سه شعر از بابک ولیپور
بابک ولیپور
متولد بهمن شصت و پنج
گیتار کلاسیک مینواخت، به دانشگاه امیرکبیر رفت که تاوان ریاضی و فیزیک خوبش را بدهد. عبور کرد و با گیتار و موسیقی ادامه داد و شعر را که از نوجوانی برایش از عجیبترینهای دنیا بود رها نکرد. مینویسد نه به ادعای شاعری بلکه قصدش تمرین مردن است و دست سوی جاودانگی دراز کردن. خوشبخت است که در زمانهای زندگی میکند که شعرهای خوب زیادی به فارسی نوشته میشود یا برایش به یادگار مانده.
۱
کتابخانهها سوزاندند
نوشته نیامدی
دهانها دوختند
پخشِ چشم شدی
دستها بستند
پر گشودی
دریچهای بودی
که مرگ هم
به هوایت نفس کشید…
۲
برادهی عطر تو
رستخیز نفسهام
نبض قدمهایت
آهنگِ باغ
حذر از تپش نکرد چشم
حوالیِ تن
غوغاست
۳
سطرِ رها شده وُ ساطور یاد تو
دیوار کشیده تا حبس هوایت قلم
رگ میزند لغت به اقلیم سکوت
فردا دانست که نمیآیی؛ نیامد
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.