Advertisement

Select Page

دو غزل از مهرنوش مستحقان‌زاده

دو غزل از مهرنوش مستحقان‌زاده

 

۱

آتش نمرودی

نه یلدا باورش شد، چشم در راه زمستانم

نه اندوه دلم فهمید، در آغاز عصیانم

 

در این پاییز  وانفسا، شبیه نعش تاکی زرد

خمارِ جرعه‌ای، از پیک شورانگیز بارانم

 

منم دریای آرامی که موجی کرده طوفان را

که در عمق نگاهت لحظه لحظه، رو به طغیانم

 

زنی در من، تو را مردانه در آغوش می‌گیرد

نفس‌های مرا  بشمار  و بعد از آن، ‌بمیرانم

 

درون آتش نَمرودیَت، ‌ای عشق! باور کن

تصور می‌کنم،  پیغمبری توی ‌گلستانم

 

۲

مزدای من

زمان هایی که از فکرت، خیالم،  کام میگیرد

چه چیزی غیر یادت، دردلم آرام می گیرد؟

 

اهورای منی، مزدای من، روحم فقط با تو

از آیه آیه‌ی اسطوره‌ها، الهام می‌گیرد

 

تو نیمایی‌ترین شعری که آزادانه لبهایت

شراب از شعرهای کهنه‌ی خیام می‌گیرد

 

منم دیوار کوتاهی که دور از چشم‌های تو

سراپای دلم را سایه‌ی اوهام می‌گیرد

 

حضور خاطرات زنده‌ات در جانِ احساسم

مرا از ترس مرگی سخت و بی‌هنگام می‌گیرد

 

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights