهنگ تساهلانه دولت اصلاحات به ماجرای استیضاح عطاءالله مهاجرانی باز میگردد. همانهایی که این روزها اصلاحطلبان را مقصر۴۰ سال ممنوعالکاری ملکمطیعی میدانند در دهه ۷۰ عطاءالله مهاجرانی را بابت حضور ایرج قادری در سینما استیضاح کردند! یکی از اتهامات مهاجرانی این بود که چرا ایرج قادری، هنرپیشه پیش از انقلاب، امکان و مجوز ساخت فیلم پیدا کرده است! مضمون نطق یکی از نمایندگان اصولگرای موافق استیضاح مجلس پنجم خطاب به مهاجرانی این بود که کاش خاک جبهه را توتیای چشمتان میکردید به جای اینکه به چنین فردی مجوز ساخت «طوطیا» (نام فیلمی که ایرج قادری کارگردانی کرده بود) بدهید… . این درحالی است که قادری سال ۷۳، در زمان وزارت میرسلیم بر ارشاد، هم فیلم ساخته بود اما صدای کسی درنیامده بود! اتهامات دیگر مهاجرانی هم انتشار مطبوعات آزاد و مجوزدادن به نویسندگانی بود که در گفتمان اصولگرایی و ادبیات رسانهایشان، مبتذل، طاغوتی، ضددین، فراماسون، وابسته و غربزده نامیده میشدند. بارها جریانهای سیاسی و شبهسیاسی متعلق به اردوگاه اصولگرایی بابت ساخت و پخش بسیاری از فیلمهایی که از نگاه آنها مبتذل یا مورددار تلقی میشد، اقدام به تجمعات اعتراضی کرده یا حتی مانند ماجرای فیلم آدمبرفی که در دولت اصلاحات ساخته شد، اقدام به شکستن شیشههای سینما کردند.
طنز ماجرا این است، همین چند ماه پیش که قرار بود تصویر ناصر ملکمطیعی بعد از ۴۰ سال از صداوسیمای علی عسگری اصولگرا پخش شود، کیهان نوشت: «دو شبکه تلویزیونی چهارشنبه بهطور همزمان برای بهصحنهآوردن و تجلیل یکی از بازیگران فیلمفارسیهای مبتذل رژیم شاه برنامهریزی کرده بودند… آیا این مدیران خود حاضرند حتی یکی از پوسترهای فیلمهای مبتذل این بازیگر را که اغلب مملو از برهنهگرایی و صحنههای غیراخلاقی است، به خانواده خود نشان دهند؟! فیلمهایی مانند «قصاص»، «بابا گلی به جمالت»، «مهدی مشکی و شلوارک داغ»، «لذت گناه»، «خاطرخواه»، «جیببر خوشگله»، «کلک نزن خوشگله»، «پاشنهطلا» و… که علاوه بر ساختار فنی ضعیف، مصداق بارزی از فساد و فحشا در سینما بودند. همان جریانی که حضرت امام(ره) به آن واکنش نشان دادند و فرمودند: «ما با سینما مخالف نیستیم؛ ما با مرکز فحشا مخالفیم». بهراستی چنین فردی که حاضر نیست حتی گذشته خود را به نقد بکشد، با رواجدادن تیپهای جاهلی و کلاهمخملی بهعنوان شخصیتهای مثبت در فضاهای ضداخلاقیای مانند کابارهها و کافهها، چگونه از نظر برخی افراد، پیشکسوت و حتی پدر سینمای ایران محسوب میشود؟!»
کیهان در ادامه مدعی شد که حتی تلویزیون زمان شاه هم حاضر به نمایش ناصر ملکمطیعی نبوده است!: «نکته جالب این است که حتی تلویزیون شاه بهدلیل ابتذال بیشازحد اینگونه فیلمها جرئت نداشت، آنها را در کانالهای خود نمایش دهد! تنها پس از سالها و در اواخر دوران رژیم گذشته به نمایش معدودی آثار سینمای فارسی که به فیلمهای موج نو معروف بودند، اقدام کرد…». چهار سال پیش هم مدیران نظارت رادیو جوان مانع پخش گفتوگو با ناصر ملکمطیعی در قالب برنامه «شهر فرنگ» رادیو جوان شده بودند. ارژنگ امیرفضلی، بازیگر آثار طنز سینمایی و تلویزیونی، همان زمان با اشاره به اینکه قطعا برنامهسازانی که ملکمطیعی را دعوت کردند قطعا از خطوط قرمز و ممنوعیتهای نوشته و نانوشته این رسانه ملی اطلاع داشتند و علیرغم آن، چنین دعوتی از او کرده بودند، نوشته بود: «همان کاری که حدود ۲۰ سال پیش هنرمندی در رادیو با علی تابش کرد و روح او را شکست و خیلیها نفهمیدند، امروز هنرمند دیگری همان کار را در تلویزیون با ناصر ملکمطیعی کرد و باز خیلیها نفهمیدند.
چقدر عجیب و جالب که همهچیز مثل آن روزها تکرار شد. ایرادی به مسئولان سازمان نیست. ایراد بر دوستان وارد است که برای خودنمایی و خاص نشاندادن خودشان دل نازک این کهنمردان را میشکنند، وگرنه حریم و قانون تلویزیون را که سالهاست میدانیم و مشخص است. خصوصا برای ما دستاندرکاران. اصلا این همه رسانه در فضای مجازی هست که میتوانستید آنجا برای ایشان برنامه درست کنید و از ایشان یاد کنید، چرا آنجاها نبردید؟»
باید از اصولگرایانی که این روزها بهدنبال مقصرسازی، فرافکنی و انداختن توپ به زمین جناح مقابلاند، پرسید که در اوج همسویی سلیقه فرهنگی دولت و ملت در دهه ۶۰ با چاشنی برخی تصمیمات سلیقهای عدهای از هنرپیشههای پیش از انقلاب ممنوعالکار شدند، چرا در طول سه دهه بعد از آن روزگار در وزارت ارشاد مصطفی میرسلیم، علی لاریجانی، محمد حسینی و محمدحسین صفارهرندی اصولگرا این ممنوعیتها رفع نشد؟! چرا در صداوسیمایی که این سالها همواره در ید اصولگرایان بوده ناصر ملکمطیعی ممنوعالتصویر و صدا بود؟
سهند ایرانمهر در توییتی در واکنش به رویه رسانهای اصولگرایان نوشته است: «آقای فارس که این روزها با انتشار اسناد ثابتمون کردی که علت خونهنشینی ملکمطیعی اصلاحطلبها و محمد خاتمی و میرحسین موسوی بودن، ممنون از معرفی متحجرین. حالا تو که اصلا مثل اونا نیستی کمک کن بهروز وثوق بیاد تو مملکتش. نمیگیم بیاد رو پرده سینما، فقط بیاد وطنش».
واکنش وزیر اسبق ارشاد به ماجرای ممنوعالتصویری ملکمطیعی
مهاجرانی در چند رشته توییت به بحثهای ایجادشده درباره چرایی بازنگشتن ملکمطیعی به سینما واکنش نشان داده و درباره تلاشهای خود در دورانی که وزیر ارشاد بوده، توضیح داده است: «شهریور ٧۶ که به وزارت ارشاد رفتم، سیفالله داد را که رئیس خانه سینما بود، بهعنوان معاون سینمائى انتخاب کردم. نشانهاى بود که اهل سینما براى خود تصمیم خواهند گرفت. دو فیلم دیدار و آدمبرفى که از سال ٧٣ توقیف بودند، رفع توقیف شدند و حمله به سینماها شروع شد! دهنمکى سردسته بود! فضاى غوغا در طول دوران مسئولیتم در ارشاد آرام نگرفت! درباره وثوقى و ملکمطیعى و فردین با سیفالله داد صحبت کردم. آیا میتوان راهى براى بازگشت آنان فراهم کرد؟ مثل ایرج قادرى که زمان لاریجانى به سینما بازگشت یا ایرج راد. براى من وثوقى و فردین و ملکمطیعى اهمیت بیشترى داشتند. قرار بود اگر ضرورت داشت دیدار هم داشته باشیم. ملکمطیعى با مردانگى و مروت به سیفالله داد گفته بود: «من که نمىتوانم به شما کمک کنم، انصاف نیست که بارى بر دوشتان بگذارم».
مهاجرانی در چند رشته توییت به بحثهای ایجادشده درباره چرایی بازنگشتن ملکمطیعی به سینما واکنش نشان داده و درباره تلاشهای خود در دورانی که وزیر ارشاد بوده، توضیح داده است: «شهریور ٧۶ که به وزارت ارشاد رفتم، سیفالله داد را که رئیس خانه سینما بود، بهعنوان معاون سینمائى انتخاب کردم. نشانهاى بود که اهل سینما براى خود تصمیم خواهند گرفت. دو فیلم دیدار و آدمبرفى که از سال ٧٣ توقیف بودند، رفع توقیف شدند و حمله به سینماها شروع شد! دهنمکى سردسته بود! فضاى غوغا در طول دوران مسئولیتم در ارشاد آرام نگرفت! درباره وثوقى و ملکمطیعى و فردین با سیفالله داد صحبت کردم. آیا میتوان راهى براى بازگشت آنان فراهم کرد؟ مثل ایرج قادرى که زمان لاریجانى به سینما بازگشت یا ایرج راد. براى من وثوقى و فردین و ملکمطیعى اهمیت بیشترى داشتند. قرار بود اگر ضرورت داشت دیدار هم داشته باشیم. ملکمطیعى با مردانگى و مروت به سیفالله داد گفته بود: «من که نمىتوانم به شما کمک کنم، انصاف نیست که بارى بر دوشتان بگذارم».
[شرق – شماره ۳۱۵۹]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید