جهانِ دستپخت ترامپ
بعد از نزدیک به چهار سال آشفتگی و ندانمکاری، آمریکا بهطور فزایندهای منزوی و درمانده شده است. اما گویا همهی پلها خراب شده و راه بازگشتی نیست.
[show_avatar email=1390 align=left user_link=authorpage display=show_name avatar_size=200]سه ماه به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باقی مانده است. با نگاهی به سیاستهایی که ترامپ در این چهار سال در دستور کار داشته است، میتوان زوال و فروپاشی عظمت این کشور را برآمد همین رفتارهای چهار سال گذشته دانست. بیآنکه به سیاستهای بینالمللی ترامپ بهطور مشخص اشاره کنم، نگاهی کلی دارم به آنچه او انجام داده است و تحولاتی که پیامد و برآمد این سیاستها در آمریکا و سایر کشورهای جهان هستند.
تاریخ برخورد و رفتار ترامپ در سیاست خارجی آمریکا را چگونه قضاوت خواهد کرد؟ گمان نمیکنم که داوریِ مهربانانهای باشد. با گذشت چهار سال پُر ماجرا، اکنون کشورهای دشمن قویتر شدهاند، دوستان آمریکا ضعیف شدهاند و چنانچه گفتم؛ خود ایالت آمریکا هم بهطور فزایندهای تنها و درمانده شده است.
به جرأت میتوان گفت که ترامپ وارث دستگاهی شد که اگرچه کامل نبود اما باارزش بود. او در طی چهار سال کوشش کرد همین سیستم نهچندان کامل را بدون اینکه جایگزین یا بدیلی برایش بسازد، نابود کند. برآمد چنین کرداری، چنانچه ترامپ خود ادعا میکند، آمریکا و جهانی است که بهطور قابلتوجهی بدتر از پیش شده است. او با همراه کردن حزب جمهوریخواه و قوه اجرائیه با خود، توانست ساختار سیاست ملی را چنانچه تصور میکرد دگرگون کند: نقطه ثقل این تغییر و تحولها پول بود و منافع کوتاهمدت. چشمپوشی از هر سیاست دیگری مگر تصورهای ذهنیاش، از ویژگیهای سیاست او در این چهار سال بوده است.
جو بایدن، رقیب انتخاباتی او متعهد شده که در صورت انتخاب شدن، رویکرد سیاستهای خارجی ترامپ را کنار خواهد گذاشت، به پیماننامههای بینالمللی باز خواهد گشت و بزرگی و رهبری آمریکا بر جهان را بار دیگر بازسازی خواهد کرد. پرسش اما این است که در شرایط کنونی، آیا آنچه بایدن میگوید، امکانپذیر است؟ بیشتر کشورهای جهان برخلاف گذشته که با احترام به آمریکا نگاه میکردند، اکنون نه احترامی برایش قائل نیستند که با تردید به سیاستهای اعلام شدهاش برخورد میکنند. حتا هواداران داخلی ترامپ و منتقدین سیاستهای او در یک مورد باهم شریک هستند؛ راه بازگشتی نیست!
نادیا شادلو معاون مشاور پیشین امنیت ملی در دولت ترامپ، میگوید: برای دولت آمریکا بازگشت به روزهای گذشته با همان پیشفرضها اگر نگوییم ناممکن، بسیار دشوار است. (مجله سیاست خارجی شماره تابستان ۲۰۲۰).
رقابت قدرتهای بزرگ اجتنابناپذیر است و همکاریهای چندجانبه هم برای منافع بیشتر کشورها است که بتوانند در گوشه گوشه جهان شیر کشورهای کوچک اما ثروتمند را بدوشند. بن رودز که مشاور امنیت ملی در دولت اوباما بود هم در این مورد که نظم لیبرال جهان برهمخورده و بازگشت به گذشته به بهبود زخمی عمیق میماند برای پیکر ناتوانی که تاب دارو و درد ندارد. رودز میگوید: آمریکا بهجای تلاش برای بازسازی نظم پیشین بازار آزاد، بهتر است با توجه به امتیازهای ویژهای که دارد، جلوگیری از ریا و دورویی در سیاستهای جهانی، و سرانجام پایان دادن به یورش به نابرابریهای جهانی، خود نیز نظمی دیگر و جدیدی طراحی کند.
از این منظر، تظاهرات علیه نژادپرستی که در بهار ۲۰۲۰ و بعد از کشته شدن جورج فلوید و سایر سیاهپوستان رخ داد، فقط نشاندهنده اعتراض ملی نیست که پس پشت آن فراخوان به مبارزه مسلحانه نیز پنهان است. شرایط اکنون در تقابل به کشیدن نیروهای ارتش به خیابانهای شهرهای بزرگ آمریکا امری است که در درازمدت نمودی معین خواهد داشت. چنین اتفاقی در شرایطی در خاک آمریکا رخ میدهد که به قول کیشا بلین، تلاش برای حقوق شهروندی در ایالت متحد آمریکا همیشه بخشی از کوشش جهان برای حقوق بشر و کرامت انسانی بوده است.
بیتردید میتوان گمانهزنی کرد که بحث در مورد موضوع حساسی مانند هویت ملی، آنهم بهطور مدام و بر مبنای سه وجه مثلث؛ پلورالیسم سیاسی، نابرابری اقتصادی و قدرت متمرکز اجرایی، میتواند بسیار خطرناک باشد. خط مشترک بیشتر تحلیل گران جهان را زوال آمریکا رقم میزند. البته خوشبختانه برای نجات جهان و آمریکا راههایی هست. لورنس رلف خاطرنشان میکند که دستکم برای اصلاح سیستم پلیس آمریکا، نمونههای خوبی در جهان وجود دارد که باید از آنها آموخت و خیلی زود اصلاح کارکرد پلیس آمریکا را تغییر داد. بدیهی است که هیچ نشانی برای انجام چنین کاری نه در دستگاه اداری و اجرایی پلیس آمریکا و نه در دولت آمریکا دیده نمیشود.
ساموئل هانتینگتون، دانشمند علوم سیاسی، زمانی نوشت: “آمریکا دروغ نیست؛ بلکه یأس است.” بدیهی است که در شرایط اکنون جهانی، “حتا ناامیدی و یأس بودن آمریکا هم خود نیز امید است.” بنابراین چالش پیش روی اکنون مردم آمریکا زنده نگه داشتن این امید است.