دو بهارانهی نیمائی برای شهروند بیسی
یک صبح آخر زمستان
زمینهی زمان چه سرد و بیروح
ز رنگ سُربیش به آسمان زد
و آفتابِ بیرمق به سردی
ز یأس زخمهای دگر به جان زد
درخت پیر دشت پنجهها را
گرفته سوی آسمان گدائی
به جز نفیر مدهش کلاغان
دگر نمانده دشت را صدائی
زمین فروفسرده آنچنان که
نگه به خاک دشنهای به یاد است
شکافِ خاک (زخمِ تیغهی یخ)
جراحتی دگر به دل بدادهست
جماعتی عبوس از کناره
به سوی ناکجای خود روانند
سکوت کرده آنچنان که گویی
جماعتی چنین نه در میانند
کنار نهر کوچکی ولیکن
بنفشهای لجوج لانه کرده
درونِ برگ و ساقهی نحیفش
بهارِ پُرشکوه خانه کرده…
دیرچندیست…
دیرچندیست که با حسی غریب
شعله ای زایندهء جان می شود
در فلات قلبِ من گویا بهار
خانه کرده ست و شکوفان می شود
بادِ دیوانه به جانم سرکشید
و آن پریشانی ز اعماقم بروفت
روحِ من سیلابِ عصیانگر بشد
سدِّ تدبیرِ کهن در هم کوفت
از پسِ رنجی دگر، با دستِ عشق
تار و پودم را دوباره بافتم
دانه بودم، ساقه دادم، گُل شدم
تا درونِ خود حقیقت یافتم
حالیا چون ابرها آبستنم
در من این زایش نمیرد بی یقین
گرچه پروازگرم در آسمان
لیکن هستم بارور همچون زمین
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
دکتر پیمان وهابزاده از سال ۱۹۸۹ در کانادا زندگی میکند. او هماکنون استاد جامعهشناسی در دانشگاه ویکتوریا، استان بریتیش کلمبیاست.
دکتر وهابزاده نویسنده چهار کتاب به زبان انگلیسی و ۸ کتاب به زبان فارسی است. از او تاکنون ۵۰ مقاله و گفتگو منتشر شدهاست. داستانها، شعرها، مقالهها، و خاطرههایش تاکنون به فارسی،انگلیسی، آلمانی و کردی منتشر شدهاند.
صفحه ویکیپیدیا دکتر پیمان وهاب زاده را در لینک زیر بیابید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Peyman_Vahabzadeh