دو شعر از نازنین رحیمی
۱
روزهایی از اردیبهشت است
که به تو آغشته میشوم
و از باغ های نارنج
عطر بهاری یا بهار لیمویی
آزاد می کنم
این روزها تنها برتری ام این است
که ننگ و بی شرمی تاریخ را بشویم
با دوسه گفتگوی بی غل و غش
و قهوه ای سرد شده
-اصلا مگر شک داریم
که تمام طلسم های دوست داشتنم
با تو باز شده-
…
دیده ای
شب ها چگونه اندوه را بزرگ می کنند
و تب را تند…
دلتنگی من نیز
این اردیبهشت شب شده
نوزده برابر باغ های کودکی است
پوست می کندم
پوست می کندم این باغ نارنج را
چقدر خاطره و قهوه های سرد شده ام…
روزهای ِاردیبهشتِ من
قفسه ی سینه ات باز کن
به وقت ازتن در آمدنم
۲
شکل گربه ای شده ای
که حق اش را از سطل زباله چنگ می زند
و لحظه ای بعد
چون یک شاهزاده و مالک تمام زباله های دنیا
خرامان خرامان کوچه ی بی آب و علف اش را
طی می کند
-بی هر چاره ای !
چیزی نیست جز پسمانده های خاطرات
چیزی نیست
جز تکه های فرسوده و تهوع آور آدم ها
چیزی نیست
جز آنچه نخواستند و تو خواستی…_
مرگ هم هر روز تورا گم می کند
تورا به حال خودت گذاشته
تا در ناله های هوس صبحگاهی
و زجه های دردناک خالی ات
در هر عبور و مرور گداواره ات
و خرامان خرامانی پادشاهی
در هر خاطره ی پسمانده ی زباله
بمانی و بمانی و بمانی_
شکل گربه ای شده ای
بی هر چاره ای!
و من تو را می فهمم
که این آشغال نیست
خاطره ی خاطره ی خاطره است
#نازنین_رحیمی