شعرِ بلندِ یک وطن از حسین فرخی
شعرِ بلندِ یک وطن:
آمده
و افتاده
در ته یک پیراهن
۱. برمی گردد از این جاتا کجا؟
دخترم از آغوش مریوان و خراسان
برمی گردد از حرف های زنده ی هرجا که بی پرده
وامروز که جمعه است و بارانی ملایم
می گوید زنده گی لابه لای واژه ها شدت دارد
ساعت ۱۱٫۴۵دقیقه صدای آزادت را می شنوم
صراحت داری که خیابان ها سرکِش اند
آیدا آنا کارنینا فروغ وچند سپیدجامه رانشان می کنم
کشتارگاه و لاله ها را می کاوم
(ازخون جوانان وطن که افتاده اند بگو)
ناخودآگاه می نویسم شعر را جدی بگیر
دوستت چه قدر دارم بیا قهوه بریز
سوژه های تازه ای زیر ِ باران می خواهم
-بغلم و خاک را تسلیم کن
۱۱٫۴۵دقیقه تمایل دارم درهوای آزاد قدم بزنم
۲. برمی گردد از ایذه از خاش
وباز از مناسبات ِ عاشقانه می گوید
برمی گردد وکلمات کلمات کلمات تازه می شوند
دستم را بگیر هوایی شهوانی دارد
وبوسه های همین اطراف یک امتیاز ِ ویژه اند
دوستت چه قدر دارم بس نیست؟
مادام بواری مریم ِ مقدس و پوری رانشان می کنم
زیر ِ باران ِ آزادی مفقود الاثر اند عده ای
(نصیب ِ چه جانوری می شویم هم جایزه دارد)
قهوه بریز وعاشق پیشه از هرطرف را جدی بگیر
صورت های مختلف و بی سابقه را بگیر
با لاله ها و کشتارگاه و چند گناه کنار بیا
برمی گردد و تشت می آورد سرمی آورد
تصور ِ دیگری نداریم قمه و قداره می آورد نداریم
-امروزهم آره جمعه است
۳. برمی گردد از؟ چه اهمیتی دارد
دیوونه بازی به وقت ِ زن و آزادی؟ دارد
عشوه گری هم تا دلت بخواهد موجوداست
جِنگ وجِنگ ِ ساز شلیک از نزدیک
تعقیب و گریز
بعد، خاکم را بغل کن ازهرکجاو این صدای مشترک
-دخترم دلم شور می زند
فروغ و شهرزاد وچند سیاه جامه را هم نشان می کنم
به سرم زده کُشته بشوم برای تو
به سرم زده بیفتم درته یک پیراهن جدی بگیر
در ۱۱٫۴۵ دقیقه و جمعه که ازدست چرا بروم
تازه اول ِ کاریم قهوه بریز
برمی گردد و به بویت آغشته می شوم
وخیابان های بیچاره را می لرزانم
۴. برمی گردد؟
سین فرخی/ آبان ماه۱۴۰۱