حمله موشکی به سوریه عمل به “سناریوی” تجاوز نظامی
بحران سوریه با حمله نظامی آمریکا به پایگاه هوایی “الشعیرات” در استان حمص که با شلیک ۵۹ موشک کروز “تام هاک” در سحرگاه جمعه هفتم آوریل انجام گرفت، وارد مرحله جدیدی از تنش های بین المللی حول آن گردید. دستور این حمله تجاوزکارانه توسط “دونالد ترامپ” رئیس جمهوری آمریکا در شرایطی صادر شد که در طی دو روز قبل از آن بستر مساعد سیاسی و مهندسی افکار عمومی توسط رهبران غربی، شیوخ مرتجع عربی و سلطان آناتولی در کنار بمباران موج تبلیغاتی مدیای جهانی و اقدام هماهنگ خبرگزاری های جریان مسلط بین المللی جهت جا انداختن مسئولیت حمله شیمیایی به شهرک “خان شیخون” به گردن دولت سوریه از پیش مهیا شده بود. بنا بر گزارش خبرگزاری سوریه و اذعان یک منبع نظامی روسیه از ۵۹ موشک شلیک شده تنها ۲۷ موشک به پایگاه الشعیرات و اطراف آن اصابت کرده است و از سرنوشت ۳۲ موشک دیگر هنوز اثری دیده نمی شود. هر چند که یک مقام نظامی در پنتاگون این گزارش منابع سوری و روسی را تکذیب کرده است ولی تاکنون هیچ مستند و شواهدی بر عمل کردن ۵۹ موشک شلیک شده ارائه نشده است و همین موضوع حدس و گمان هایی را در محافل سیاسی و نظامی موجب شده است. از آنجا که به اذعان مقامات آمریکایی و روسی از قبل این حمله به طرف روسی اطلاع لازم داده شده بود و ظاهرا منابع سوری هم توسط روس ها از وقوع عملیات آگاه شده و تقریبا این پایگاه از وجود جنگنده های سالم و عمده نظامیان شاغل در آنجا تخلیه گردیده بود. این حمله جدا از اهداف داخلی و خارجی آن بنا به گفته دونالد ترامپ یک پیام به “بشار اسد” بود تا بداند که استفاده از تسلیحات شیمیایی چه عواقب سختی می تواند داشته باشد.
بدون تردید حمله موشکی آمریکا به سوریه ورود به یک مرحله جدید در جنگ سوریه است که مرکز ثقل بحران را از تقابل نیروهای درونی به سمت یک رویارویی بیرونی تغییر می دهد و از این پس چگونگی روند بحران به تقابل قدرت های هژمون جهانی در دو محور ائتلاف آمریکایی با محور روسیه کشیده خواهد شد. در چنین وضعیتی بازیگران اصلی دخیل در عرصه بحران سوریه به صورت مستقیم در تقابل با هم قرار گرفته و توازن قدرت در جنگ سوریه ارتباط به اراده واشینگتن و مسکو برای ترسیم و تعیین یک مناسبات جدید حول چگونگی حل و فصل این بحران خواهد داشت. از یک طرف آمریکا بعد از سال های بازی آلاکلنگی در این خصوص عملا نقش بازیگر آلترناتیو در مخالفت با رژیم اسد را پذیرفته است و از طرف دیگر روسیه نیز که از قبل همین نقش را در حوزه بحران بازی می کرد هم اکنون باید به صورت مستقیم در حوزه جنگ و صلح با واشینگتن قرار بگیرد. اقدام به این حمله گام نهادن به مرحله یی است که به دلیل پیچیدگی بحران سوریه و گوناگونی نیروهای میدانی جنگ که هم گروه های نیابتی کشورهای همسایه را نمایندگی می کنند و هم بخش عمده و اصلی آن تابع و وابسته به جریانات تروریسم بنیادگرای اسلامی از جمله “داعش” و “القاعده” می باشند، سوالات و مجهولات زیادی را موجب می شود. بهانه حمله شیمیایی به خان شیخون در استان ادلب هر چند که ظاهرا دلیل این حمله موشکی بوده است اما در واقعیت و انگیزه فاجعه خان شیخون هنوز سوالات بی شماری وجود دارد که توهمات حول آن با ارتباطی که در خصوص این حمله آمریکا ایجاد می کند، به درستی رد پای کلید خوردن یک “سناریو” را نشان می دهد. تاکنون هیچ کس در غرب از سیاستمدار تا تحلیلگر نتوانسته است توجیه کند که دولت سوریه در حالی که در بهترین شرایط نظامی و سیاسی قرار گرفته و روند امور هم به نفع آنان در جریان بوده است چرا و به چه انگیزه یی می توانند دست به اقدامی بزنند که خود از پیش بنا بر سوابق قبلی به خوبی می دانند که جهان را علیه آنان تحریک کرده و بهانه لازم برای زیر فشار قرار گرفتن را به دشمنانشان می دهد. در مقابل اعتقاد مقامات سوری، روسی، متحدان آنان و حتی تحلیلگران مستقل با رصد اوضاع میدانی جنگ و توان پردازش تحلیل حول انگیزه نیروهای مخالف جهت صحنه سازی عامدانه یا وجود تسلیحات شیمیایی در انبارهای مهمات مخالفان در معرض بمباران جنگنده های سوری قرار گرفته است بهتر از رقبای خود توانسته اند به اصل حقیقت نزدیک شوند.
در حالی که بلافاصله بعد از حادثه خان شیخون کشورهای حامی مخالفان به رهبری آمریکا، بریتانیا و فرانسه خواهان صدور یک قطعنامه در محکومیت اقدام دولت اسد بودند که بخاطر مخالفت روسیه و چین از طرح آن صرف نظر کردند، طرف روسی با حمایت چین و بولیوی پیشنهاد یک قطعنامه برای گزینش یک کمیته تحقیق و اعزام آنان به منطقه را ارائه کردند که این نیز با مخالفت طرف مقابل مواجه شد. جنگ سیاسی در شورای امنیت هم چنان بین دو محور غربی – شرقی بعد از حمله موشکی آمریکا به سوریه ادامه دارد و نشست پیشنهادی شورای امنیت که از طرف بولیوی برای رسیدگی به حمله آمریکا علیه سوریه مطرح گردید نیز در روز جمعه به نتیجه ملموسی نرسید. هم اکنون در عرصه جهانی و به خصوص صحن شورای امنیت بحث و مجادلات حول دو دیدگاه کاملا متفاوت در جریان است که بسیار فراتر از بحران سوریه تا حدود زیادی به نظم جهانی و اعتبار بنیادین “حقوق بین الملل” بر می گردد. طرف غربی با تمسک سیاسی به موضوعاتی چون “دخالت بشردوستانه” و “تنبیه متخلف” با استناد به یک گزاره اثبات نشده در مورد مجرمیت دولت اسد در استفاده از سلاح شیمیایی علیه مخالفان صف کشی کرده است. طرف شرقی یا همان محور به رهبری روسیه نیز با استناد به رعایت حقوق بین الملل، حق حاکمیت ملی، مسئولیت سازمان ملل متحد در داوری حول اختلافات بین المللی، عدم مشروعیت اقدامات یکجانبه، نقض حقوقی اقدام نظامی بدون صدور قطعنامه شورای امنیت و ترجیح راه حل سیاسی بر راه حل نظامی نقش متفاوت خود را ایفاء می کنند. در چنین شرایطی گام به گام قطعات این پازل وحشت در حال تکمیل شدن است و در داخل آمریکا به نظر می رسد ترامپ موفق شده است بی اعتباری و فشارهای خرد کننده بر خود را به حاشیه براند و یک باره در هیبت قهرمان سیستم مورد حمایت هر دو حزب اصلی قرار بگیرد. از این پس به لحاظ رویارویی وی با روسیه دیگر کسی نگران آسیب دیدن و تهدید ساختار آمریکایی نخواهد بود و از یک ترامپ مدیریت شده و تابع سیستم رونمایی می شود که هیچ کس مشکلی با آن نخواهد داشت. آمریکا با این حمله تا حدود زیادی روابط مخدوش خود با متحدین اروپایی، عرب، ترکیه و اسرائیل را هم ترمیم کرد. این در حالی است که بازی ترامپ با “ثبات جهانی” و استقبال از تشدید تنش با روسیه هر چند که امتیازات زیادی برای وی داشت اما تقابل در سطوح بین المللی را تشدید و راه همکاری با مسکو برای حل و فصل اختلافات بین المللی را به شدت کاهش می دهد. روس ها در اولین عکس العمل های خود پروتکل دو جانبه همکاری های نظامی به خصوص در فضای سوریه را به تعلیق در آورده و قول تقویت سیستم پدافندی ارتش سوریه (با ارسال سامانه های پیشرفته جدید) را داده تا نشان دهند که تسلیم نمی شوند چون نمی خواهند بازنده باشند.
هم اکنون شرایط سیاسی منطقه و جهان در وضعیت یک هیجان کاذب قرار دارد. ترامپ یک دیوانه فاشیست است که احتمال اینکه دست به هرکار نسنجیده و تجاوزگرانه بزند بیش از همیشه است. اما شرایط پیچیده سوریه و شمار نیروهای مخالف و موافق آن چنان ناهمگون است که هر ماجراجویی در این بحران فراتر از مرزهای دیوانگی به یک جنون می ماند. اما شاید مهم ترین بخش ماجرا جدا از ناهمگونی منافع کشورهای همسایه و نیروهای درگیر جنگی داخلی بر می گردد به موقعیت روسیه در این منازعه و روس ها به خوبی می دانند که اگر تسلیم این سناریوی آمریکایی و امپریالیستی شوند برای همیشه تبدیل به یک کشور حاشیه و پیرامونی می شوند که این نه با منافع روسیه سازگار است و نه با شخصیت اقتدارگرا و قاطع ولادیمیر پوتین می خواند. آمریکائیان در وضعیت مناسبی برای ورود به یک جنگ پایان ناپذیر جدید و احتمال برخورد با روسیه نیستند و این موج پروپاگاندای سیاسی از یک طلب برای انسجام بخشیدن در سیستم بهم ریخته ساختار داخلی آمریکا و از طرف دیگر اعمال فشار بر روسیه و متحدین اسد برای دادن امتیاز بیشتر است ضمن اینکه از این طریق می توان گاو شیرده عربی را هم دوشید. سناریوی حمله شیمیای خان شیخون و متعاقب آن حمله موشکی آمریکا به پایگاه الشعیرات دقیقا در همین چارچوب کلید خورده است اما فراموش نکنیم که وضعیت آنارشیک جهانی و بی ثباتی منطقه خاورمیانه به خصوص حضور تروریسم بنیادگرای اسلامی می تواند تمام معادلات از پیش برنامه ریزی شده را تغییر دهد و کنترل وضعیت از دست همه بازیگران آلترناتیوی خارج شود. این روزها باید بسیار هوشیار بود و در دام اشتباه محاسبه نیافتاد چون تبعات آن می تواند منطقه یی و بین المللی باشد.
دخالت های امپریالیستی و موضع چپ : به همین دلایل جنبش چپ چنانچه در تئوری و پراتیک هم چنان وفادار به آموزه های مارکسیسم لنینیسم باشد تکلیف آن در قبال رخداد های بین المللی و از جمله بحران سوریه مشخص است. چپ واقعی در حالی که همیشه به صورت قاطع از آرمان های صلح، عدالت و حقوق انسان ها از جمله زحمتکشان و بخش های محذوف جوامع دفاع می کند اما هم زمان به تجربه می داند رسیدن به این هدف آسان نخواهد بود. وظیفه چپ ضمن وفاداری به آرمان های انسانی و صلح طلبانه خود، واکنش و موضع گیری شفاف نسبت به وقایع انجام گرفته و سناریوهای در حال انجام است. پاستوریزه بودن و بی عملی از جمله مدام محکوم کردن دو طرف ماجرا نه تنها یک سیاست چپ مارکسیستی نیست که در واقع انحراف آشکار از اصولی است که پراتیک چپ بر اساس آن استوار شده و هویت مشخص دارد. موضع گیری چپ در چارچوب شناخت تحولات جهانی، آنچه در منطقه خاورمیانه هم اکنون می گذرد، طرح برنامه امپریالیستی خاورمیانه نوین، آرایش نیروهای موجود داخل جوامع بومی، موقعیت تروریسم بنیادگرای اسلامی، ائتلاف های موجود در منطقه، تاثیر بی ثباتی ملی در خصوص توسعه جوامع، اهداف اقتصادی جهانی پشت بسیاری از جنگ های منطقه و به خصوص سوریه، حق حاکمیت ملی کشورهای مستقل، رعایت حقوق بین الملل، مرجعیت سازمان ملل متحد در مورد اختلافات بین المللی، رجوع به تجارب تاریخی در زمینه سناریوسازی های امپریالیستی برای بهانه راه اندازی جنگ و به طورکلی خواندن دست بازیگران و پروژه های سیاسی موجود، انجام خواهد شد و هرگونه بی تفاوتی و بقول بعضی از این نیروها “بی طرفی” مصداق بی مسئولیتی و مخدوش کردن اعتبار چپ خواهد بود.
۱۹/۱/۹۶
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.