سه شعر کوتاه از مجید میرزایی
۱
در چارشنبه سوری ما
تنپوشهای اجباری
تحقیر و ترس و تخطئه و تردید
میسوزند.
و کودکان و دخترکان
پرّان فراز پشتهٔ آتشها
میخوانند
« پایان اقتدار زمستان است
گیسو فشان که وقت باد بهاران است!»
۲
ژاندارکهای دیار من
می رقصند
در پیش آتش دشمن
بی جوشن!
از شعلههای روسریهاشان
میسوزند
اندوه و ترس و دارهای کهن
رقصان به زیر پرتو ستاره آزادی
در پویشی به سوی زندگی روشن!
۳
با مشعلی فروزان
از شعلههای شال دختران جوان
برکف
از غارهای وحشت اعصار
میگذریم
و میگریزند
خفاشهای پیر خونآشام
از نور و شور و سرور
وز روشنای شعور!
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
معرفی مجید میرزایی به قلم خودش:
در سال ۱۳۴۱ در یکی از روستاهای شمال ایران زاده شدم. سرودن را از ۱۵ سالگی با آزمودن در سبکهای کلاسیک و نو آغاز کردم. حضور در بطن چالشهای آرمان خواهانه سالهای ۵۷ و پس از آن، ذهن و زبان شعر مرا با رنج و شور و امید در هم سرشت. هنوز از دبیرستان فارغالتحصیل نشده بودم که سر از “دانشگاههای جمهوری اسلامی” در آوردم! سرودن زندگی و نجواهای آنان که هیچ گاه از آن تونل بیانتهای وحشت و مرگ بیرون نیامدند، حماسهها، اشکهاشان و رویاهاشان، بخشی گریزناپذیر از کارنامه ادبی من است. تا کنون از من ۳ دفتر شعر با نامهای خون و خاکستر ( ۲۰۰۰، آلمان، نشر بیدار)؛ آوازهای دشت ققنوسان(۲۰۰۰، آلمان، نشر بیدار) و تانگو در باتلاق (۲۰۱۱، سیاتل، آمریکا) منتشر شده است. کارهایم در برخی از نشریات داخل و خارج از ایران چاپ شدهاند