Advertisement

Select Page

شعری از مسعود کریمی

شعری از مسعود کریمی

حلقه گیسو

گره مشکل من حلقه گیسوی تو بود
دیده هر سوی روان منتظر روی تو بود

چون توان روی تو با ماه برابر کردن
اینهمه مرحمت از جلوه جادوی تو بود

مشک آهوی ختن گرچه که ضرب الامثل است
کمترین رایحه از خرمن آن بوی تو بود

دل من گرچه اسیر است در این کنج قفس
شب نشین همه عمر سر کوی تو بود

بسکه بر سینه زدم مشت و بسر خاک رهت
خم قوس کمرم چون خم ابروی تو بود

جان چه ارزد که کنم من به‌فدای قدمت
سر و جان در گرو چهره‌ی دلجوی تو بود

#مسعود-کریمی-شیراز

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights