Advertisement

Select Page

صاحب‌خانه باشیم

صاحب‌خانه باشیم
ما بدین در نه پى حشمت و جاه آمده‌ایم /
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
(حافظ)
 
 
احتمالاً بسیارى از ما مهاجران ایرانى مقیم ونکوور با حافظ شیرازى احساس همذات‌پندارى می‌کنیم و خود را در این سرزمین میهمانانى می‌بینیم که از روى ناچارى سر از «بیدرکجاى* ونکوور» درآورده اند. 
و براى دوستان ما در شهرهاى دیگر این دیار نیز اوضاع به همین قرار است.
اما شاید حقیقت این باشد که این بیت شامل حال بسیاری از ما نشود.
موج مهاجرت کنونى ایرانیان به کانادا با مهاجرت هاى دهه‌ی نخست پس از انقلاب ۵۷ از یک جنس نیست. البته نمی‌توان منکر وجود گروه قابل توجهى از این مهاجران بود که به علت فشارها و خطرات ناچار به کوچ شده‌اند. اما به طور کلى، جامعه مهاجران ایرانى مقیم کانادا بیشتر از کسانى تشکیل شده که به دنبال فرصت هاى بیشتر و پیشرفت در زندگى و به صورت انتخابى و از کانالهاى متعارف مهاجرت به اینجا رسیده‌اند. پس نمی‌توان این مهاجرت را چندان بی‌قید به «بد حادثه» نسبت داد.
روى این سخن با آن گروهى از ما کانادایى‌هاى ایرانى‌تبار است که کماکان خود را مهمان این سرزمین می‌دانیم.
چنین نگاهى باعث شده که ما چون «مهمان» هستیم، در حوالى لانزدیل و مارین درایو متوقف شویم، چندان علاقه‌ای برای خروج از این «ایرانشهر» جدید نداشته باشیم و پیرامون مسائل بیرون از آن کنجکاوی نکنیم. 
البته می‌توان گفت که این هم یک نوع نگاه است و موجب آزار کسى نمی‌شود.
این حرف درست است. اما تمام داستان نیست. بقیه این داستان جایى است که ما از «میزبانانمان» انتقاد می‌کنیم که ما را جدى نمی‌گیرند و گاهى وقت‌ها در این انتقاد تا جایى پیش می‌رویم که این میزبانان را سراسر ‘رِیسیست’ می‌خوانیم.
حتماً مقدارى از این حرف‌هایى که می‌زنیم و می‌شنویم درست است. اما پرسش اینجاست که ما براى به رسمیت شناخته شدن چه کرده‌ایم؟ آیا به اندازه‌ی کافى به امور خانه‌ی جدیدمان توجه کرده ایم؟ چند بار کارهاى داوطلبانه انجام داده‌ایم؟ چند بار رأى داده ایم؟ در چند بحث مربوط به شهرمان (از قبیل مسائل اجتماعى، زیست محیطى و فرهنگى) شرکت فعال داشته ایم؟ آیا خبر داریم که قرار است رفت و آمد نفتکش‌ها به آبهاى اطرافمان چند برابر شود؟  
از همه‌ی اینها که بگذریم، براى مشکلاتى که با آن روبرو بوده ایم چند بار با نمایندگانمان در سطوح شهرى، استانى و فدرال صحبت کرده ایم؟ در رابطه با موضوع بسته شدن سفارت (صرف نظر از مخالفت یا موافقتمان با آن) چند بار طرف بحث مقامات بوده ایم؟ آیا تا به حال مشکلاتمان را در انتقال سوابق تحصیلى و تجربه کارى براى کار در کانادا به سیاست‌گذاران منتقل کرده‌ایم؟
و آیا در مسائلى که به عنوان یک شهروند، و نه لزوماً مهاجر، با آنها برخورد روزانه داشته‌ایم هم مشارکت و اظهار نظر داشته‌ایم؟ 
حقیقت این است تا زمانى که این عزم جمعى در ما به وجود نیاید که به مانند یک شهروند به مسائل اطرافمان نگاه کنیم، در تصمیم‌گیرهای اجتماعی مشارکت کنیم و در جهت رفع دغدغه‌های گروهی‌مان بکوشیم، کماکان در این شهر و در این سرزمین مهمان به حساب خواهیم آمد.
بیایید صاحب‌خانه باشیم. لازم نیست همه با هم هم‌نظر باشیم و به صورت گروهى اقدام کنیم. همین که هر یک از ما به نوعى در اجتماع حضور داشته باشیم، صاحب‌نظر باشیم و صداى خود را به جامعه برسانیم کافى است.
این مساله به خصوص براى نسل جوان که در حال ساختن زندگی در این خانه‌ی جدید است بسیار حیاتى است. در این خانه جدید باید بى‌تفاوتى را از خود دور کنیم و باور کنیم که اگر حرفى بزنیم کسى هست که صداى ما را بشنود. نه این که صاحبان قدرت در این سرزمین لزوماً فرشته باشند و گوش به فرمان درخواست‌های ما؛ بلکه این ساختار سیاسى اجتماعى اینجاست که دست اندرکاران و صاحبان قدرت را مجبور مى کند که به صداهاى مختلف گوش کنند و در جهت رفع نیازها و مشکلات شهروندان بکوشند.
در این باره باز هم خواهم نوشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
*بیدرکجا: توصیفی است برای این “خانه دور از خانه” که از استاد اسماعیل خویی وام گرفته ام
لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights