شعری از سعید کرمی
تنم داغه دارم تبخیر میشم
ببین با هرم عشقت پیر میشم
میان تار تار موج موهات
اسیر و زخمی و زنجیر میشم
شبیه خواب صبح صادقم من
از این رو دائما تعبیر میشم
همیشه مثل یک بخت بدم من
که اسیر پنجه تقدیر میشم
تو رفتی و فقط عکس تو مونده
همیشه مات این تصویر میشم
تو در فالم نبودی و دوباره
خودم تسلیم این تقدیر میشم
کنار سفره ی سرد نگاهت
نخورده شهد عمر و سیر میشم
دیگه چیزی نمونده از وجودم
به مرگ تن به تن درگیر میشم
#سعید-کرمی