Advertisement

Select Page

درباره کتاب شعر «بی‌پوستی» از«فرزانه کارگرزاده»

درباره کتاب شعر «بی‌پوستی» از«فرزانه کارگرزاده»

 

انسان هر کلام؛ درباره کتاب شعر «بی‌پوستی» از«فرزانه کارگرزاده»

 

مدتی ست کتاب شعر «بی‌پوستی» از«فرزانه کارگرزاده» در «نشر نصیرا» منتشر شده است. این مجموعه شعر با ویژگی‌هایی مطلوب، سبب شد که یادداشتی در مورد اثر بنویسم. بی‌پوستی مجموعه اشعاری‌ست اغلب کوتاه و موجز و عاری از حشو که با توسل به ایماژپردازی‌هایی که شاعر در ذهن مخاطب کلید می‌زند او را با خود به سیر در اندیشه و دغدغه‌اش از زیست و هستی همراه می‌کند. نکته‌ قابل توجه این‌که شعرها مدام از نام کتاب «بی پوستی» وام گرفته و موقعیتی درونی‌تر از غشای خارجی خود، بی‌حائل و حجاب، روح و بطن کلام را با مخاطب به اشتراک می‌گذارند و از طرفی این بی‌پوستی و به گوشت و خون رسیدن، آشنایی‌زدایی از عناصر زاینده خود کرده و با ویترین و چیدمانی خاصِ شاعر در شعرها مواجه می شویم.

نخست به شعر «بی‌پوستی» (ص ۱۷ ) که نام این مجموعه نیز هست می‌پردازیم: پوست می‌گیرم/ از انسانِ هر کلام/ گوشت حرفِ اول و آخر باشد/ و خون راه به حق خواهیِ خود ببرد. در شعر بی‌پوستی، راوی با لحنی پیامبرگونه، اعلام می‌کند که درون کلام را که چیزی جز انسانیت انسان نیست، آشکار می‌کند. با کنار زدن پوست، ضمن بدن‌مند کردن کلام، درون و جان، حرف اول و آخر می‌شود و خون که مایه جان است برای آرمانی که حق‌خواهی ست، جاری می‌شود. می‌توان گفت این شعر کلام را مجاز از انسان و بیان آن را استعاره از حق‌خواهی و کشته شدن در راه حق قرار می‌دهد. به تعبیری، شاعر در تجربه یک رنج است که از عمق این رنج سرایت به گوشت کرده و خون را به عاملیت فریادی که در سطرها شنیده می‌شود نشت داده و به فضایی شکل می‌دهد که راوی و روایت یکی می شوند و این بدن‌مند کردن شعر و جسمیت‌بخشی ذهنی و عینی شاهد و تجلی‌گر این موضوع است.

از فراز دیگری که اشعار را می‌خوانیم، تقریبا در تمام شعرها شاخص‌ها و عناصر شعرِ ناب در بستر متن جریان دارد؛ برای مثال در شعر میوه (ص ۲۱): سیر نمی‌شوم از روز/ که شب/ رسیده‌ترین میوه‌ی نور است. در این شعر موجز و عاری از حشو با تقطیع، پارادوکسی ایجاد شده که نماد تاریکی شب را با آغشته کردن به روز، نورانی و از آن خصلت تاریک‌گونه‌اش خارج کرده است. علاوه بر این تضاد بین این دو عنصر طبیعی را در هم شکسته و اتحادی نو به وجود آورده، همچنین عنصر آشنایی‌زدایی به موازات موجزگویی و پرهیز از حشو زبانی در تعریف شعر ناب نشسته است.

شعرهای «بی‌پوستی» در عین کوتاه و گزیده‌نویسی، بی‌مرز و جاری هستند و مخاطب حین خواندن هیچ حد و حصری حس نمی‌کند تا در دام یک گرفتگی معنایی یا منطوقی حبس شود؛ نکته مهمی که می‌توان عنوان کرد حضور خوی زنانه در بعضی از سطرها ست که بی‌پوست و عریان، زنانگی متن را خاطر نشان می‌کند. مثلا در شعر «پاره شعر» (ص ۲۳) بیان به فضا و کلام شعر «فروغ» نزدیک شده و فروغانگی می‌کند، خصوصا که از نظر وزنی هم این شباهت و هم‌گویی را حس می‌کنیم: آه/ آن پاره/ همان پاره شعر/ افتاده بر سنگ‌فرش خیابان/ که در رنگ رنگ پرنیانش/ اندوه مرا می سرود/ تکه‌ای از بال پروانه بود.

همچنین می‌توان گفت شاعر بی‌پوستی تحت تاثیر شاعران متقدم است و با کشف و استعداد خود وجهی دیگر از تجربه‌های این شاعران را بازگو می‌کند. به عنوان مثال در شعر حاشا (ص۲۲) می‌خوانیم: حاشا/ نظر که نگاه نبود/ تو هم ندیده ببین/ حاشا/ هر آنکه به دالانِ دل می‌رفت/ هم از آن/ دوان می‌رفت. که انعکاس شعر شاملو و گفت‌و‌گو با آن در تو‌ در توی لحن سطرها خودنمایی می‌کند و البته که با مختصات ویژه ذهنی شاعر ترکیب و در سطر آخر با ابتکار تقطیع افقی به اجرا در متن نزدیک می شود، در نتیجه با حفظ فرم ادامه رفتن را در خود سطر نگه می‌دارد تا جریان شعر مخدوش نشود.

در ادامه به شعر «به سیاق دستت» (ص۳۸) می‌رسیم: بنویس مرا/ به انتها/ تا کشیده شوم/ به سیاقِ دستت/ تنها به دست تو خطم و/ تنها به خط تو نستعلیق. شاعر با به کارگیری تکنیک‌های اجرایی در نوشتار، شعر را به حرکت در آورده و اگر این شعر را به خط نستعلیق ببینیم تکنیک‌های اجرایی شعر دیداری خواهد شد؛ ضمن این که آرایه‌های زبانی وبه کارگیری ایهام در فرم این شعر نشانگر قریحه و استعداد ویژه شاعر است.

خالی از لطف نیست که  نگاهی به موازنه‌ها و دقت‌های موسیقیایی اشعار هم داشته باشیم برای مثال در شعر«از کدام در؟» (ص۵۸) می‌خوانیم: از کدام در بگریزم/ از این دیار؟/ که دهان بسته‌ی آسمان/ پر است/ از ستاره‌های دنباله‌دار. در این شعر با پخش آواهای موسیقیایی در نقاط بجا در سطور قافیه‌ای شکل گرفته که ریتم را در خوانش، قدرتمند و بدون هیچ سکته‌ای در خود ارائه و کلیت سوالی را که در شعر روییده در بطن خود میان الفاظی که هجاهای «در» دارند، پاسخ می‌دهد.

 نمونه دیگر شعر«پرسش» (ص۶۱) است: درخت: چکونه می گذری؟/ ابر: در باد/ درخت: روزی سایه انداختی بر درخت رفته از یاد/ چگونه می گذری از من؟/ ابر: هرچه بادا باد. در شعر پرسش، گفت وگویی میان درخت و‌ ابر با تکنیک «انسان‌گونه‌انگاری» یا «شخصیت‌بخشی» شکل می‌گیرد. ضمن این‌که آنچه گفت‌‌و‌گو را پیش می‌برد رویکردی زبانی با استفاده جناس‌های لفظی میان باد و باداباد هم دارد و به معناهای معهود اکتفا نمی‌شود. جالب آن‌که خود این گفت‌وگو با پاسخ باداباد ابر تمام می‌شود انگار که ابر از فراز درخت در حال گذر است.

مثال دیگر شعر «روسیاهی» (ص۶۳) ست: شب از ستاره سپید نمی‌شود/ و پاک نخواهد شد/ هرگز/ این آسمان روسیاه/ حتی/ به دستمالِ ماه. در نگاه اول وقتی این شعر را می‌خوانیم با استعاره‌هایی مواجهیم که عناصر طبیعی را برای ادای مفهومی احیانا اجتماعی به خدمت گرفته و در مقیاسی بزرگتر اثر گناه و آلودگی را نشان می‌دهد.

یا مثلا در شعر « درعمود تو» (ص۶۷) خطابی به خورشید یا انسانی در حال حرکت بیان می‌شود و با مفهوم کوتاه آمدن، ایهام‌سازی می‌شود: در عمودِ تو/ بر آفتاب می‌روم/ و سایه‌ام/ کوتاه می‌آید.

در بعضی از اشعار بی‌پوستی، جان هایکو بیدار شده و لذت حضور زیستن در حال با مخاطب به اشتراک گذاشته می‌شود و برای لحظاتی کشف و شهود آنی را در یک پیکر واحد تجربه می کنیم شاهد مثال شعر «۱» (ص۷۳): اشاره‌ام به تو بود/ آرام گرفت بر انگشتم/ پروانه‌ای.

فرزانه کارگرزاده با این کتاب از حضور شاعری آگاه از محتوای شعر مدرن و جریان‌های مهم آن و هوشمند در بازآفرینی دستاوردهای شعر پس از نیما خبر می‌دهد.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights