شعری از هنگامه (هانا) کسرایی
دعوت به مراسم گردن زنیِ۱ لولیتا۲
می افتم از لبهی سقوط
بی لب لام که نا کام ام و
می لولم باز از نوک ِ پا
در طولِ طولانیترین
عصبِ علومِ طبیعی
که هی تجدید میشوم
لول لول تا بالا
کش تا مغزم
مغز نرم کرمهام:
«یک لیوان مرگ تعارف میکنم، میگویم میکِشم تا سر آسیاب، به قاضی، جسد مرَدم را بر کودکی شانههام کبود زیر این شکنجه، اعتراف.»
می پرم از ارتفاعِ ارتجاع
پاره در حلقههای تنام
بلند هر قدر هم این بار
با کرمها که جایم حالا
وسطِ اسفلِ فسیل و السافلین
زنده زیر غیضِ غراِ اقراء
انکحت و وز وزِ وزوجتو
یک کودک بالاتر از
جراحت جیغ در
جغرافیای جبر:
«در برهوت بادابادا چهارگاهی که بند نمی آیم دیگر با شیری بهاش سنگین، استفراغ می کنم آنقدر تا شکوفه بزنم باز بیپستان»
باد می کنم در پوستم
متورم آنقدر تا بترکم و
با من کتابهام همه ورق
آنقدر تا کرم بگذارم
می لولم وقتی بیسواد
در سوییتِ این اعدام:
«بی ولی، لو در لولوی اولیای دم، می بوسم لب رویای دخترم و میگذرم از کنار حُزنی که حضانت اش نداد.»
سفید در عزای عروسی
یا سیاه در عروسی عزا
عَزاش به تن چه می کنم
سفید یا سیاه فرق
بی رنگ سرِ دار
جسد می برم وقتی
به مهمانی کرمهای گرسنه:
«به حکمِ دیوهای عالی کشور صّم بی قدرت تکلم بُکم، روی ویلچر، سحر بیگاه یکی از شب ترین شنبه ها قدم درون قصاوت ِ قصیده ی قصاص می گذارم.»
و می پرم با پریا
بی چهارپایه
هیهات
در باد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱) دعوت به مراسم گردن زنی؛ رمانی اثر ولادیمیر ناباکوف
۲) لولیتا؛ رمانی اثر ولادیمیر ناباکوف
#هنگامه-هانا-کسرایی