دو شعر از آنامیس غفوری
۱
وقتی گلوی من
می ترکید در بغض
در تولد صد ساله شدنِ فاصله شدن
شب رقصیدن سگی
لای الکل
و پیچش سرخی لب هایش در گوش تو بود
و خبر انفجار زنانگی خواب آلود من
بیاد می آورم
جنین های ورم کرده در شلوار مردانه
افتاده زیر تِک تِک اعصاب ساعت
خط می زند به حوصله ام
زخم می زند به نگاهت
جا مانده در دهان
در تاریکی شب
به خودم می پیچم
لای پوسیدگی لیلا
که پژمردگی گل های صورتی زیر شکم را سال هاست آب نداده
که سکته ایستاده رو به روی قلب
۱۸ سالگی ام لای زانو
افتاده پشیمان
تو که ملق می زدی در قندان
یادت نبود
با من
سر بی قراری های تن
قراری سر تن داشتی
تو حق داشتی
عاشق سرگردانی موهایم
در تداعی خاطره ی صورت او شوی
شب که از سر گذشت من نمی گذرد
ولی از سرمان گذشت
با سرهای شکسته در بیچارگی صبح
سگ های پلاسیده دیشب را
می گذاریم پشت در
بوی کپک زدگی بکارت سگ
پیچیده در مشام
و من
نشسته روی دهان صبح
به دود کردن سکوتهای نرسیده به گوشهای تو
ادامه می دهم
۲
از ضرورت ترکیدن چراغ قرمز
و از ضرورت اعصاب مان…سلام درخت
ای پیری افتاده زیر پل
ای قالب تهی کرده در پهلوی دیوار
که رنگ را آور میکند
روی ذهن پسرانی مرده
و دخترانی…
دخترانی که خودسوزی یک بیابانند در انتظار یک نهال کوچک
که شاید دهن کجی درد ناک باد پرنده ای بیاورد
روی جن زدگی شانه
و ما هیچ بزرگ نشدیم
با خیزش هیچ عربده ای از گلو
این فقط زنانگی بود که خزید زیر پوست
با برجسته کردن چند لخته خون
ای ترکیب ترین شکل از سیاهی
پشت لبهایت تیغ می کاری در تاریکی بوسههایی که هزینه است
و ادامه ی سقط پرنده ها در سر
و مرگ ماهی سیاه های کوچکی که سر از تخم در آورده بودند به خیال دریا
و ما برای خفه کردن گل های گوشت خوار روی لباس لیلا
روی صورتی های چرک پهلوی لیلا
سیگار دم کرده بودیم
ای گریه های گریه ی افتاده در خاطرات
در خاطراتی که لعنت وار کلمه میشوند در انتظار مرگ
که کاش ما به چنگ دیگران می افتادیم و دیگران
نمیدانم لبخندت را باران از خاطره شست یا پاهای فراری من
نفرین به بریدن های که منم از عاشقانه های یک خودکار روی ۶۵ سالگی کاغذ
بمان در این مکاتبه پسر
که من دوام نمی آورم
بگو از پریدن اعصاب من تا شانههای خشکیده سی سالگی آور در گل برگهای صورت نرگس چقد راه است؟
و در رجعت سالهای بلوغ من
چند رویا به پریدن از
فکر
فکر کردند
# آنامیس غفوری – متولد ۲۳ مهر ۱۳۸۱