دو شعر از منصور کوشان
منصور کوشان متولد سال ۱۳۲۷ در اصفهان، نویسنده و شاعر برندهی لوح سپاس، تندیس و جایزهی نقدی ده میلیون ریالی اثر برتر ادبیات نمایشی جشنوارهی خانهی تئاتر ایران در سال ۱۳۸۷ و جایزهی آزادی بیان اوسسیتسکی Ossietzky Prise در سال ۱۳۸۹ است. از او تا کنون هفت رمان، چهار مجموعه داستان و آثار پرشماری در حوزهی نمایشنامه، شعر و پژوهش منتشر شده است. کوشان در سالهای جوانی از نسل جوان حلقهی جنگ اصفهان بود. از او در همان سالها نمایشنامههای متعددی روی صحنه رفت که جوایزمعتبری را برایش به ارمغان آورد و پس از آن، به عنوان مسئول مرکز فرهنگی اصفهان به استخدام سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران درآمد. در این سالها، کلاسهایی آموزشی را نیز در زمینهی نمایشنامهنویسی و کارگردانی برگزار میکرد و در عین حال، با گروه تئاتر دانشگاه اصفهان همکاری داشت. اما از آنجا که اجرای نمایشهایی از او با ایجاد مشکلاتی از سوی ساواک روبرو شد، در پاییز ۱۳۵۴ به تهران نقل مکان کرد و در آنجا ضمن نوشتن نمایشنامه و انتشار آن در نشریات، با تلویزیون و مطبوعات نیز همکاری داشت. پس از انقلاب، همکاریاش را با صدا و سیما قطع کرد و مدیریت و سردبیری هفتهنامهی "ایران" را تا بهار سال ۱۳۵۹ بر عهده گرفت. پس از تعطیلی تمام نشریههای آزاد، کوشان نیز مانند بسیاری از شاعران و نویسندگان تا سالها خانهنشین شد. در طول سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷ به صورت برنامهای با صدا و سیما همکاری کرد و چند نمایشنامهی تلویزیونی، مجموعهی تلویزیونی و فیلم ساخت که همهی آنها یا توقیف و یا با سانسور بسیار پخش شد. پس از همکاری با دورهی نخست "آدینه"، سردبیری ماهنامهی "دنیای سخن" را به عهده گرفت و پس از تعطیلی موقت این نشریه، با همکاری عباس معروفی مجلهی "گردون" را منتشر کرد. پس از توقیف و انتشار مجدد این مجله، کوشان دیگر همکاریاش را با آن ادامه نداد و در سال ۱۳۷۰ ضمن فعالیت در راستای احیای کانون نویسندگان، موفق شد ماهنامهی "تکاپو" را تا سال ۱۳۷۲ منتشر کند. او همچنین دو شمارهی گاهنامهی "بوطیقای نو" را منتشر کرد اما بعد از حادثهی "اتوبوس ارمنستان" تا مدتها هیچ گونه فعالیت فرهنگی نداشت. سپس سردبیری مجلهی "آدینه" را به عهده گرفت و آن را پس از سالها، به صورت دو هفتهنامه منتشر کرد تا این که محکوم به کشته شدن و مجبور به رفتن از ایران شد و آدینه نیز توقیف شد. از دسامبر سال ۱۹۸۹ تا سال ۱۹۹۹ را در کشورهای مختلف اروپا گذراند. در کشورهای مختلف دهها جلسهی شعرخوانی، داستانخوانی و سخنرانی داشت. در نیمهی دوم سال ۱۹۹۹ پناهندگی سیاسی نروژ را پذیرفت و برای نوشتن بخش ایران "دایرهالمعارف سانسور جهان" با ۱۴ نویسندهی دیگر از کشورهای مختلف همکاری کرد. منصور کوشان از آوریل سال ۲۰۰۰ به عنوان نویسندهی مهمان در شهر استاوانگر، در جنوب غربی نروژ اقامت دارد. پس از یک سال مدیر هنری تئاتر سولبرگ این شهر شد و نمایشنامههایی از خود و نویسندگان جهان را به زبان نروژی طراحی و کارگردانی کرد که توانست پشتوانهی اتحادیهی نمایشنامهنویسان نروژی را جلب کند و مبلغ پنجاه هزار کرون را در سال ۲۰۰۲ از سوی این نهاد معتبر نصیب او کرد. کوشان هماکنون سردبیری فصلنامهی فرهنگی، ادبی و هنری "جنگ زمان" را بر عهده دارد که به زبان فارسی و نروژی در آغاز هر فصل منتشر میشود و همچنین بنیادگذار خانهی آزادی بیان است.
دو شعر از منصور کوشان
– برگرفته از مجموعهی خطابههای زمینی، نشر H&S Media، لندن
ترانهی انسان عاشق
انسانی را میشناسم عاشق در زندگی
بودن را نه برای بودن
در وسوسهی خواستن میخواهد.
– یادت میآد کی بود؟
همون که فکرش پر از پرنده بود.
انسانی را میشناسم عاشق در گل
باغ را نه برای باغ
در وسوسهی شکفتن میخواهد.
– یادت میآد کی بود؟
همون که نگاش پر از بنفشه بود.
انسانی را میشناسم عاشق در طلوع
روز را نه برای روز
در وسوسهی گذشتن میخواهد.
– یادت میآد کی بود؟
همون که دهانش پر از گلایه بود.
انسانی را میشناسم عاشق در رویا
خود را نه برای خود
در وسوسهی زیستن میخواهد.
– یادت میآد کی بود؟
همون که دلش پر از جوونه بود.
استاوانگر. ژانویه ۲۰۰۷
ترانهی انسان دانا
اگه انسان را مرگ ببره
ما را چه باک
توحید را بایست.
– این اندیشهی کسی بود
که عمامه و عبا رو تنش بود.
اگه نور را سیاهی ببره
ما را چه باک
قدرت را بایست.
– این اندیشهی کسی بود
که کلاه و شال رو دوشش بود.
اگه شکوفه را آب ببره
ما را چه باک
رهبری را بایست.
– این اندیشهی کسی بود
که کوله و تفنگ رو پشتش بود.
اگه پرنده را باد ببره
ما را چه باک
آزادی را بایست.
– این اندیشهی کسی بود
که روزنامه و خبر تو دستش بود.
اگه یقین را شک ببره
ما را چه باک
آگاهی را بایست.
– این اندیشهی کسی بود
که ترانهی انسان دانا تو دهنش بود.
استاوانگر. ژانویه ۲۰۰۷
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
شعر از واژه استفاده نمیکند، بلکه آفریننده زبان است. زبان هم از معانی و پیام های پیش از خود سودی نمیبرد . آفرینش زبان، لحن و مفهوم نو تنها وظیفه شعر است. آزادی را به شعر بیاوریم، اگرلازم میدانیم و میتوانیم ، ولی شعر را قربانی نکنیم. به هر حال همه آزادیم حتی در تعریف شعر و انتخاب سخنی که از آن لذت میبریم. از شعر شما لذت بردم
پیروز زمانپور