حسین نوشآذر: زبان سرپناه من است*
ما هنوز نتوانستهایم تلفیقی بین حادثه و ذهن به وجود بیاوریم و جبراً همچنان با بوف کور هدایت در گفتو گو ماندهایم
توفیق در ایجاد تعادل بین موقعیتهای ذهنی و حوادث مهم بیرون از ذهن به تاریخ و جامعه و تمدن جهت میدهد
ـــــــــــــــ
حسین نوشآذر؛ نویسندهی ایرانی مقیم آلمان است که هنوز هم داستانهایش را در داخل کشور و به زبان فارسی منتشر میکند. برای بررسی چند و چون تفاوت فضای ادبیاتی ایران و دیگر کشورها و همچنین پرسش دربارهی نقش جوایز ادبی در بالندگی و پویایی ادبیات داستانی یک کشور گفتوگویی را از طریق وسایل ارتباطی نوین مثل ایمیل و شبکههای اجتماعی با او ترتیب دادیم تا نظر او را در مورد مسائلی همچون خودنشری، تقابل ادبیات عامه و ادبیات جدی و … جویا شویم.
* قبل از هر چیز اگر داستان یا رمان جدیدی درحال نگارش دارید، منتظر مجوز کتابی هستید یا چنانچه اثر جدیدی قرار است به زودی و مثلا در نمایشگاه به دست خوانندگان برسد؛ دربارهاش اطلاعاتی بدهید
– مجموعهای از داستانهایم را بازبینی و ویرایش کردهام و آماده است برای انتشار. یک رمان هم از یک نویسنده صربستانی ترجمه کردهام که گمان میکنم به لحاظ زاویه دیدی که نویسندهاش انتخاب کرده، دستاوردیست و تازگی دارد و ممکن است برای ادبیات داستانی ایران مفید باشد. اما فعلاً قصد ندارم کتابی منتشر کنم. اعتقاد دارم که کتاب خوب اگر منتشر شود، حتماً خوانده میشود. مشکل بزرگ اما تورم فرهنگی و مسأله کتابسازیست. باید صبر کرد، نوشت و باز نوشت و منتظر ماند و قلم را ورز داد و باز منتظر ماند، بلکه این حباب بترکد، هیجانها فروکش کند و ما برگردیم به دورانی که کتابهای مهم در حلقهای از علاقمندان جدی به ادبیات خوانده میشدند و بسیار هم تأثیرگذار بودند.
من منتظرم رمان «زوال کلنل» محمود دولتآبادی منتشر شود. انتشار این رمان، درست یا نادرست، بسیار فراتر است از انتشار فقط یک رمان. ملاک سنجش هم هست. خبر خوش در سالی که به اتفاق از سر گذراندیم، بازنشر آثار محمد محمدعلیست.
* شما نویسندهای هستید که هم تجربه انتشار کتاب در خارج از کشور را دارید و هم داخل کشور، اگر بخواهید مقایسهای در مورد فضای نشر داخل با دیگر کشورها انجام دهید کدام مسائل پررنگتر میشوند و فضای نشر و کتاب داخل چقدر به استانداردهای جهانی نزدیک است؟
– من در آلمان و در فرانسه کتابی منتشر نکردهام. زبان عاطفی من فارسیست و اگر چیزی مینویسم فقط به خاطر ارتباط درونی با زبانیست که از مادرم فراگرفتهام. هستند نویسندگانی که به زبان انگلیسی، فرانسه یا آلمانی کتابهاشان را منتشر کردهاند. برای مثال در اسفندماه گالیمار رمانی از خانم پریسا رضا به زبان فرانسه منتشر کرد: یک ساگای خانوادگی از دریچه چشم زنی که از روستا به شهر میآید و در فاصله بین دو جنگ جهانی در ایران اتفاق میافتد. یا برخی آثار خانم فهیمه فرسایی که در آلمان منتشر شده و بازتاب خوبی داشته.
در غرب، اگر بخواهیم از طریق قلم زندگی کنیم، ممکن است، اما باید دستکم سالی یک رمان پرخواننده منتشر کرد. در اینجا هم تورم فرهنگی و کتابسازی وجود دارد. در آلمان، پیشبینی کردهاند که در سال ۲۰۱۵، پانزده هزار رمان عشقی منتشر شود. هیچ علاقهای ندارم زبان عاطفیام را که در آن احساس تسلط میکنم وابگذارم و بپیوندم به این جریان مسلط. من به نوشتن زیر حباب اعتقاد دارم. در کودکی هم پی سرپناهی میگشتم. زبان سرپناه من است. در زندگی با کارهای بسیار مفیدتری میتوان گذران کرد.
* دغدغههای اجتماعی در داستان چه جایگاهی میتوانند داشته باشند؟ اصولا ادبیات و داستان ایران چقدر در پرداخت به مسائل و آسیبهای اجتماعی موفق عمل کرده است؟ اگر کاستیهایی دیده میشود علت را چه میدانید؟
– گاهی که آثار همکاران جوان را میخوانم، گمان میکنم در ایران جز نویسندگان، هیچکس دیگری وجود ندارد. همه از دنیای درونی خودشان مینویسند. ارتباط گرفتن با جامعه دشوار است، به ویژه برای انسانهای درونگرا با برخورداری از سویههای تخریبی و سرگشتگیهای ذهنی. ادبیات داستانی و شعر یک خاصیت پالایشدهنده هم دارد.
به نظر من؛ در آثار قابل تأمل سهم پالایش درون بسیار برجسته است. خاستگاه ادبیات مدرن هم همین پالایش درون بوده. اما در این سالها اتفاقات مهمی افتاده. برخی از نویسندگان موفق شدهاند تعادلی به وجود بیاورند بین موقعیتهای ذهنی و حوادث مهمی که معمولاً بیرون از ذهن اتفاق میافتد و به تاریخ و جامعه و تمدن جهت میدهد. ما هنوز نتوانستهایم تلفیقی بین حادثه و ذهن به وجود بیاوریم و جبراً همچنان با بوف کور هدایت در گفتوگو ماندهایم. به این ترتیب در ادبیات معاصر ایران «بوف کور» بر «حاجی آقا» مسلط است. انتشار رمان «زوال کلنل» محمود دولتآبادی از این نظر هم مهم است.
* طی این سالها جوایز ادبی متعددی در ایران از ادامه کار باز ماندند، به عنوان یک نویسنده نقش جوایز ادبی را در پویایی و رشد ادبیات و داستان کشور چگونه میبینید؟ چرا همیشه ما بین برگزیدگان، دستاندرکاران و… جوایز ادبی که خود را مستقل میدانند با آن دسته از جوایزی که دولتی محسوب میشوند تقابل و بحث وجود دارد؟
– جایزه ادبی برای خود نویسنده مهم نیست. یعنی به خودیخود ادبیت اثر و ماندگاری آن در تاریخ را تعیین نمیکند. اما برای روزنامهنگاری فرهنگی و اقتصاد نشر بسیار اهمیت دارد. به ندرت کتابی را فقط به خاطر ادبیتش معرفی میکنند. اگر جایزه معتبری بگیرد، بازتاب بسیار بیشتری پیدا میکند. ما در سالهای گذشته نتوانستیم مسئولانه عمل کنیم. دوغ و دوشاب را به هم مالیدیم و اعتبارمان را از دست دادیم. در زمینه جوایز ادبی هم تورم وجود دارد. اصولاً در یک فضای متورم زندگی میکنیم.
* تجربههای شخصی چقدر بر نتیجهٔ کار یک نویسنده تاثیرگذار است و چقدر میتواند در خلق یک داستان پرکششتر و جذابتر کمک کند؟
– من به اصالت تجربه اعتقاد دارم. کم پیش آمده نویسندهای بتواند فقط از دنیای ذهنیاش مایه بگیرد و چیز دندانگیری از کار درآورد. چشمانداز پیش روی یک نویسنده چندان گسترده نیست. ما همه از پنجرههای کوچک به جهان نگاه میکنیم. در ادبیات داستانی اما میتوان این چشمانداز را فراخ کرد. یکی از جذابیتهایش هم همین است. «دست تاریک، دست روشن» از هوشنگ گلشیری چنین اثریست. دنیایی ویران شده، اما نویسنده پشت آن ویرانیها آینده روشنتری میبیند. پدرم از روزگار جوانیاش در تهران خاطراتی برایم تعریف کرده بود. در «سفرکردهها» تهران در سال کودتا در ذهن من ساخته شد. کجا بودم؟ در فرانسه، در مودون. ذهن بسیار پیچیده عمل میکند. خوشبختانه هنوز قابل پیشبینی نیست.
* آیا با این نظر که ادبیات عامه در مقابل ادبیات جدی قرار میگیرند و حتی به نوعی ادبیات عامه برای مقابله با ادبیات جدی رشد داده میشود موافق هستید؟
– ما در دورههای فترت ادبی، برای مثال در دوران رضاخانی به ادبیات عامپسند روی آوردیم. ممکن است در دورههایی جریان غالب و مسلط باشد، اما سپری میشود. مشکل بزرگ این است که این دورهها طولانی شوند. ذهنیت عامپسند قابل سرایت است. درست مثل یک ویروس. ادبیات متعالی در ایران همیشه در حلقههای سربسته شکل گرفته. مگر مخاطبان جنگ اصفهان چند نفر بودند؟
* پدیدهٔ خودنشری یا نشر کتاب توسط خود مولف را مثبت میتوان ارزیابی کرد یا آسیبرسان؟ آیا این پدیده میتواند دلیلی شود برای تولید کتابهایی با محتوا وساختار ضعیف؟
– در عصر قلمآشوب، اتفاقاً ناشران میتوانند به تعالی زبان بسیار کمک کنند. ویراستاری گاهی سرنوشت آثار ادبی را تغییر داده. اما ادبیات و اصولاً هنر یک امر دموکراتیک هم هست. هر کس خودش باید تصمیم بگیرد. من به ناشرم در ایران، نشر مروارید ارادت دارم.
[برگرفته از سایت گویا]
* انتخاب عنوان از شهرگان است
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید