شاعر آخرالزمانی یهودا
او شرارههای خونبار شر را در دستها و پاهای رنجور مسیح دیده بود، او گرمی خون را بر روی صلیب بیگناهی چشیده بود، او شرمسار مردمی بود که ستمدیدگان را رها کردهاند و بر ستمپیشگان گردن نهادهاند.
او تکرار تاریخ مصیبتبار را در آیینهی کلمات دیده بود و میدانست و میدید که تاریخ همیشه قربانگاه مسیح است.
حالا چه باور به آخرالزمان داشته باشیم چه نه، بیشک یهودا شاعر آخرالزمانیست که در آن رنج و درد کلمات به پایان خود میاندیشند.
در مکاشفات یوحنا از آخرالزمانی صحبت میشود که در آن فجایع عجیب و غریبی رخ میدهد. زبانِ این بخش از کتاب مقدس شعرگونه و شعاریست، به طوریکه اگر با ذهن انسان امروزی به آن بنگریم، شاید جزو موفقترین کتابهای شعر جهان شود!
گویا یوحنا تمام رنج و دردهایش را در قالب فجایع انسانی به کلیت بشر تعمیم داده است، فراق و نبود مسیح برای یوحنا به قدری رنجآور است که خون مسیح در کلمات یوحنا از قلمی رنجور و اشکآلود، بر دامن پوستینهای چرمی میچکد. یوحنای رسول این مکاتبههای شعرگونه و رویایی را هنگام تبعید در جزیرهی پِتموس دریافت میکند.
درک مکاشفات با توجه به زبان پر از ایهام، استعاره، ابهام و رمزگونهاش، کمی سخت است، اما شاید مکاشفات دریچهایست به آیندهی بشری که از تاریخ خود درس نمیگیرد.
در بخش مهمی از مکاشفات به هفت بلای آخرالزمانی اشاره شده است که تمام مذاهب ابراهیمی تقریباً در آن مشترکند.
اما نقطهی قابل تعمل مکاشفات یوحنا رسیدن به واقعهای سخت یعنی نبرد نیروهای خیر و شر در آرماگدون است.
ذهنِ در تبعید یوحنا به دنبال مرهمی برای این دنیای آشفته است، برای دنیایی که مسیحش را گرفتهاند نمیتوان پایان خوشی را ترسیم کرد، برای شرورانی که بیآزارترین مُرادش را به صلیب کشیدهاند، غیر از تیرهبختی و فلاکت نمیتوان تصور دیگری کرد.
آرماگدون واژهای عِبریست به معنای تپهی شریفان که محل آن در شمال اسرائیل است، جایی در کرانهی غربی رود اردن که امروز به صحرای مَگیدو مشهور است. بسیاری در دنیا چه از دیروز و چه امروز، باور دارند که این برخورد آخرالزمانی بین نیروهای خیر و شر در همین منطقه رخ خواهد داد. در صنعت فیلمسازی هالیوود هم، حتا فیلمی به همین نام ساخته شده است و کتابهای بسیاری در باب آرماگدون نوشته شده است.
اما برای اینکه به پیشینهی این باور بعد از خود یوحنا برسیم سراغ یکی از بزرگان علم میروم.
آیزاک نیوتن کسی که جاذبهی مرموز را کشف کرد و کسی که سیب ممنوعه برایش معنای دیگری به ارمغان آورد!
نیوتن علاوه بر اکتشافات علمیاش که سرآغاز تحولات شگرفی در علم بود، مطالعاتی هم در زمینهی دین و کیمیاگری داشت. یادداشتهای وی در این مباحث تا اوایل قرن بیستم ناشناخته بود تا اینکه این یادداشتها کشف شد.
نیوتن قبل از آنکه تغییرات بنیادین در باورهایش ایجاد شود، یک مسیحی از فرقهی آریوسی بود، آریوسیها تثلیث را قبول نداشتند، یعنی مسیح را فرزند خدا نمیدانستند.
در تثلیث باور به پدر، پسر و روحالقدس پایهی اصلی دین است. اصلی که حداقل از قرن سوم میلادی آریوسها و آتاناسیوسها در مورد آن باهم اختلافات عمیق داشتند و در نهایت این آتاناسیوسها بودند که باور خود را در بین مسیحیان گسترش دادند.
در زمان نیوتن آریوسها در اقلیت بودند و همیشه از ترس متهم شدن به انحراف و مخالفت با جریان اصلی مسیحیت، چندان آشکار عقایدشان را ابراز نمیکردند.
به همین دلیل بسیاری از دستخطهای نیوتن در طول تاریخ پنهان مانده بود تا اینکه دستخطی از وی به سال ۱۷۰۴ میلادی در یک حراجی آثار تاریخی توسط تاجری یهودی خریداری میشود. بنا به شواهد تاریخی این شخص وصیت میکند که دستخطهای نیوتن به سرزمین موعود یعنی اسرائیل امروزی اهدا شود، هماکنون این دستخط در اختیار اسرائیلیهاست.
نیوتن در این دستخط که به صورت نامهای نگاشته شده است، بر اساس مطالعاتی که از مکاشفات یوحنا داشته، پیشبینی میکند که دنیا در سال ۲۰۶۰ به پایان میرسد!
نکتهی قابل توجه در این نوشته تاکید بر آرماگدون و بازگشت همهی یهودیان به سرزمین موعود و تشکیل دولت اسرائیل است که در ادامه منجر به بازسازی معبد سلیمان میشود و در همین منطقه جنگ بزرگی بین نیروهای خیر و نیروهای شر شکل میگیرد.
نوستراداموس شاعر پیشگویِ معروف هم با استناد به مکاشفات یوحنا به این برخورد بزرگ اشاره کرده است، وی در پیشگوییهایش به قومی از قفقاز و روسیهی امروزی میپردازد که همراه با امپراتوری ایرانیها، به جنگ با اسرائیل و همپیمانانش میروند.
هستند مردمانی که به این مطالب با توجه به واقعیتهای دوران معاصر بهخصوص در منطقهی خاورمیانه باور دارند و هستند مردمانی که این مطالب را برگرفته از تخیل و توهم میدانند و به آن باور ندارند، اما یک چیز مسلم است و آن قدرت کلماتیست که این وقایع را در بستر تاریخ میسازد.
تمدن انسان از کلمات آغاز شد، زمانیکه انسان توانست تراوشات ذهنی خود را با اعجاز قلم بر روی کاغذ بیاورد.
یوحنا در تنهایی خود و در سوگ عزیزش، در جزیرهای دورافتاده، شرارت انسان را از آیندهای دهشتناک به تصویر میکشد.
او در ضمیر ناخودآگاه خود روایتی هولناک از آیندهی بشر را دریافت میکند، چراکه در طول زندگی خود این شرارت مرگبار را دیده است، مسیح مرشد و مراد وی که مردمان را به نیکی و راستی میرهنمود سرانجامش به جولجتا و صلیبی خونین ختم شد.