روزگار سخت جامعه پر تلاطم و بحران زده ایران
جامعه پر تلاطم و بحران زده ایران روزگار سختی را میگذراند، حاکمیت نظامیان و مذهبییون افراطی در دو جبهه داخلی و خارجی مخالفین گسترده و خطرناکی پیش روی نظام خویش میبیند. از سویی سرکوبهای متداوم سه دهه گذشته لشکر معترضین و منتقدین نهادهای مدنی را به جبهه ای جدی برای براندازی تبدیل کرده و از سوی دیگر تلاش دست یابی به نیروی هسته ای و موشکهای قاره پیما موجب شده تا دول خارجی، نظام حکومتی ایران را تهدید بنامند و برای دفعش با هم متحد شوند.
تحریمهای اقتصادی و سیاسی دول غربی بعد از سالها مماشات و تعارف و مذاکره و بعد با هشدار و تهدید نهایتاً وجهه عملیتر یافت و تأثیر گذاری آن موجب شده تا حامیان نظام و منتفعین مصلحت اندیش و منتقدین ساکت آن با نگرانی بیشتری موضوع را پی بگیرند. گرچه دول متحد اروپایی و آمریکا مدعی شدهاند تحریمهایشان برای تغییر رفتار حاکمیت ایران در سیاست خارجی و دست یابی احتمالی او به سلاح هسته ای است اما همه میدانند تغییر رفتار نظام در نهایت میتواند به همان تغییر رژیم سیاسی بیانجامد.
کاهش درآمدهای نفتی حکومت شرایط فقر عمومی را شدت بخشیده و ناامنیهای اجتماعی شکل جدیتری به خود گرفته و این گویی تازه شروع وقایع دردناکتری است که جامعه باید با آن روبرو شود. نا امنی اقتصادی و مالی شرایط تخلیه سرمایه های پنهان را مهیا میکند و بنیه اقتصادی کشور را به شدت کاهش میدهد. ممنوعیت خروج ارز و طلا هم در همین راستا جدی گرفته شده است و به وضوح روشن است که نظام بانکی و گمرکی کشور بی خبر از خروج ثروت ملی نیستند. اندک صنایع باقی مانده هم به واسطه عدم ثبات مالی کشور به سرعت روبه تعطیلی خواهند رفت و بی کاری عموم جامعه را فرا خواهد گرفت.
بسیاری از مطلعین امور مدیریتی ایران در سطوح مختلف معترفند تحریم بانکی ایران چنان سکته ای پیکر قلبی اقتصادی کشور را تخریب نموده و تنظیم ضربان اقتصادی را به کلی بهم ریخته است. نگرانیها آنقدر جدی است که صدای ابر مرد اقتصاد بازار و پیر کاسب کارهای نظام هم درآمد و خبر قحطی پیش روی جامعه را او پیشاپیش سر داد تا فردا جای گله گذاری نباشد.
متأسفانه حاکمیت فعلی کشور برای سیر نمودن شکم مردمانش به شدت نیازمند واردات خارجی است و تحریمهای بانکی عملاً شانس ورود مواد اساسی را در شش ماه گذشته به صفر رسانده است. بسیاری از تجار بزرگ مثل آقای عسگر اولادی به خوبی میدانند که نتوانستهاند کالاهای مورد نیاز کشور را وارد کنند. ایشان و دوستان قدرتمندشان به خوبی میدانند سیاستهای یارانه ای و پرداختهای نقدی دولت به اقشار کم درآمد مردم که تماماً برای تحمیق عامه و خرید رای در انتخابات بود، چگونه تورم و گرانی افسار گسیخته را با بی کاری و رکود صنایع همراه کرد و تعطیلی پی در پی صنایع و کارخانهها بیبنیه داخلی را سرعت بخشید.
عسگر اولادی و دیگر بازاریهای حجره نشین هم تراز او که مراقبان وفادار نظام هستند سالهاست که تیشه مرگ صنایع داخلی را میزنند تا نهاد فکری تکنوکراتهای طرفدار اقتصاد مدرن هیچ گاه شانس پایداری نیابد. آنها همیشه طالب واردات بیشتر بودند و همیشه خواهند بود.
نفع مالی حجره نشینان در پرداخت خمس و زکات به جیب حوزه علمیه و طلاب عافیت طلب است تا پرداخت مالیات و به دولتها و راه اندازی بازار صنایع و گسترش تفکر مدرن اقتصادی. نفوذ آنها در لایه های سیاسی و اجتماعی روحانیت ریشه در تاریخ توسعه نهادهای مذهبی دارد و نقش قدرتمند آنها در حفظ نظام خرافه سالار بی نهایت اساسی است.
احمدی نژاد و نسل جدید قدرت طلبان که نماد بی اخلاقی جامعه امروز ایران معرفی میشوند فرصت یافتند در یک دشمنی سیاسی و تاکتیکی کمر صنایع نو پای ایران را بشکنند تا تکنوکراتهای حامی هاشمی شانس رشد نیابند و در آینده رقیبی در عرصه قدرت طلبی محسوب نشوند. آنها همین سیاست را برای سرازیر کردن سرمایه بازاریهای حامی روحانیت به جیب خود استفاده نمودند و نهایتاً مهمترین نهاد حامی روحانیت یعنی بازار سنتی را از میدان به در نمود و باعث شد تا ساختار محکم و قدیمی این نهاد از همیشه بیشتر آسیب ببیند.
برای مثال بانکهای ایرانی خارج از کشور همگی به دلیل سیاستهای شعاری و تحریک برانگیز دولت احمدی نژاد یا همان نماینده بی اخلاقی جامعه ایران توسط نهادهای بینالمللی به تعطیلی مطلق کشانده شد و دیگر بانکهای ایرانی عامل در بازارهای خارجی امکان فراهم آوردن پول یا تضمین نمودن هر گونه اسناد اعتباری مورد نیاز تجار ایرانی را ندارند.
سنتگرایان بازار ایران به دلیل همان سیاستهای شعاری و تحریک برانگیز قدرت طلبان نو کیسه هفت سالی است که ارتباط اقتصادیاش با بازارهای تأثیر گذار غرب را ممکن نمیبیند و اجباراً و از سر استیصال دست نیازش را به بازار چین و هند و آمریکای جنوبی دراز نموده.
اما تحریمهای بینالمللی تنها منشأ گرفتاری اقتصادی کشور نیستند و تلاش ما هم نمیبایست در توضیح این تحریمها محدود شود بلکه بی نظمی و بی اعتباری دستگاه بانکی در داخل کشور و نقش بی اثر این مرجع حیاتی در اقتصاد کشور بیشتر از همه موجبات نگرانی بازار و صنایع در حال مرگ میباشد.
برای نمونه کشتیها در بنادر مختلف کشور بلاتکلیف منتظر هستند و روزانه صدها هزار دلار دموراژ (جریمه دیر کرد تخلیه کالا در بنادر) میپردازند تا مشکلات بانک مرکزی ایران با بانکهای عاملش نهایتاً روزی حل شود و پرداخت به طرف فروشنده صورت پذیرد تا کالا به نفع خریدار در بنادر تخلیه و ترخیص شود. چنین سردرگمی و بلاتکلیفی تا به امروز موجب شده تا تعداد زیادی از همین کشتیها از تخلیه منصرف شوند و ایران را به مقاصد دیگر ترک کنند.
به نظر میرسد در این آشفته بازار باندهای حاکم بر خانواده های قدرت دیگر از قاعده خاصی پیروی نمیکنند و در خلع اعتماد سیاسی و باورهای اخلاقی و البته مدیریت واحد اقتصادی دیگر تصمیمی مبتنی بر حفظ منافع ملی یا حتی نظام حاکم هم نمیتواند بگیرند. این ساختار فاسد راهی جز باز تولید فساد ندارد و عملاً ساختار مدیریتی و اداری ایران در نهایت بی اعتمادی فچل تر از هر زمان دیگری نا کارآمد شده است.
اما آنچه به طور حتم در این یادداشت کوتاه بیشتر اهمیت میابد درک واقعیت فرهنگی پنهان در تمام این دردهای سیاسی و اقتصادی جاری در روح جامعه است که به تنهایی نمیتواند مرتبط با عملکرد یک دولت یا یک نهاد حکومتی خاص ارزیابی و قضاوت شود.
باورهای عمومی مردم دوران بسیار طولانی است که گرفتار خرافات و دروغ و توهم میباشد و حقیقت تلخ رشدنیافتگی جامعه در غیبت اندیشه و خرد مدرن هویدا شده است. باورهای سنتی و عقیدتی جامعه نیازمند به توسعه ایران سست و شکننده چنان اقتصادش در حال فرو پاشی است و بی اخلاقی نمادین جامعه محصول عصبیت تاریخی و سر خوردگی عقیدتی مذهبی است که روحانیت مصلحت اندیش و حجره دوست در آن بسیار نقش آفرین بودهاند.
غربیها حکومتهای مردم سالار دارند و به همین منظور باور های سیاسی حاکمانشان به شدت تأثیر گرفته از باورهای تنها منشأ قدرت یعنی مردم میباشند. آنها بر این باورند که اگر مردمی حکومتش را نخواهد هزینه اشتباهاتش را هم نمیپردازد و در نهایت اقدام به تغییر آن میکند. چنین باوری است که سیاست مداران غربی را وامی دارد تا پیش از هر انتخاباتی ابتداً برنامه های اقتصادی و سیاسی خود را به مردم ارائه دهند و بعد از موافقت اذهان عمومی در نمایش دموکراتیک رای گیری نمایند و نمایندگان پر منفعتتر مردم به قدرت برسند.
اما متأسفانه هنوز فرهنگ عامه مردم ایران و باور سیاست ورزان ایرانی چنین بلوغی را تجربه نمیکند و بنابراین عملاً نمیتواند ادعای بزرگ مردم سالاری و حاکمیت خرد جمعی را باور و نهایتاً در متن جامعه عملی ساخت.
انتخابات و مشارکت مردم در امور حاکم و حکومت اساساً محصول اندیشه غربی است و البته وارداتی که بعد از یک قرن تلاش در جامعه ایرانی متأسفانه هنوز امکان فهمیده شدنش به راحتی فراهم نیست. مدعیان حاکمیت دموکراتیک امروز ایران بخش عمده اشان همان طیفی هستند که همچنان احکام تحکمی و غیر پرسشی مذهب اسلام را باور دارند و در نهایت نمیپذیرند که با تغییر نام دموکراسی غربی به حاکمیت مردم سالار اسلامی مفهوم یک اندیشه مترقی غربی را نمیتوان تغییر داد یا جامعه ای مذهبی و سنت زده را به جامعه ای مدرن و مترقی و پویا تبدیل نمود.
همانطور که ترکیب جمهوری و اسلامی هیچ گاه نتوانست ساختار سیاسی دموکراتیکی مورد نظر فعالان سیاسی سه دهه قبل را برای جامعه و مردم ایران به همراه بیاورد برداشت محلی و خانگی از دموکراسی هم نمیتواند نهاد اندیشه و سئوال و تغییر در جامعه را رهبری نماید.
غرب ستیزی حاکمیت سیاسی ایران به عنوان یک ادعای عقیدتی همواره با حمایتهای جست و گریخته بخشهای فرهنگی و تودهای مردمی و نهادهای اجتماعی چپ گرا و مذهبی و ایدئولوژیک جامعه ایرانی همراه بوده است و عملاً نمیتوان بر این باور بود که حاکمیت بدون پشتوانه تودههای مردمی و باورهای رایج آنها بتواند چنین عقایدی را به تنهای و فقط بر اساس منافع سیاسی گروهی، سرو سامان بدهد و تا مراحل بسیار خطرناک جنگ نظامی پیش براند.
با گسترش شهر نشینی و ورود محصولات مدرن که تماماً یا غربی هستند یا محصول اندیشه غرب، آن بخش از ایرانیهایی که در مسیر غرب ستیزی و باورهای حاکم و نهادهای غرب ستیزش تأثیر گذار بودند بی آنکه بدانند یا بخواهند به سرعت گرفتار باورها و ارزشهای فرهنگ غرب و محصولات بر آمده از آن شدهاند و مناسبات اقتصادی زندگی اشان در حد غیر قابل باوری نیازمند فرهنگ و اقتصاد غرب شده است.
مردم در شهرهای بزرگ ایران به سرعت عادات اجتماعی اشان با الگوهای روز غربی هماهنگ شد اما متأسفانه از آنجایی که حاکمیت و نهادهای به اصطلاح فرهنگ ساز حکومتی در کشور منفعت مقطعی و کوتاه مدتشان را در غرب ستیزی میبینند نمیتوان بنای محکمی از دوستی فرهنگی در بین باورهای اجتماعی ایرانیان و نهاد فکری تأثیر گذار غرب بنا نهاد.
جامعه ای علاقمند به فرهنگ و ارزشهای غربی متأسفانه به شکل غیر واقعی و البته دردناکی از منشأ علمی و عقلی فرهنگ غرب استفاده مطلوب نمی ببرد و علی رغم اشتیاق زیادش به مدنیت غربی نمیتواند منافع ملی و قومی و منطقه ای خود را در مذاکرات سیاسی و اقتصادیاش با دنیای غرب همراه سازد.
به شهادت مستندات فرهنگی بسیاری جامعه امروز ایران دچار بی تناسبی در تمام حوزههاست که متأسفانه این عدم تناسب محصول غیبت طولانی اندیشه و سئوال در ساختار فرهنگی جامعه میباشد اما این غیبت تاریخی اندیشه نکردن و نپرسیدن سئوالهای بنیادین قرنهاست که متن جامعه ایرانی را فرا گرفته و شانس بروز بی تناسبی فکری، عقیدتی و نهایتاً اقتصادی و اخلاقی را تا مرز فروپاشی جامعه پیش میراند.
جامعه ایرانی سالهای طولانی است که آسیبهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی خودش را درمان نیافته میبیند. جامعه ایران همچنان بعد از قرنها غیبت اندیشه در صدد یافتن بهانه ای است برای جبران کم کاری خود که متأسفانه سادهترین راه برای فرار از چنین پرسشهایی همان مجرم شناختن نهادهای سیاسی خارجی و دخالت دولهای آنها بوده و خواهد بود.
آنچه به عنوان دخالت غرب در تاریخ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران هر بار توسط حاکم و حکومتی مطرح میشود در مقایسه با نیازهای حیاتی و بی وقفه جامعه ایران به واردات محصولات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی غربی اساساً قابل اندازه گیری نیست. بسیاری از ما بر این باوریم که نیازمندی غرب به نفت و منابع انرژی منشأ اصلی دخالت حاکمیتهای غربی در سرنوشت سیاسی کشورهای تأمین کننده انرژی میباشند حالا آنکه نیاز جهان به انواع محصولات فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی غرب بسیار بیشتر و قدیمیتر از آن چیزی است که میتوان در معادلات انرژی و منفعت اقتصادی متصور بود.
غرب ستیزی حاکمیت فعلی امروز پایه محکمی در اندیشه سیاسی مدرن و مترقی نسل جوان ایرانی ندارد و مغالطه عمدی واژگانی چون ملی، مذهبی، بومی، منطقه ای در این رفتار غیر فرهنگی نظام هرگز نمیتواند نیاز زیستی ایرانیها به ملل غربی و فرهنگ مترقی یا اقتصاد جهان گیرشان را کاهش دهد و نهایتاً آنها را متقاعد سازد تا از راه غرب ستیزی منافع حیاتیاش را تأمین نمایند. این رویایی پر هزینه جوامع عقب افتاده و کم خرد است که در آتش نابودی غرب روزگار میگذراند و سخت از حقایق جهان مدرن به دور مانده.
تاریخ نشان میدهد کشورهای قدرتمند با پیشینه فرهنگی متفاوت و تاریخ کهن مثل چین، ژاپن، آلمان، ایتالیا و شوروی سابق چگونه در این مسیر تاریخی به نفع فرهنگ غربی تغییر یافتند و کشورهایی چون عراق، افغانستان و لیبی و سوریه فعلی در حال تغییر یافتن هستند.
تسلط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی غرب در دیگر جوامع بشری هیچ گاه وابسته به شعار، حرف، دعا، خطابه، ناله و استغاثه و خرافات نبوده بلکه بر اساس باور جدی به تواناییهای عقلی بشر و نیازهای واقعی او چنین برتری را نهادینه کرده است.
ایران در مسیر تغییر میبایست هوشمندانه کم هزینهترین راه را برگزیند اما همانطور که در بالا به تفصیل اشاره شد به دلیل غیبت اندیشه و باورهای رایج در یک جامعه مدرن، نهاد فعلی سیاست در کشور نمیتواند راه را از چاه تشخیص داده و نهایتاً سرنوشت جامعه را به پرتگاه خطرناک نابودی خواهد کشاند.
پنجم اسفند ماه نود
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید