صورتی که از شرم سرخ نشود، با سیلی هم قرمز نمیشود
اسدالله عسگراولادی رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین که به نقل از سایت «تریبون مستضعفین» تجربهای ۵۸ ساله در تجارت دارد، چند ماه پیش در مصاحبهاش با روزنامه جوان از دفاعیه خسرو گلسرخی سراغ کرد. او در این مصاحبه تلویحاً از دفاعیه خسرو گلسرخی نقل قول کرد که در دادگاه رژیم شاهنشاهی گفته بود: «هیچ ثروتی در جایی انباشته نمیشود، مگر اینکه حقی در کنار آن از بین رفته باشد!». عسگر اولادی در ارتباط با این نقل قول از امام علی گفت: «اصلاً چنین فرمایشی وجود ندارد! من ۱۰ بار نهجالبلاغه را خواندهام، چنین چیزی در آن نبود، شما اگر پیدا کردید، بگویید که در کدام فراز است؛ اینها ساخته کمونیستها یا کمونیستهای وطنی است!». وی در این مصاحبه خود را «آدم سادهای از کسبه جزء تهران» معرفی میکند که صورتاش را با سیلی سرخ نگاه میدارد!
به پیشنهاد همکارمان حبیب ناظری که ارادت خاصی به نویسنده عزیزمان عبدالقادر بلوچ و آثار طنزنوشتهاش دارد، این گزارش برای ایشان ارسال شد تا چنانچه تمایل داشتهباشد به موضوع این مصاحبه که هنوز کهنه نشده، بپردازد. بلوچ عزیز مهربانی کرد و طنزنوشته زیر را برایمان فرستاد که در پی میخوانیم.
[هـ . الف]
صورتی که از شرم سرخ نشود، با سیلی هم قرمز نمیشود
[اولاً وقتی که حضرت امیر چنین فرمایشی نفرمودهاند چرا ایشان بیخودی ده بار نهجالبلاغه را خواندهاند؟ در ثانی حضرت رهبر به استناد نهجالبلاغه همین فرمایش را در سخنرانیهایشان به کار بردهاند. این احتمال وجود دارد که حضرت امیر در نهجالبلاغهی جناب عسگراولادی این فرمایش را نفرموده باشند، اما در نهجالبلاغهی حضرت رهبر فرموده باشند!
یک احتمال دیگر هم میتواند وجود داشته باشد و آن هم این است که چون اکنون جناب عسگراولادی رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین هست، کمونیستهای چینی از نهجالبلاغه او این فرمایش حضرت امیرالمومنین را در آورده باشند تا خللی در دوستی دو کشور برادر یا در مالاندوزی این برادر بوجود نیاید. در باب فقر و خوبی آن و افتخار کردن به آن از پروردگار عالم تا سایر فرستادگان و بندگان خاصش(سلامالله علیهما اجمعین) فرمایش زیاد هست که حتی گوگل هم زیر ردیف کردن آنها میزاید، اما حضرت امام سی سال قبل چیزی در وجنات این عسگراولادی دیدند و او را به عنوان نماینده خود به اتاق بازرگانی فرستادند.
در مورد ثروتش، ایشان در همان مصاحبه فرمودهاند: کل اموال من در تهران «یک خانه، یک انبار و یک دفتر» است، در دماوند هم «یک باغ» دارم و در جاهایی مثل کرمان و رفسنجان هم که مراکز کارم هستند، یک انبار دارم؛ همین!
تازه با همین اعترافات میگوید چیزی ندارد و صورتش را با سیلی قرمز نگاه میدارد. صورتی که از شرم سرخ نشود این دروغ است که سیلی آن را قرمز بکند.]