دو شعر از پوران کاوه
۱
عجب سر ِ نخی دارد دنیا
لب های دوخته ی ما
با هیچ قیچی ای باز نمی شود
کلمه آزادی را زیر زبان می گذارم
بی ترس از تاریکی های دور وُ نزدیک
تا رسیدن به روشنایی
در رودخانه ی پُر پیج و خم روزگار
دستم را از پنجره زندگی بیرون می آورم
با زبانی لال
به تظاهرات خیابانی ِ قلم می پیوندم
با لب های بسته نیز
فریاد سکوت شنیدنی است
۲
استوار مانده در تو ریشه هامان
وطنم
سرفراز مانده در تو هویت مان
پرچمم
قدم های سربازان باشرف
محکم وُ بی صدا
پابرجا
پا
برجا
و
راهزنان
همچنان
در کمین
با مرگی در آستین
#پوران کاوه