Advertisement

Select Page

شعر شکوهمند و شعر شکفته و انسانی

شعر شکوهمند و شعر شکفته و انسانی

«به‌انگیزه‌ی حضور اسماعیل خویی شاعر نامدار ایرانی در ونکوور»

 

 

Hadi-Ebrahimi

هادی ابراهیمی رودبارکی

شهرگان: برای من نام اسماعیل خویی پیش از هر چیز، مترادف است با انسانی مهربان و آزاده‌. و صدالبته شاعر. شاعری که معاصر است و شعر امروز ایران بی‌نام او، و بی‌مرور آثارش دچار نقصان و کاستی جدی خواهد شد.

در سال‌های ۵۳-۵۴ برای اولین بار با نوعی از شعر آشنا ‌شدم که پیش از آن با آن انس و الفتی نداشتم. در اواخر دهه ۴۰ هنگامی که تازه با طنازی‌های خیال آشنا می‌شدم و هر شئی در ذهنم زبان می‌گشود تا متنی نانوشته و ورز نیافته‌‌ باشد از ترجمان سکوت طبیعت، خشم‌آگینی و مهربانی‌هایش، خوانش این شعر خویی از دهان یک دوست در فضای خفقان آن‌سال‌ها، دریچه‌ای دیگر از کاربرد زبانِی در شعر را به رویم ‌گشود:

 «به فرج‌الله بگو

که الله فرج نمی دهد» *

 و نیز شعر «امکان» که در سکوت و آرامش قبل از طوفان سال‌های قبل از جنبش مقاومت چریکی سروده شده‌بود:

 «. . .

از کجا می‌دانید

که نخواهد ترکید

ناگهان بغضِ یتیمانه‌ی این خاموشی؟»

(بر بام گرد باد – صص ۹۵-۹۶)

 این شعرها در ایرانِ آبستن انفجار، در محفل‌های روشنفکرانه‌ی دوره‌ی جوانی‌ ما مورد استقبال واقع می‌شد و کتاب «بر بام گردباد» در قفسه‌های کتابخانه‌ی هر روشنفکری، آشیان می‌گزید.

 «. . .

نگاه کن

نگاه کن

که گفته است که ویران شدن تماشایی نیست؟

که گفته است که ویران شدن تماشایی نیست؟

جنوب شهر ویران خواهد شد؛

و جای هیچ غمی نیست:

جنوب شهر را آوار آب ویران خواهد کرد؛

شمال شهر را

ویرانی‌ی جنوب . . .»

(بر بام گرد باد – صص ۷۵-۸۱)

 

 

او شاعری فیلسوف است و پیش از آنکه او را به فلسفه‌ منتسب کنیم، شاعر است و به‌دنیا آمده‌است که شاعر باشد. من در او شاعری را برازنده‌تر و والاتر از هر صفتی یافته‌ام. شاعری است که بینش شعری مادرزادی یا «طبیعت‌داد»ی دارد و جان و جهان او با شعر تنیده و آمیخته‌است. او شاعری را به استادی فلسفه ترجیح داد و به قول خودش «شعربانو» اجازه نداد که کرسی استادی دانشگاه لندن را بپذیرد. خویی شاعر آزادیخواهی است که محرومیت‌ها و رویدادهای اجتماعی و سیاسی بر فضای شعری‌اش و بر زبان و ذهن شعری‌اش فرود می‌آید و آشیان می‌گزیند. وقایع سیاسی – اجتماعی ایران چه در زیر سانسور شدید دوران پهلوی و چه در زیر حاکمیت جمهوری اسلامی بر سینه‌ی تپنده‌ی خلاقیت‌های خردورزان و فرهیخته‌گان ما در حوزه‌های فرهنگی سنگینی می‌‌کند. این سنگینی به شعر می‌چسبد و در کل به هنر و ادبیات خلاقه.  آثار تولیدی در زیر این نوع سیستم‌ها رازگونه و نمادین می‌شود. شاعر چریک می‌شود، روزنامه‌نگار جای خالی یک حزب ممنوعه را پر می‌کند، پزشک مانیفست سیاسی پخش می‌کند، سینماگر در هر ثانیه هیجده فریم از نشانه‌های نمادین درونی شده را به جهان واقعی غیر ذهنی به روی پرده سینما شلیک می‌کند. . . .  در یک فضای بسته‌ی سیاسی، شعور و ایستادگی در هم تنیدگی و تن‌آمیزی می‌یابند. شعرهای اسماعیل خویی چه در پیش و چه در پس از انقلاب همیشه یکی از لایه‌های آن آمیخته به سیاست بوده و همچنان ادامه دارد.

اسماعیل خویی که زندگی در زیر سلطه‌ی دو نظام خودکامه‌ی شاهنشاهی و اسلامی و یا به قول خودش «شهشیخی» را تجربه کرده، «شعربانو»یش بیشتر مسئولیت لایه‌های سیاسی را بعهده گرفته و بازدم‌های سیاسی داشته‌است.

خویی، شاعری است که در اوج مبارزات چریکی اواخر دهه ۴۰ و اوایل ۵۰ شعربانویش شاهد مرگ مبارزان چریکی و جنبش مقاومت شهر و جنگل است و می‌بیند که چگونه رفیقانش از جمله یارغار او و رفیق گرمابه و گلستان‌اش؛ امیرپرویز پویان مرگ را به‌‌قصد زندگی، به‌بازی گرفته‌‌اند و در شعرِ «در انفجار خزان» به قصد پیوند با زندگی می‌سراید:

 « . . .

دوباره خواهم آمد

می‌داند.

 

و مرگ

شکست می‌خورد

از برگ.

. . . . . .

و برگ نیست که می‌ریزد:

مرگ است

که می‌گریزد.

و شادمانه‌ترین اندوه

بر درونم و بر خونم

ستاره می‌بارد

و شعر دوستم می‌دارد.»

بیستم آذر ۵۱- تهران ،  بر ساحل نشستن و هستی – ص ۴۳

 شعر، جان و جهان اسماعیل خویی است و گاه چون بوتیمار یا غم‌خورک – که در ساحل به دریا خیره می‌شود و نگران پایان یافتن آب دریاست و از خوردن آب امساک می‌کند – و یا به قول خود شاعر در شعر بر ساحل نشستن و هستن؛ «ناچار / افسوسخوار و / بوتیماروار» نمی‌داند که باید نگران پایان یافتن جوشش «شعربانو»یش باشد.

 «. . .

همیشه می‌ترسم

پرندگانِ سرودن بگریزند از من

– از من

که شاخسارِ بهارم

ناگاه

با آهی می‌پژمرد

. . .

همیشه می‌ترسم

شعر بمیرد در من . . .»

بر ساحل نشستن – غزلواره ۲۵ – ص ۸۸

 «بی دین دلک مرا تو دینی، ای شعر!

در عالمی از شک‌ام، یقینی، ای شعر!

جز با جان، ترک من نخواهی گفتن:

دم‌های مرا تو واپسینی، ای شعر!»

ای شعر – بیست و ششم فوریه ۲۰۰۷ – بیدر کجای لندن

 در ابتدای این متن نوشتم که چگونه با شعرهای اسماعیل خویی و زبان شعری او آشنا شدم ولی هیچگاه از نزدیک این شاعر آزادیخواه را ندیده‌بودم و شعرخوانی‌اش را از نزدیک نشنیده بودم.

خویی پیش از این دوبار دیگر از سوی شهروند ‌بی‌سی به ونکوور دعوت شده‌بود و نگارنده این سطور، میزبان این شاعر نامدار و آزادیخواه در شهر ونکوور بود. اولین بار سال ۱۹۹۶ میلادی بود که علاقه‌مندان شعرش منتظر حضور خویی در این شهر بودند. شاعری که دیگر اهل هیچ‌‌کجا نبود جز جایی در لندن که خود آن را بیدرکجا می‌خواند. این واژه را مادر با لالایی‌هایش در زمان کودکی شاعر، در ذهن او به‌ودیعه می‌‌گذارد.  او اکنون به‌قول نیما «دل به دو جایان»، دل به دو جا دارد؛ سرزمین مادری‌اش ایران – که شعر در این زبان اتفاق می‌افتد – و بخشی عظیمی از مخاطبان شعرهایش در آن‌سو زندگی می‌کنند و بیدرکجائی در خارج از ایران که علاقه‌مندان شعرهایش در خارج از کشور هستند. علاوه بر ترجمه‌ی شعرهای اسماعیل خویی به زبان‌های دیگر به‌ویژه انگلیسی، شعرهای بسیاری نیز به زبان انگلیسی برایش اتفاق افتاده‌است.

 

 

در سفر اول، خویی با سینه‌ای شکافته و بخیه‌خورده – که هنوز چند روز از عمل جراحی قلب «بای پاس» او نگذشته‌بود و گوشت‌های تازه جوش‌خورده‌‌اش کاملاً التیام نیافته‌بود – آمده‌بود. دکتر اسماعیل خویی را دکتر احمد کریمی حکاک و دوست دیرینه‌ی دیگرش، ابراهیم مکلا همراهی می‌کردند و او را که پتویی دور خود پیچیده بود، در پشت اتومبیل نشانده و از سیاتل به ونکوور آورده‌بودند. خویی آمده‌بود تا چارپاره‌های «یک تکه آسمان آبی‌ام بفرست» را برای علاقه‌مندان خود بخواند:

 «اندام وطن را، نخست، دین لرزه گرفت؛

وانگاه، ز دینِ کینه، کین لرزه گرفت؛

وانگه سوی منتهای ویران شده‌گی‌ش؛

دنباله‌ی کار را زمین لرزه گرفت»

یک تکه آسمان آبی‌ام بفرست – ص ۱۴

 اسماعیل خویی در دومین سفرش به ونکوور در سال ۱۹۹۸ نیز با زخمی دیگر آمد.  زخمی عمیق و جانکاه.  خراش هنوز التیام نیافته‌ و التیام‌ناپذیر ناشیِ از مرگ غیرمنتظره‌ی پسرش هومن، و غمی که تمامی پهنای صورتش را گرفته‌بود.

 شب خیس

               

وقتی بغض دل شب می‌ترکه،

ابرای غمزده گریه می‌کنن،

اشکاشون زنبور می‌شن، پوست منو نیش می‌زنن،

منو آتیش می‌زنن.

 

راه میرم، شونه به شونه‌ی خدا،

زیر چتر بارونا.

می‌ذارم داغ دلم رو بشوره

دوش سرد ناودونا.

 

پسرم، پاره‌ی گمگشته‌ی جان و تن من،

                                             هومن من،

کم کم، از اون دور دورا، پیداش می‌شه.

 

پیش می‌آد، نزدیک و نزدیک‌تر می‌شه:

نیم‌خندی تو چشاش،

گونه‌هاش تر، پیشونی‌ش شسته، موهاش خیس و بلند،

شونه ها پهن، سرافراشته، اندام رسا،

انگاری، نو جوونی‌های باباش.

می‌رسه به من،

                        نگاهم می کنه با گریه خند.

از کنارم رد می‌شه،

              با قدمای بی‌صداش،

فرشی از مخمل و ابریشمه انگار زیر پاش.

 

یه چیزی می‌گه:

به من؟ یا به خودش؟ یا به خداش؟          

چی می‌گه؟

من نمی‌دونم:

                               دیگه دوره، دیگه دیره،

                                      دیگه تاریکه صداش.

 

می‌خوام از خدا بپرسم که:

                 “چرا؟ آخه ،چرا؟ چرا؟ چرا؟”   

 می‌بینم، اما، خدا هم دیگه نیس؛

و منم تنها و شب:

شب خلوت، شب خالی، شب خیس.

بیست و دوم آوریل ۲۰۰۷ – بیدرکجای لندن

 سومین سفر اسماعیل خویی به‌ونکوور به همت دوستان فرهنگی در انجمن هنر و ادبیات ونکوور برگزار می‌شود.  خویی در سفر اخیرش در یک دست، ساک کتاب دارد و دست دیگرش ساکی پر از دارو تا دردهایش را التیام دهد.  خویی آمده‌است تا بشنود تاویل مخاطبانش را از شعرهایش و ببیند چه تصویری پیرامون کارهایش ارایه می‌‌‌شود.  اسماعیل خویی همچنین آمده‌است تا برایمان شعر بخواند و یک سینه سخن بگوید.

 خویی جان، جان و جهان شعر! خوش آمدی.

 

  Khoei5

درباره اسماعیل خویی:

اسماعیل خویی ، در نهـم تیرماه ۱۳۱۷ در مشهـد زاده شد. او نسل ِسوم مهاجرانی است که از آذربایجان به خراسان کوچیده بودند. خویی دوره های ابتـدائـی و متوسطه را در مشهـد گذراند و درسال ۱۳۳۶ برای ادامـه ی تحصیل به تهران رفت . پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشسرای عالی به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن در رشته‌ی فلسفـه دکترا گرفت. خویی پس از بازگشت از انگلیس در تهران اقامت گزید و تا قبل از این که از سوی ساواک ممنوع التدریس شود، در دانشگاه تربیت معلم به آموزش پرداخت .

خویی در سال ۱۳۳۵ اولین مجموعه‌ی اشعارش را در مشهد چاپ کرد.

شعرهای اسماعیل خویی تا کنون به زبان های مختلف ازجمله انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی، اوکراینی و . . . ترجمه شده‌اند .

اسماعیل خویی به زبان انگلیسی تسلط دارد و به این زبان نیز فراوان شعر سروده است. نخستین مجموعه‌ی شعرهای انگلیسی او با نام Voice of Exile امروز در دسترس ماست.

اسماعیل خویی ازِ پایه گذارانِ کانون نویسندگان ایران است و دو دوره نیز عضو هیأت دبیران آن کانون بوده‌است.

کتاب‌شناسی اسماعیل خویی**

بی‌تاب، ۱۳۳۵، نادری، مشهد.

بر خنگ راهوار زمین، ۱۳۴۶، توس، نهران: چ‌۴، ۱۳۵۷، جیبی، تهران

بر بام گردباد، ۱۳۴۹، رز، تهران: چ‌۳، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.

زان رهروان دریا، ۱۳۴۹، زر، تهران: چ‌۳، ۱۳۵۷، جیلی، تهران،

از صدای سخن عشق، ۱۳۴۹، رز، تهران: چ‌۳، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.

فراتر از شب اکنونیان، ۱۳۵۰، رز، تهران: چ‌۲، ۱۳۵۷، جاویدان، تهران.

بر ساحل نشستن و هستن، ۱۳۵۲، رز، تهران: چ‌۲، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.

ما بودگان، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.

کابوس خون‌سرشتهٔ بیداران، ۱۳۶۳، شما، لندن، چ ۲.

در نابهنگام، ۱۳۶۳، شما، لندن.

زیرا زمین زمین است، ۱۳۶۳، شما، لندن.

در خوابی از همارهٔ هیچ، ۱۳۶۷، کانون فرهنگی نیما، لس آنجلس‌؛ چ۲، ۱۳۶۷، پیام، لندن.

گزارهٔ هزاره، ۱۳۷۰، لندن، چ ۳، ۱۳۷۸، شرکت کتاب، لس آنجلس.

از فراز و فرود جان و جهان، ۱۳۷۰، گستره، فرانکفورت.

نگاه‌های پریشان به نظم، ۱۳۷۲، لندن.

یک تکه‌ام آسمان آبی بفرست، ارس، لندن، چ ۳، ۱۳۷۸، شرکت کتاب، لس آنجلس.

غزل‌قصیدهٔ آغوش عشق و چهرهٔ زیبای مرگ – ۱۳۷۶، نشر ویژهٔ شعر، لندن، چ ۳، ۱۳۷۸، شرکت کتاب، لس آنجلس.

از میهن آن‌چه در چمدان دارم، ۱۳۷۶، نشرکتاب، لس آنجلس، چ ۲، ۱۳۷۸، نشر کتاب، لس آنجلس.

غزل‌قصیدهٔ «من‌»های من، ۱۳۷۷، افرا، تورنتو

غزل‌قصیدهٔ آغوش عشق و چهرهٔ زیبای مرگ و غزلقصیدهٔ «من‌»های من (چاپ دوم در یک دفتر)، ۱۳۷۸، نشر هومن، لس آنجلس.

نهنگ در صحرا (بیستمین دفتر شعر)، ۱۳۷۸، نشر هومن، لس آنجلس.

پژواک جان‌سرود دل‌آئینگان، انتشارات‌گردون، ۱۳۸۷، آ لمان، چ ۲، ۱۳۷۸، نشر کتاب، لس آنجلس.

شاعر خلقم، دهن میهنم(کهنسرودها)، ۱۳۷۸، نشر هومن، لندن، چ ۲، ۱۳۷۸، نشر کتاب، لس آنجلس.

جهان دیگری می‌آفرینم، ۱۳۷۹، آرش استکهلم.

عشق این خردِ برتر، ۱۳۷۹، یوتاچ، آستین.

تا انفجار گریه، ۱۳۷۹، یوتاچ، آستین.

 مجموعهٔ چهار دفتر (کیهان درد، سنگ بر یخ، از بام آه، جانانهٔ شعر و جان زیبایی) در یک کتاب، ۱۳۸۲، بنیاد اسماعیل خویی، آتلانتا.

 حافظ (ویراستهٔ دوکتاب از محمود هومن)، ۱۳۴۷، توس، تهران؛ چاپ ۴، جیبی، تهران.

جدال با مدعی، ۱۳۵۰، سپهر، تهران؛ چاپ ۲، ۱۳۵۷، جاویدان، تهران.

از شعر گفتن، ۱۳۵۰، سپهر، تهران.

 شعر چیست؟ (بحثی با دکتر محمود هومن)، ۱۳۵۵، امیر کبیر، تهران، چاپ ۲، امیر کبیر، تهران.

آزادی، حق و عدالت (مناظره با دکتراحسان نراقی)، ۱۳۵۶، سپهر، تهران؛ چاپ ۲، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.

شناخت‌نامه، اردشیر محصص، ۱۳۳۵۷، جیبی، تهران.

ترجمه:

در پوست شیر، از: شون اوکیسی، ۱۳۵۰، رز، تهران؛ چاپ ۳، ۱۳۵۷، امیرکبیر، تهران.

چنین گفت زرتشت، از: نیچه، کتاب اول (با داریوش آشوری)، ۱۳۵۲، زمان، تهران.

—————–

* بسیار جستم تا این شعر را از مجموع چندین کتاب موجود در کتابخانه‌ی شخصی و هم‌چنین از کتابخانه‌ی دوستان بیابم تا کامل آن را در اینجا بیاورم، اما نتوانستم.

** این لیست کامل نیست و کتاب‌های جدید اسماعیل خویی و نیز پاره‌ای از کتاب‌هایی که توسط دیگران گزینه و چاپ شده در این لیست نیامده‌است.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

۱ Comment

  1. Nooh Nosratollah

    خوش به حالتان جای ما خالی . سلام ماراهم به ایشان برسانید

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights