Advertisement

Select Page

زیبایی نکبت‌بار بچه‌ها

زیبایی نکبت‌بار بچه‌ها

 

شبگیری را می‌ستایم که هرگز دروغ نبوده است

و صورت تابناک بچه‌ها را به هم رسانده است.

سکوهای فرسوده‌ی رود را با پنجه‌های قلمی سابیدیم.

حلقه‌های شاد و برنز یواش‌یواش جاده‌ی شکوفا را انباشتند، آه.

هر شب تا دیروقت یک شانه‌ام که سورمه‌ای بود، همسنگ چشمه‌ای می‌سوخت.

گاهی ناخواسته پهلو به پرچینهای سرد بهشت می‌دادیم

و هر بار که جیغ می‌کشیدیم، از ما بهتران تشتهای کوچولوی خود را

 با کلوخهای ماه  آذین می‌بستند.

جای خوبی بود پس از شامگاه تا بازی کنیم با

خشتهای و یالهای کوتاهی که شانه‌ها را سایه‌اندود کرده بودند، آه.

هوای شوری را که بر شانه‌هایمان دلمه بسته بود، می‌توانستیم در کنار بگیریم.

و در دلِ جوباره‌ی سخت گاهی ترکه‌ی خونی‌مان را فرو می‌کوبیدیم.

و شوریده‌وار براده‌های دیدگانمان می‌شکفتند.

آه آه آه، رفیق

رؤیاهایت، رؤیاهایت

سکه‌ی رؤیاهایت

صورتکهای آزرمگین

و کنیزان زرخریدی

که نشانگاه هیچ واژه‌ای را

تا امروز بلد نبودند

غبار رنگ‌وروی خاموشمان را

همه عمر پرستش می‌کنند.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights