تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

جنبش زنان از اسطوره‌های تاریخی تا ورود به قلمرو سیاست

دکتر نگین ساسانفر

جنبش‌های فمینیستی در متن تحولات اجتماعی به مثابه یک نیروی پیشگام و تاثیرگذار درتاریخ معاصر ایران توانسته است نقش‌ بسزایی را ایفاکند. بانگاهی به حضورمستمر و پیگیر جنبش‌های زنان در سیر رویدادهای تاریخی از مشروطیت به این‌سو می‌توان به این واقعیت پی بردکه نظام سلطه در ایران به‌علت بافت و ساختار مردسالارانه اش همواره به عنوان یک اهرم فشار علیه جنبش‌های مترقی زنان عمل کرده است.

[penci_blockquote style=”style-3″ align=”left” author=”دکتر نگین ساسانفر” text_size=”14″]گاه به اشتباه مادرسالاری را به برابری زن و مرد پیوند می‌دهند در حالیکه سلطه زنان در نظام خانواده از یک تفکر مردانه‌ی غالب تبعیت می‌کرد.[/penci_blockquote]

خارج از مناسبات و رویکردهای سیاسی به جنبش زنان باید این نکته را یادآور شد که درتقابل با نظام سلطه و ساختار اجتماعی مردسالار، ادبیات به مثابه ابزاری برای ابراز وجود خود را به نمایش می‌گذارد. ادبیات و نوشتار زنانه آنگونه که تعاریف متفاوت و گوناگونی از آن شده است در مقاطعی از تاریخ ایران با تمام نقاط ضعف و قوت‌اش توانسته است در همان ساختارهای موجود، صدایی باشد برای نشان دادن چهره واقعی جامعه‌ی مردسالار. متاسفانه جنبه‌ی اعتراضی و انتقادی آثار منتشر شده در عصر مشروطیت بیشتر متکی بر حدیث نفس‌گویی و شکوه و گلایه است که این روند تاریخی و این تصور که زن خصلت فکری یا نحوه‌ی تفکر خاص خود را دارد و تصوری نسبتا جدید در سنت فلسفی غرب است. دیدیم که فیلون و آوگوستینوس و آکویناسن هر سه،‌ زن بودن را چیزی کم و بیش فرعی و مشتق نسبت به سرمشق یا پارادایم در سنت فلسفی غرب زن نمی‌دانستند و به همین خاطراین سنت ازروشنگری از جایگاه ویژه‌ای در روابط اجتماعی برخوردار بوده است.

میراث ادبیات غرب به نوعی وام‌دار یک تفکر زنانه مبتنی بر ایجاد یک جامعه عاری از نابرابری بوده است. رویکردهای مردسالارانه همواره در پی استیلای خود بوده و حتی در مقاطعی از تاریخ مادرسالاری برجای آن نشسته است که این دوره‌ی گذار را متوقف کند. گاه به اشتباه مادرسالاری را به برابری زن و مرد پیوند می‌دهند در حالیکه سلطه زنان در نظام خانواده از یک تفکر مردانه‌ی غالب تبعیت می‌کرد. این فرم و ساختار بیرونی جایگاه زن را به عنوان یک هویت مستقل نادیده می‌گرفت و در واقع زنان نماینده و مجری تفکر مردسالارانه‌ای بودند که درپس این ساختارناهمگون پنهان شده بودند. درجوامع پیشاسرمایه داری و به طور مشخص عصر فئودالیته این شیوه از نظام‌بندی و پایه ریزی ساختمان جامعه‌ای بر اساس نورم‌های موجود به عنوان یک مشی نهادینه شده و اخلاق‌گرایانه معرفی می‌شد.

در تقابل میان سنت و مدرنیته ما با یک جدل و چالش نظری روبه رو هستیم که می‌توان آن را کشمکش برای بقا و حذف دیگری تعبیر کرد. در جوامع سنتی با اشکال و جلوه‌های مدرنیستی این تقابل سنت و مدرنیته بیش از هر مقطع دیگری خود را نمایان می سازد. مردانگی و زنانگی در جدل میان این دو سنت فکری بسترهای رشد و اعتلای مشارکت فعال زنان و مردان را در اجتماع به پیش برد زنان در میانه‌ی این تقابل همیشه برای گریز از سنت و عرف‌های رایج اجتماعی تلاش کرده‌اند و در مقابل مردان را نیز برای کسب و اعتلای حقوق برابر فراخوانده‌اند.

[penci_blockquote style=”style-3″ align=”right” author=”دلامانت ” font_style=”normal” uppercase=”false” text_size=”14″]زن سنتی و خانواده محور، محافظه کار و غیر سیاسی امروز همانقدر افسانه است که در گذشته بود.[/penci_blockquote]

نگاه اخلاقگرایانه در این ساختار به زنان و پایین نگه‌داشتن آنان از طریق اعمال جبرگرایانه و تحمیل مذهب راه برون رفت ازبحران‌های فکری را با رکود مواجه می‌کند. دربررسی این تفاوت و سیر تاریخی مسایلی که به زنان ارتباط پیدا می‌کند، اگر نگاه مقایسه‌ای داشته باشیم می‌توان چنین برداشت کرد که زنان در جوامع غربی به نسبت زنان در جوامع جهان سوم هم از نظر جایگاه طبقاتی و هم از نظر دانش و اگاهی به رفتارهای مرد سالارانه و قوانین مدنی و همچنین آموزش‌های نظام آموزشی دارای تفاوت‌های اساسی است. فمینیست‌های مارکسیست توانستند الگوهای فرهنگی زنان غرب را با شرایط به مراتب پایین‌تر زنان ایران با نگاهی انتقادی و نه الزاماً تفسیر‌گونه به یک جنبش متصل کنند. و از این‌رو با سازماندهی گام در راهی گذاشتند که زمینه‌های مناسب برای مبارزه با آپارتاید جنسی مهیا شود. این دسته از مارکسیست فمیبنیست‌ها معتقدند که ایدیولوژی مردانگی در تقسیم کاری که در طول تاریخ پدید آمده، نقشی اساسی را ایفا کرد و در تعریف مردانگی و زنانگی که در فرهنگ حاکم است، عمدتا در درون ایدیولوژی خانواده ساخته و پرداخته می‌شود. آن‌ها از گذر مردسالاری به مذکر سالاری سخن به میان می‌آورند، یعنی مردسالاری را مشخصه‌ی نظم اجتماعی پیش از سرمایه‌داری می‌دانند که پیرامون محور تولید خانگی سازمان یافته است و مذکر‌سالاری را خود نظام سرمایه داری صنعتی می‌دانند. به اعتقاد آنان این مفاهیم می‌تواند نقش مهم و پیچیده‌ی جنسیت را در متمایز کردن قلمروهای خصوصی و عمومی روشن کند. ویرجینیا وولف در کتاب اتاقی ازآن خود با زیبایی از تصورات زنان و دنیایی که به آن تعلق دارند، سخن می‌گوید و تنها تفاوت این اثر با دیگر گونه‌های نوشتار زنانه در اینست که فراتر از حدیث نفس‌گویی‌های رایج در آثار زنان نویسنده رفته است. به جرأت می‌توان گفت این اثر از بهترین آثار فمینیستی است. ویرجینیا وولف به درستی دنیای زنان و پیرامونشان را با دنیای سلطه مردان تفکیک کرده است. جسی برنارد هم نظر مشابهی دارد که می‌گوید: از چشم‌انداز دنیای زنان دل‌مشغولی دنیای مردان به کسب قدرت و سلطه نشان از وسواسی بیمارگونه در مردان دارد. و اضافه می‌کند بسیاری از مردان هستند که به صورت فردی روحیه‌ی کلی حاکم بر دنیای مردان را که بر سلطه جویی و پرخاشجویی استوار است تاب نمی‌آورند. سر و کله زدن با چنین منش و روحیه‌ای به همان اندازه برای آن‌ها عذاب آور است که برای زنان. آن‌ها در صدد نیستند تا با چنین فضایی همرنگ شوند. آنچه که در این مبحث اهمیت دارد، نقش زنان در عرصه سیاست و ایجاد این توازن میان سلطه و برابری حقوقی فراتر از ارزش‌گذاری‌های جنسیتی است.  نظام‌های سیاسی کلاسیک برای اداره‌ی امور نظام سرمایه‌داری مرد اقتصاد را در راس اجرایی گذاشت و اینگونه بود که نظام سلطه مردسالار از طریق کنترل اقتصاد و در درست گرفتن این ابزار نیرومند سلطه توانست زنان را وابسته کند. حتی برای ورود به قلمرو سیاست که از حق رأی آغاز شد، بسیاری از مردان خصوصاً در جوامع غربی در زمینه دادن حق رأی به زنان عقیده داشتند که موافقت با این رأی و دادن این حق به زنان خصوصیات جنسی آنان را زایل و یا آنان را خشن خواهد کرد. مردان صاحب قدرت با توجیه غیر عقلانی این نگرش سیاست را عرصه و میدان خشونت و ناملایمات معرفی کرده و گفتند که این نظام نهادینه شده در ساختار سیاسی حکومت با دنیای لطیف زنان دارای تفاوت‌های عمده‌ای است. نکته جالب توجه در این مورد نظر فردریش نیچه بود که با صراحت گفت: که سیاست از آغاز بر مبنای الگویی مردانه شکل گرفته است و چه بسا آموزه‌ی ابر‌مرد نیز بر همین نگرش شکل گرفت.
تاریخ فعالیت‌های سیاسی زنان را باید از دهه‌ی ۱۸۳۰ بررسی کرد. دلامانت بر این باور است که زن سنتی و خانواده محور، محافظه کار و غیر سیاسی امروز همانقدر افسانه است که در گذشته بود. شاید بزرگ‌ترین مشارکت زنان در فعالیت سیاسی گذشته جنبش حق رأی زنان باشد ولی با این وصف می‌توان به نمونه‌های قدیمی‌تر آن هم اشاره کرد از جمله شرکت زنان در شورش‌های مواد غذایی در سده‌ی هجده و نوزده در بریتانیا و یا مبارزات چارتیست‌ها در دهه‌ی ۱۸۳۰ و همچنین جنبش خویشتن‌داری در  بریتانیا و ایالات متحد در دهه‌های ۱۸۸۰-۹۰ و نمونه رادیکال مبارزات طبقاتی زنان در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ که از مواردی است که می‌توان بدان استناد کرد.

نکته آخر اینکه زنان در موقعیت و شرایط کنونی می‌توانند به عنوان یک نیروی بزرگ در تحولات اجتماعی با مردان نقشی برابر داشته باشند. تاریخ مبارزات زنان به ما می‌آموزد که می‌توان با ورود به قلمرو سیاست و اقتصاد سهمی برابر در این جایگاه با مردان داشته باشند.

لطفاً به اشتراک بگذارید
تبلیغات

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights