عقیم سازی انقلاب مصر و درسهای ایران
اصل این مطلب بزبان انگلیسی نوشته شده و در ماه فوریه در سایت های اوپن دموکراسی و مارک نیوز منتشر شده است.
شهرگان — هنگامی که ارتش مصر در همان مراحل اولیه قیام مردمی اعلام «بی طرفی» کرد٬ واضح بود که سیاست دیگری٬ متفاوت از انقلاب ۱۹۷۹ایران در جریان است : ارتش شاه در آخرین مرحله و پس از ماهها درگیری ها و تیراندازی های خیابانی اعلام «بی طرفی» کرد. در روز ۱۱ فوریه زمانی که مردم به پادگان ها ریخته بودند٬ در میان بهت و حیرت همگانی رادیو خبر بی طرفی ارتش را اعلام نمود. بعدا معلوم شد که فرستاده سازمان نظامی ناتو پس از بررسی وضعیت به سران ارتش اعلام کرده بود که امیدی نیست و اعلام بی طرفی کنید. همانروز نظام سقوط کرد و در فاصله کوتاهی بسیاری از سران ارتش و مقامات رژیم شاه اعدام شدند.
قیام مردم مصر یاد آور انقلاب ۱۹۷۹ ایران است. در هر دو مورد یک دیکتاتور مورد حمایت امریکا در چند دهه با اقتدار تمام بر یک کشور بزرگ با موقعیتی استراتژیک حکمرانی می کرد تا آنکه با یک قیام مردمی مواجه شد. در هر دو مورد٬ ارتش رابطه بسیار نزدیک و وسیعی با ارتش امریکا داشت. هر دو دیکتاتور مدرنیزاسیون نئولیبرال و نا متعادلی را که افزایش فاصله بین فقیر و غنی٬ و شهر و روستا را بهمراه داشت٬ پیگیری می کردند. در هر دو مورد٬ در غیاب آزادی های سیاسی و دموکراسی٬ نیروهای سنتی مذهبی حوزه عمل خود را گسترش دادند٬ در حالی که نیرو های لیبرال و چپ بطور فزاینده ای به حاشیه رانده شدند و سرکوب شدند.
اما انقلاب ایران تفاوت های زیادی داشت٬ طولانی تر و خونین تر بود و در عرض ۱۳ ماه هزاران نفر کشته و مجروح داشت. انقلاب ایران با اعتصابات وسیع کارگری و کارمندی در کارخانجات٬ موسسات دولتی و دانشگاهها همراه بود٬ و شوراها کنترل این موسسات را در دست گرفته بودند. خواست ها و شعار های ایران رادیکال تر بود و مردم خواهان سرنگونی کل نظام٬ برقراری عدالت اجتماعی٬ و استقلال از امریکا و قدرت های خارجی بودند.
یکی از دلائل تمایز بین قیام مصر و ایران٬ حضور قوی تر چپ در انقلاب ایران بود. برخلاف ادعای پوچ و دور از حقیقت سلاووج ژیژک که گویا «چپی ها٬ مارکسیست ها قاچاقی خود را وارد انقلابی کردند که خمینی رهبر بلامنازع آن بود»٬ قیام بر علیه رژیم شاه ابتدا توسط نیروهای سکولارچپ و لیبرال آغاز شد و به اعتصابات کارگران و کارمندان رسید٬ و خمینی و اسلام گرایان خود را وارد انقلاب کردند. یکی از دلائلی که خمینی «رهبر بلامنازع» انقلاب شد خطای احمقانه اغلب نیروهای سکولار بود که تحت تاثیر خیالات خود که گویا خمینی «ضد امپریالیست» و «ضد اقتدارگرائی» است از او حمایت کردند. در انقلاب ایران٬ در کشوری با مرزهای گسترده با اتحاد شوروی سابق٬ ترس امریکا و متحدین اش عمدتا از چپ بود٬ و از این رو در آغاز از اسلام گرایان و مذهبی های لیبرال حمایت کرد. گروگانگیری در سفارت امریکا٬ امید های امریکا در جهت دادن به انقلاب را از بین برد.
در مصر٬ اما آنچه سیاست امریکا و غرب را جهت می داد٬ ترس از اسلام گریان بود. تجربه انقلاب ایران و آنارشی حاصل از سقوط کلیت رژیم شاه٬ و سرعتی که اسلام گرایان افراطی بقیه نیروهای انقلابی را از صحنه خارج کرده و رژیمی سرکوبگر و تاریک اندیش بر مبنای شریعت اسلامی ایجاد کردند٬ جهت دهنده سیاست امریکا در مصر بود. بخشی از این سیاست این بود که بگذارد دیکتاتور برود٬ اما رژیم قبلی پا بر جا بماند. از این رو بود که در همان آغاز طغیان مردم٬ از ارتش مصر خواست که اعلام بی طرفی کند.
انقلاب ایران خطرات یک رژیم مذهبی٬ در این مورد٬ یک رژیم اسلامی را به جهانیان نشان داده بود. در طول شورش های مردمی مصر٬ کارشناسان منطقه دو نظر افراطی را در مورد اخوان المسلمین ابراز طرح کرده اند : عده ای بر این باور بوده که این یک جریان خطرناک و تند رو اسلام گرا است که بدنبال تشکیل یک دولت اسلامی در مصر است٬ و عده ای دیگر که معتقدند که اخوان المسلمین یک جریان متعادل٬ میانه رو و با مدارا است. هر دو نظر نادرست است. از یک سو تردیدی نیست که در هر وضعیتی که در مصر پیش آید٬ اسلام گرایان نقش قوی تری خواهند داشت و اخوان المسلمین بطور مستقیم یا غیر مستقیم در انتخابات شرکت خواهند کرد و بیش از پیش در روند سیاسی اثر خواهند گذاشت و برنامه های محافظه کارانه خود را به پیش خواهند برد. اما نخواهند توانست نظیر ایران یک حکومت اسلامی تشکیل دهند. از یک سو فاقد رهبری واحدی هستند که در زمان انقلاب ایران طرفداران خمینی داشتند. دیگر آنکه چون ارتش مصر٬ و نیزبورژوازی مصر٬ که از قدیمی ترین سرمایه داران در دنیای عرب هستند٬ دست نخورده باقی مانده اند٬ مانع ایجاد یک دولت اسلامی خواهند شد.
ضمن آنکه مردم مصر با شهامت تحسین آمیزخود موفقیت های چشمگیری را در سرنگون کردن یک دیکتاتور فاسد بدست آورده اند٬ اما تا کنون نتوانسته اند که انقلاب خود را به پیش برند٬ و امریکا٬ ارتش مصر و طبقات حاکم این کشور موفق شده اند که لا اقل تا این مرحله٬ انقلاب را عقیم سازند. به عبارتی می توان گفت که قیام مردم مصر یک کودتای مردمی بوده. این واقعیت که سه نیروی ارتش٬ اخوان المسلمین٬ و طبقات حاکم بازیگران عمده صحنه سیاسی مصر خواهند بود٬ شانس استقرار یک نظام دموکراتیک٬ که از خواستهای عمده مصریانی بوده که به خیابانها ریختند٬ چندان امیدوار کننده نیست. اینکه هیئت نظامی حاکم بر مصر یک اسلامگرا را مامور بازبینی عجولانه قانون اساسی مصر کرده٬ بیانگر جهتی است که این تحولات به پیش می رود.
تردیدی نیست که مصر بازگشتی به عقب و به دوران رژیمی شبیه مبارک نخواهد داشت٬ اما شکل و ماهیت نظام آینده به حضور قاطعانه جوانان٬ زنان٬ و کارگران و کارمندان و طرح خواست های دموکراتیک در حوزه عمومی بستگی دارد. درس مهم تجربه ایران برای نیروهای سکولار مترقی ــ چپ ها٬ لیبرال ها٬ فمینیست ها٬ هنرمندان و روشنفکران ــ این است که خواستهای سکولار دموکراتیک خود را قربانی نکنند٬ و نه به ارتش٬ نه اسلام گرایان٬ و نه به الیت سنتی اعتماد کنند.
البته در شرائطی که نیروهای مترقی آمادگی ارائه یک آلترناتیو مشخص برای رهبری سیاسی را ندارند٬ عدم سرنگونی کلیت رژیم لزوما به تمامی منفی نیست٬ چرا که فرصت و امکاناتی را می یابند که خود را بهتر سازمان دهند. البته باز درس دیگر ایران این است که در وضعیت آنارشی بعد از انقلاب همیشه این خطر وجود دارد که نیروهای ارتجاعی از معتقدات مذهبی مردم استفاده کرده و خود را قوی تر سازند.
پس از متجاوز از سی سال رنج بردن تحت یک رژیم خشن مذهبی٬ زنان٬ جوانان٬ کارگران و روشنفکران ایران در سال ۲۰۰۹ بر علیه این رژیم قیام کردند. پاره ای قیام مردم مصر را با قیام مردم ایران در مقابل کودتای انتخاباتی احمدی نژاد مقایسه کرده و انتظار نتایج مشابه ای را داشته اند. اما وضعیت امروزی ایران بسیار متفاوت است. رژیم مصر وابسته به یک فرد دیکتاتور بود٬ و اوهم به یک قدرت خارجی وابسته بود. اما الیگارشی روحانی/نظامی ایران٬ با شبکه درهم پیچیده دستگاههای مذهبی٬ سرکوب٬ اقتصادی٬ و سیستم های چند لایه ای نظامی و امنیتی٬ نه به یک فرد و نه به یک قدرت خارجی وابسته است. بعلاوه این یک نظام شبه فاشیستی است که هنوز میلیون ها مستمری بگیر را در نهاد های نیمه دولتی و بنیاد ها مذهبی در اختیار دارد. بعلاوه در موارد متعدد نشان داده که در بکارگیری خشونت وحشیانه بر علیه اپوزیسیون کوچکترین تردیدی بخود راه نمی دهد. البته سر انجام این رژیم تفاوتی با سر انجام دیگر نظام های دیکتاتوری و سرکوبگر خاورمیانه ندارد٬ اما متاسفانه مردم ایران نبرد سخت تری را در پیش رو دارند.
تداوم مبارزه نیروهای ترقی خواه مصر میتواند خواست های مربوط به تحولات اقتصادی٬ اجتماعی و سیاسی را بطور فزاینده ای به پیش برد٬ و بر روند تحولات در دیگر کشورهای عرب٬ و حتی بر مسئله فلسطین نیز تاثیر گذارند. امریکا و اسرائیل دیگر نمی توانند بر دیکتاتورهای قابل اعتماد خود متکی باشند٬ و در صورت ادامه مبارزه ناچار خواهند شد که خواست یک صلح واقعی با فلسطینی ها را جدی بگیرند.
گاه چنیم بنظر می آید که خاور میانه بین دو انتخاب نامطلوب٬ یعنی انتخاب بین دیکتاتوری سکولار یا بنیادگرائی مذهبی قرار گرفته است. اما در واقع انتخاب سومی هم هست٬ و آن یک نظام دموکراتیک سکولار است٬ و باید امیدوار بود که نیروهای طرقی خواه این کشورها بتوانند هم اسلامگرائئ و هم نظامی گری را مهار کنند و بی توقف به پیش روند.
شهرگان — هنگامی که ارتش مصر در همان مراحل اولیه قیام مردمی اعلام «بی طرفی» کرد٬ واضح بود که سیاست دیگری٬ متفاوت از انقلاب ۱۹۷۹ایران در جریان است : ارتش شاه در آخرین مرحله و پس از ماهها درگیری ها و تیراندازی های خیابانی اعلام «بی طرفی» کرد. در روز ۱۱ فوریه زمانی که مردم به پادگان ها ریخته بودند٬ در میان بهت و حیرت همگانی رادیو خبر بی طرفی ارتش را اعلام نمود. بعدا معلوم شد که فرستاده سازمان نظامی ناتو پس از بررسی وضعیت به سران ارتش اعلام کرده بود که امیدی نیست و اعلام بی طرفی کنید. همانروز نظام سقوط کرد و در فاصله کوتاهی بسیاری از سران ارتش و مقامات رژیم شاه اعدام شدند.
قیام مردم مصر یاد آور انقلاب ۱۹۷۹ ایران است. در هر دو مورد یک دیکتاتور مورد حمایت امریکا در چند دهه با اقتدار تمام بر یک کشور بزرگ با موقعیتی استراتژیک حکمرانی می کرد تا آنکه با یک قیام مردمی مواجه شد. در هر دو مورد٬ ارتش رابطه بسیار نزدیک و وسیعی با ارتش امریکا داشت. هر دو دیکتاتور مدرنیزاسیون نئولیبرال و نا متعادلی را که افزایش فاصله بین فقیر و غنی٬ و شهر و روستا را بهمراه داشت٬ پیگیری می کردند. در هر دو مورد٬ در غیاب آزادی های سیاسی و دموکراسی٬ نیروهای سنتی مذهبی حوزه عمل خود را گسترش دادند٬ در حالی که نیرو های لیبرال و چپ بطور فزاینده ای به حاشیه رانده شدند و سرکوب شدند.
اما انقلاب ایران تفاوت های زیادی داشت٬ طولانی تر و خونین تر بود و در عرض ۱۳ ماه هزاران نفر کشته و مجروح داشت. انقلاب ایران با اعتصابات وسیع کارگری و کارمندی در کارخانجات٬ موسسات دولتی و دانشگاهها همراه بود٬ و شوراها کنترل این موسسات را در دست گرفته بودند. خواست ها و شعار های ایران رادیکال تر بود و مردم خواهان سرنگونی کل نظام٬ برقراری عدالت اجتماعی٬ و استقلال از امریکا و قدرت های خارجی بودند.
یکی از دلائل تمایز بین قیام مصر و ایران٬ حضور قوی تر چپ در انقلاب ایران بود. برخلاف ادعای پوچ و دور از حقیقت سلاووج ژیژک که گویا «چپی ها٬ مارکسیست ها قاچاقی خود را وارد انقلابی کردند که خمینی رهبر بلامنازع آن بود»٬ قیام بر علیه رژیم شاه ابتدا توسط نیروهای سکولارچپ و لیبرال آغاز شد و به اعتصابات کارگران و کارمندان رسید٬ و خمینی و اسلام گرایان خود را وارد انقلاب کردند. یکی از دلائلی که خمینی «رهبر بلامنازع» انقلاب شد خطای احمقانه اغلب نیروهای سکولار بود که تحت تاثیر خیالات خود که گویا خمینی «ضد امپریالیست» و «ضد اقتدارگرائی» است از او حمایت کردند. در انقلاب ایران٬ در کشوری با مرزهای گسترده با اتحاد شوروی سابق٬ ترس امریکا و متحدین اش عمدتا از چپ بود٬ و از این رو در آغاز از اسلام گرایان و مذهبی های لیبرال حمایت کرد. گروگانگیری در سفارت امریکا٬ امید های امریکا در جهت دادن به انقلاب را از بین برد.
در مصر٬ اما آنچه سیاست امریکا و غرب را جهت می داد٬ ترس از اسلام گریان بود. تجربه انقلاب ایران و آنارشی حاصل از سقوط کلیت رژیم شاه٬ و سرعتی که اسلام گرایان افراطی بقیه نیروهای انقلابی را از صحنه خارج کرده و رژیمی سرکوبگر و تاریک اندیش بر مبنای شریعت اسلامی ایجاد کردند٬ جهت دهنده سیاست امریکا در مصر بود. بخشی از این سیاست این بود که بگذارد دیکتاتور برود٬ اما رژیم قبلی پا بر جا بماند. از این رو بود که در همان آغاز طغیان مردم٬ از ارتش مصر خواست که اعلام بی طرفی کند.
انقلاب ایران خطرات یک رژیم مذهبی٬ در این مورد٬ یک رژیم اسلامی را به جهانیان نشان داده بود. در طول شورش های مردمی مصر٬ کارشناسان منطقه دو نظر افراطی را در مورد اخوان المسلمین ابراز طرح کرده اند : عده ای بر این باور بوده که این یک جریان خطرناک و تند رو اسلام گرا است که بدنبال تشکیل یک دولت اسلامی در مصر است٬ و عده ای دیگر که معتقدند که اخوان المسلمین یک جریان متعادل٬ میانه رو و با مدارا است. هر دو نظر نادرست است. از یک سو تردیدی نیست که در هر وضعیتی که در مصر پیش آید٬ اسلام گرایان نقش قوی تری خواهند داشت و اخوان المسلمین بطور مستقیم یا غیر مستقیم در انتخابات شرکت خواهند کرد و بیش از پیش در روند سیاسی اثر خواهند گذاشت و برنامه های محافظه کارانه خود را به پیش خواهند برد. اما نخواهند توانست نظیر ایران یک حکومت اسلامی تشکیل دهند. از یک سو فاقد رهبری واحدی هستند که در زمان انقلاب ایران طرفداران خمینی داشتند. دیگر آنکه چون ارتش مصر٬ و نیزبورژوازی مصر٬ که از قدیمی ترین سرمایه داران در دنیای عرب هستند٬ دست نخورده باقی مانده اند٬ مانع ایجاد یک دولت اسلامی خواهند شد.
ضمن آنکه مردم مصر با شهامت تحسین آمیزخود موفقیت های چشمگیری را در سرنگون کردن یک دیکتاتور فاسد بدست آورده اند٬ اما تا کنون نتوانسته اند که انقلاب خود را به پیش برند٬ و امریکا٬ ارتش مصر و طبقات حاکم این کشور موفق شده اند که لا اقل تا این مرحله٬ انقلاب را عقیم سازند. به عبارتی می توان گفت که قیام مردم مصر یک کودتای مردمی بوده. این واقعیت که سه نیروی ارتش٬ اخوان المسلمین٬ و طبقات حاکم بازیگران عمده صحنه سیاسی مصر خواهند بود٬ شانس استقرار یک نظام دموکراتیک٬ که از خواستهای عمده مصریانی بوده که به خیابانها ریختند٬ چندان امیدوار کننده نیست. اینکه هیئت نظامی حاکم بر مصر یک اسلامگرا را مامور بازبینی عجولانه قانون اساسی مصر کرده٬ بیانگر جهتی است که این تحولات به پیش می رود.
تردیدی نیست که مصر بازگشتی به عقب و به دوران رژیمی شبیه مبارک نخواهد داشت٬ اما شکل و ماهیت نظام آینده به حضور قاطعانه جوانان٬ زنان٬ و کارگران و کارمندان و طرح خواست های دموکراتیک در حوزه عمومی بستگی دارد. درس مهم تجربه ایران برای نیروهای سکولار مترقی ــ چپ ها٬ لیبرال ها٬ فمینیست ها٬ هنرمندان و روشنفکران ــ این است که خواستهای سکولار دموکراتیک خود را قربانی نکنند٬ و نه به ارتش٬ نه اسلام گرایان٬ و نه به الیت سنتی اعتماد کنند.
البته در شرائطی که نیروهای مترقی آمادگی ارائه یک آلترناتیو مشخص برای رهبری سیاسی را ندارند٬ عدم سرنگونی کلیت رژیم لزوما به تمامی منفی نیست٬ چرا که فرصت و امکاناتی را می یابند که خود را بهتر سازمان دهند. البته باز درس دیگر ایران این است که در وضعیت آنارشی بعد از انقلاب همیشه این خطر وجود دارد که نیروهای ارتجاعی از معتقدات مذهبی مردم استفاده کرده و خود را قوی تر سازند.
پس از متجاوز از سی سال رنج بردن تحت یک رژیم خشن مذهبی٬ زنان٬ جوانان٬ کارگران و روشنفکران ایران در سال ۲۰۰۹ بر علیه این رژیم قیام کردند. پاره ای قیام مردم مصر را با قیام مردم ایران در مقابل کودتای انتخاباتی احمدی نژاد مقایسه کرده و انتظار نتایج مشابه ای را داشته اند. اما وضعیت امروزی ایران بسیار متفاوت است. رژیم مصر وابسته به یک فرد دیکتاتور بود٬ و اوهم به یک قدرت خارجی وابسته بود. اما الیگارشی روحانی/نظامی ایران٬ با شبکه درهم پیچیده دستگاههای مذهبی٬ سرکوب٬ اقتصادی٬ و سیستم های چند لایه ای نظامی و امنیتی٬ نه به یک فرد و نه به یک قدرت خارجی وابسته است. بعلاوه این یک نظام شبه فاشیستی است که هنوز میلیون ها مستمری بگیر را در نهاد های نیمه دولتی و بنیاد ها مذهبی در اختیار دارد. بعلاوه در موارد متعدد نشان داده که در بکارگیری خشونت وحشیانه بر علیه اپوزیسیون کوچکترین تردیدی بخود راه نمی دهد. البته سر انجام این رژیم تفاوتی با سر انجام دیگر نظام های دیکتاتوری و سرکوبگر خاورمیانه ندارد٬ اما متاسفانه مردم ایران نبرد سخت تری را در پیش رو دارند.
تداوم مبارزه نیروهای ترقی خواه مصر میتواند خواست های مربوط به تحولات اقتصادی٬ اجتماعی و سیاسی را بطور فزاینده ای به پیش برد٬ و بر روند تحولات در دیگر کشورهای عرب٬ و حتی بر مسئله فلسطین نیز تاثیر گذارند. امریکا و اسرائیل دیگر نمی توانند بر دیکتاتورهای قابل اعتماد خود متکی باشند٬ و در صورت ادامه مبارزه ناچار خواهند شد که خواست یک صلح واقعی با فلسطینی ها را جدی بگیرند.
گاه چنیم بنظر می آید که خاور میانه بین دو انتخاب نامطلوب٬ یعنی انتخاب بین دیکتاتوری سکولار یا بنیادگرائی مذهبی قرار گرفته است. اما در واقع انتخاب سومی هم هست٬ و آن یک نظام دموکراتیک سکولار است٬ و باید امیدوار بود که نیروهای طرقی خواه این کشورها بتوانند هم اسلامگرائئ و هم نظامی گری را مهار کنند و بی توقف به پیش روند.