روشنفکری و سانسور زن
صدسال پیش ما این صدا بودیم، پنجاه سال پیش، سی سال پیش، پارسال و هنوز هم این صداییم! حدود صد و سی سال پیش شورش “طاهره قرهالعین” علیه حجاب در جامعهٔ اسلام زده، غوغا کرد و مجتهدان ارشد به اتهام مفسد فیالارض حکم به اعدامش دادند.
قریب صدسال گذشته از زمانی که “محترم اسکندری” به جرم انتشار “مجله نسوان وطنخواه” در خیابان سنگباران شد و “فخر آفاق پارسا”، نخستین زن روزنامهنگار تبعیدی، در تلاش برای رفع توقیف نشریهاش گفت: «زنها هم غیرت نداشتند. صدا از یکیشان بلند نشد، اگر جمع میشدند دم مجلس و اعتراض میکردند، شاید من اینهمه مصیبت و دربهدری نمیکشیدم».
چهلوپنج سال دور شدهایم از مرگ “فروغ فرخزاد”، شاعری که زیستش در طول تاریخ معاصر ایران از نگاه فالیک و نکروفیلیایی مردسالار در امان نماند اما هنوز استبداد، خود را زیرکانه در مسیر نوسازی سلطهٔ پدر بر ذهن، زبان، بدن و ادبیات زن قالب میکند. بیخود نیست ویرجینیا ولف میگفت: «بیتردید، زنان در طول تاریخ، چون آینههای جادویی بودهاند که مردان را چند برابر اندازهٔ واقعی خویش نشان دادهاند».
از بلوایی که دامنگیر طاهره شد و او را در چاه باغ ایلخانی خاموش کرد تا فیلم خصوصیترین سکانس زندگی یک زن منتسب به بازیگری که رسانهها خودکشیاش را چشم میمالیدند و حکایت پستانهایی که تیتر داغ خبر شد، فاصلهٔ زمانیای معادل عمر چند نسل گذشته و بلاهت هنوز پنجه بر گلوی زن ایرانی میکشد. زیست ترقیخواهانه در ایران همواره بهوسیلهٔ اقوام متهاجم متلاشی شد و هرگز مانند بابل یا یونان به شکوفایی کامل نرسید؛ چنانکه حمله اعراب، مغولها و ترکها بنیاد اجتماعی ایران و مناسبات اجتماعی تاریخی آن را به همریخت.
ظهور دورهٔ بیداری در ایران نتوانست نویدبخش آزادی باشد؛ چون اندیشههای تجددخواهانه پیش از کژدیسه کردن قشری گری، گرفتار استعمار شد و گسترش سرمایهداری، خودکامگی حکومت و عدم مشارکت شهروندان، سلب آزادیهای فردی را به همراه آورد؛ از سوی دیگر پرش ناگهانی مالکین بزرگ پیش از مشروطیت به دوران بیداری و پذیرش مظاهر تمدن غربی، ظاهر آنان را بهسرعت تغییر داد؛ تا جایی که خود را در قالب بروکرات هایی مدرن به جامعه معرفی کردند. از دل چنین جامعهای روشنفکرانی بیرون آمدند که شعار توسعهٔ آزادیهای مدنی داده و همزمان در اندرون خانههاشان خودکامگی پیشه کردند؛ یعنی همانها که در لابیرنتهای مغزشان مذهب گرایی حقنه کرده و زن را در هیئت سوراخ، ساکن و فرورفته میدیدند، علیه مذهب قلم زده، به آن حمله کردند و با استفاده از کاریزمای خود در جامعه و احاطه بر زبان، اختیار و بدن زن را دو مقولهٔ جدا دانسته و اینگونه مقولهٔ اختیار به دلیل ضرورت محاسبات فلسفی در حیطهٔ کار مردان بهحساب آمد.
تا زمان امیرکبیر جامعهٔ ایران به باسواد و بیسواد تقسیم میشد که اولی وابسته به فراماسیون مذهبی و دومی از فرودستان بودند. نوگرایان دورهٔ قاجار گروهی از تحصیلکردگان اروپایی را برای آموزش علوم جدید به ایران وارد کرده که پس از پایان دوره آموزشی دارالفنون تبدیل به باسوادهای جامعه و یا بهاصطلاح قاجاریه “منورالفکر” میشدند و حالآنکه در بررسی روانشناسی اجتماعی، آنها باسوادهایی بوده که از مکتب سنتی روحانیت بیرون نیامده و به قول سعدی “دزدانی با چراغ آمده” بودند. در دوران پس از قاجار نیز اضافه بر بروکرات ها تعداد چشمگیری از متفکران مصرفگر نیز تنها به بازگویی آموختههایشان پرداختند؛ ازاینرو باید بین روشنفکر و باسواد تمایز قائل شد.
انقلاب اسلامی با پشتیبانی سرمایهداری جهانی که طرح مارشال و مدرنیست آسیایی را شکستخورده میدانست محاسبات شهروندی و روشنفکری ایران را بههمریخته و منجر به فرار تحصیلکردگان نوگرا شد. پس از انقلاب ۵۷ سرمایهداری توسعهطلب، افرادی را به شکلهای دستفروش و پاانداز از روستا به شهر وارد کرد. اینان که نه پایی در زمین داشته و نه دستی در بازار به شکل زائدهای اجتماعی در شهرها ظهور کرده و به دلیل گنجایش محدود بازار به سپاه و بسیج پیوستند. اخلاق اجتماعی این گروه برخاسته از بدویت روستا و قبایل اولیه کوچنشین بود. گروهی دیگر از حاملان فرهنگ روستا با سوادآموزی اجباری شاهنشاهی، تنها خواندن و نوشتن آموخته و خود را روشنفکر نامیدند. گروهی دیگر که سابقه شهرنشینیشان از دورهٔ شاهنشاهی میگذشت با تفکرات جدید شهروندی غربی آشنا شده و در جریان دگرگونیهای اسلامی به ائتلاف مخالفان پیوسته بهصورت اپوزیسیون از ایران خارج شدند در لباس ترقیخواه باورهای خشن، سنتی و مذهبی خود را وارد روابط خانگی و برخوردهای اجتماعی کردند؛ همانانی که به قول فروغ «میل دردناک جنایت در دستهایشان متورم میشد.» مصداق بارز این سبک روشنفکر، داستان ایرج میرزا، شاعر انتقادگرای مشروطیت، به مسئله حجاب است. او با طنز زیرکانهای حجاب را برای جامعه تا آنجا مضر میداند که با کشف حجاب، مردان بهاشتباه خواهرانشان را سوژهٔ عشرت نمیکنند.
واقعیت این است که شکلهای ظاهری اجتماع با تغییر بنیاد اقتصادی آن تغییر میکند، اما مناسبات مالکیت نهادینهشده بهسرعت موقعیتهای مادی، اقتصادی جامعه تغییر نکرده و شکل تکاملی آن نیازمند گزارههای دورهای است. جامعهای که دور از استاندارهای حقوق انسانی اداره میشود نتیجهاش افتادن در کورهراههایی است که ظاهراً انضباط اجتماعی بهحساب میآیند، اما درواقع استراتژیهایی هستند که تعیین میکند چگونه ذهن، زبان و بدن زن با تمایل خودش کنترل شود. این همان گفتمان هیستریک است که در پی تولید بدن هیستری و زندگی باسمهای میکوشد، شورشی را تحت ولایتش به سوژه ویرانشده بدل کند. عدم استقرار انقلاب صنعتی و دموکراسی فرهنگی سبب شد که قانون پدر به قدرت خود باقی بماند و با از میدان به درشدن تجددگرایان اصیل، ترقیخواهان قلابی با شعار مردمسالاری قرائت کهنه از بدن زن را دوباره مشق کرده و پای مثله کردن تاریخی ذهن، زبان و بدن زن ایرانی را به سالهای معاصر نیز کشاندند؛ چنانکه علی شریعتی، دانشآموختهٔ دانشگاه سوربن فرانسه، با نوشتن کتاب «فاطمه، فاطمه است» الگویی تحملگرا را عرضه کرد؛ زنی که سر و دست، قلب و عضلاتش از حقوقی متفاوت با واژن بهرهمند بود و دستگاه تناسلیاش بحران منطقه بهحساب میآمد. اگرچه او به اتکای آرای حکمی زاده و کسروی با طرح نظریه تشییع صفوی ارتجاع روحانیت را نشانه گرفت، اما بافت درونی اندیشههایش مانند مطهری در خدمت استمرار ایدئولوژیهای مردانه و مناسبات روابط قدرت میان زن و مرد بود. این گروه با توان اجرایی بیشتری سامانه دانش و قدرت را در ارتباط تن زن بسط داده و آب در آسیاب بنیادهای سادیستیک سازی زنان ریختند؛ شرکتهایی که با هدف تولید اجناس رنجکشیده و رنجآور تأسیسشده بودند.
دهههاست جریان فکریای که خود را «وجدان آگاه» فکر و فرهنگ میداند، در جامعه بازمانده از رشد که چپاول و نابرابری در آن بیداد میکند، دموکراسی تحقق پیدا نکرده، زن و حقوقش ناشناخته مانده، درمانده از تولید فکر در همان دیسکورسهای مردسالارانه نسخهٔ برابری پیچیده و اینطور نهتنها بر پیکرهٔ روشنفکری صدمه زده که خشونت خود ویژهای علیه زنان بر مناسبات نابرابر سیستم رسمی سیاسی علاوه کرده و به همین دلیل است که فمینیسم ساختارشکن در مقابله با لیبرالیسم جهان مدرن و با اسلام جهان پیشامدرن از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و راه درازی در این پیکار پیش رو دارد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید