فاطمه شمس: شعر و سیاست را از هم جدا نمیبینم
فاطمه شمس را بسیاری به واسطهی متون روشنگرانه و فعالیتهای سیاسیاش در چند سال اخیر میشناسند اما اگر سری به وبلاگ او بزنید، میبینید که یک بُعد دیگر و شاید به مراتب پُررنگتر هم در او وجود دارد و آن، شاعریست. او البته شعر و سیاست را از هم جدا نمیبیند چرا که، «سیاست آن هم در کشوری مثل ایران که به جزئیترین و خصوصیترین عرصههای زندگی آدمها کشیده شده است به یک امر غیرقابل اجتناب تبدیل شده است…»
و دربارهی بُعد اجتماعی شعر میگوید: «فکر میکنم هنرمندها بیشترشان در این ویژگی مشترکند که نمیتوانند گیرندههای حسیشان را تعطیل کنند و هر چقدر هم آگاهانه در اثر هنریشان به دنبال پوشاندن این حساسیتها باشند بالاخره از یک جایی سر برمیآورد. این خاصیت هنر است. اجتماعی بودن را میگویم.»
تا جایی که وبلاگتان را که فعلاً تنها منبع موثق دسترسی به اشعار شماست مطالعه کردهام، شعر شما از رویدادهای سیاسی ایران تأثیر بسیار پذیرفته است. لطفاً برایمان بگویید که چطور شد که به سرودن شعر سیاسی و اجتماعی روی آوردید؟ جبر زندگی شما را به این سمت و سو برد یا دغدغهها و علاقهمندیهای خودتان؟
تأثیرپذیری شعر من از اوضاع اجتماعی ایران به خیلی پیشتر از این سالها باز میگردد و چیز جدیدی نیست. شاید به همان نوزده، بیست سالگی که اولین شعرهای جدیام را منتشر کردم. مثلاً شعر «زن خیابانی» را که با همه ضعفهای فرمالیستیاش یک شعر کاملاً اجتماعی است در نوزده سالگی نوشتم یا شعر «پاییز» که در نقد اعدام بود و در بیست و یکی دو سالگی نوشته شد. فکر میکنم هنرمندها بیشترشان در این ویژگی مشترکند که نمیتوانند گیرندههای حسیشان را تعطیل کنند و هر چقدر هم آگاهانه در اثر هنریشان به دنبال پوشاندن این حساسیتها باشند بالاخره از یک جایی سر برمیآورد. این خاصیت هنر است. اجتماعی بودن را میگویم. آلتوسر، فیلسوف فرانسوی، راست گفته بود که هر حرفی، هر جملهای، هر اثر هنریای به محض خلق شدن، حامل یک ایدئولوژی است. منظورم از ایدئولوژی لزوماً یک چارچوب فکری دگماتیستی نیست، منظورم فکر و تهمایه و جان اثر هنری است. هنر و هنرمند در خلأ نفس نمیکشند و به وجود نمیآیند و مدام در حال تأثیرگذاری و تأثیرپذیری از محیط خود هستند. حالا نوع بروز این تأثیر در آثارشان است که فرق میکند و شدت و ضعف دارد و در فرمهای مختلفی ظاهر میشود و الا شما ساختارگریزترین و آنارشیستیترین و از هم گسیختهترین اثر هنری را هم در نظر بگیرید باز هم ردپای نوعی تفکر و نگاه را در آن میبینید.
این که جبر زندگی من را به سمت اجتماعی سرودن برده یا دغدغه خودم بوده را هم از هم جدا نمیدانم. هر کدامشان به قدر خود تأثیر داشتهاند و خیلی اوقات این اثر کاملاً غیرآگاهانه بوده است. گاهی یک واقعیت اجتماعی آن قدر تکاندهنده است که ناخودآگاه کلام وزن میگیرد یا وزن کلام میشکند. گاهی آن قدر سنگین و غیرقابل تحمل است که حاصلش سکوت و وقفه در نوشتن شعر است. شعر میآید و آمدناش مثل هجرتاش قابل پیشبینی نیست.
گفتهاید که «این سالها شعر تنها نجاتدهندهام بوده است.» شما علاوه بر شاعری، فعال سیاسی هم هستید. پس شعر چگونه در این سه سال و اندی که در تبعید گذراندید، به تنها نجاتدهندهتان تبدیل شد؟
فعالیت سیاسی هم بیشتر در شکل نوشتاری بوده است. این را میگویم چون به معنایی که فعال سیاسی در کشور ما به کار میرود نبودهام. به این معنی که عضویت هیچ حزبی را تا امروز نپذیرفتهام و اگر با جریان سیاسی خاصی نزدیکی فکری یا سلیقهای داشتهام هم در خارج از چارچوب فعالیت حزبی بوده است. اما به هر حال سیاسی بودن و نوشتن را انکار نمیکنم. شعر و سیاست را هم از هم جدا نمیبینم. سیاست آن هم در کشوری مثل ایران که به جزئیترین و خصوصیترین عرصههای زندگی آدمها کشیده شده است به یک امر غیرقابل اجتناب تبدیل شده است. من وقتی شعر میگویم دارم با چشم بسته شعر نمینویسم. حتی اگر چشم بند هم بر چشم داشته باشم آنچه در سرم میگذرد را نمیتوانم نادیده بگیرم. کلماتی که به شعرم مینشینند هم به همان میزان از ذهنیات و عواطف و نگاه شاعر تأثیر میگیرند. شعر تنها اتاقی بوده که وقتی در این سالها ناامنی و یاس و ترس در اوج خود بودهاند من را در آغوش خودش جای داده و گذاشته آن طوری حرف بزنم که میخواهم. شعرهای این سالهای من هم عاشقانه بوده هم تلخ و سیاه و مرگبار. من هر دوی اینها را زیستهام و شعر تنها دریچهام به هر دو منظره- چه روز و چه شب- بوده است.
با این تقسیمبندی موافقید که شعر سی سال گذشتهی ایران را میتوان به شعر پس از انقلاب و دوران جنگ؛ شعر پس از جنگ و شعر پس از رویدادهای سه سال اخیر نیز دستهبندی کرد؟ این که این سه مقطع را برشمردم، فقط به منظور بررسی میزان تأثیریست که رویدادهایی از این دست میتواند یا دست کم، احتمال میرود که بر هستیشناسی شاعران یک سرزمین داشته باشد، وگرنه مسلم است که شعر را میتوان بر اساس ویژگیهای ساختاری و زبانیاش در دستهبندیهای دیگری نیز بررسی کرد.
بله. البته اگر به دنبال ارائه تقسیمبندی از شعر فارسی بعد از انقلاب با نگاه به رابطه شعر و سیاست یا شعر و اجتماع باشیم. شعر فارسی البته در دوران مشروطه و پس از آن در سالهای اختناق بعد از کودتای ۲۸ مرداد و بعد سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ هم بسیار متأثر از فضای اجتماعی- سیاسی وقت بود و مختص دوره بعد از انقلاب نیست.
با توجه به این که پس از رویدادهای سه سال اخیر، بسیاری از شاعران ساختارگرا به بیانگرایی بیشتری نسبت به قبل روی آوردهاند، درکی مشترک از حوادث در شعرها به چشم میخورد که شاید بتواند به برقرار کردن ارتباط خوانندگان بیشتری با شعرها کمک کند و به نوعی میتوان گفت که شعر ایران در این مقطع به تدریج دارد از حالت محفلی خود بیرون میآید – شعری که پیشتر به میزان زیادی در جهان آپارتمانی محدود میشد… به نظر شما این موضوع را میتوان به عنوان وجه تمایز یا حتی وجه امتیازی برای شعر این مقطع (که موسوم به شعر جنبش سبز است) به نسبت شعرهایی که پس از انقلاب 57 تا به اینجا سروده شد، در نظر گرفت؟
اگر واقعاً این اتفاقی که شما میگویید در حال رخ دادن باشد، یعنی اگر شعر از حالت محفلی خود بیرون آمده باشد آن وقت باید گفت اتفاق مهمی است. البته این را هم نباید فراموش کرد که محفلهای آپارتمانی جای خود را به محفلهای اینترنتی دادهاند. متأسفانه سانسور و سرکوب شدید نشر آثار در ایران هم بر این مشکل افزوده. من مدتهاست در تلاشم که شعرهایم را در ایران منتشر کنم و به خاطر محتوای انتقادی برخی کارها یا باید تن به تیغ سانسور بدهم یا هم اینکه عطای انتشار کتاب در ایران را فعلاً به لقایش ببخشم. همین باعث شده که به اینترنت و وبلاگ بسنده کنم به امید روزی که بشود در ایران کتاب منتشر کرد. البته قدرت اینترنت و وبلاگ را هم انکار نمیکنم ولی به نظرم هنوز هم شعر پایداری تا حد زیادی در حلقههای محدود اینترنتی دست به دست میشود و به دلیل فیلتر و سانسور کمتر در دهانها میچرخد و نهایتاً اثرش هم محدودتر از بالفرض شعر دوران جنگ است که از تبلیغات گسترده حکومتی برخوردار بود.
با توجه به اینکه در دانشگاه آکسفورد انگلستان در مقطع دکترای تاریخ اجتماعی ادبیات تحصیل میکنید، به نظر شما آیا امیدی به دست یافتن به جایگاهی درخور در عرصهی جهانی برای شعر و ادبیات امروز ایران وجود دارد؟
اگر منظورتان از شعر و ادبیات «امروز» ایران، شعر و ادبیات معاصر باشد که باید بگویم همین حالا هم اعتبار ادبیات معاصر ایران جهانی است. کتابها و مقالات ارزنده و درخشان بسیاری درباره شاعران معاصر ایران، به خصوص شاعران دوره مشروطه و پس از آن و نامهای بزرگی چون فروغ فرخزاد، مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو نوشته شده است. اما اگر منظورتان ادبیات پس از انقلاب باشد این دوره هنوز چندان مورد توجه محققان حوزه ایرانشناسی نبوده است. به دلیل همین فقدان هم بود که تصمیم گرفتم تز دکتریام را درباره تاریخ اجتماعی شعر بعد از انقلاب ایران بنویسم. البته قطعاً این کار فقط یک جرقه شروع خواهد بود و امیدم از ابتدای شروع این پروژه این بوده که حداقل گوشهای از تاریخ شعر این دوره را روایت کنم. به نظرم شعر بعد از انقلاب سیر تحول بسیار پیچیده و قابل توجهی داشته و یکی از مهمترین دورههای تاریخ ایران معاصر از حیث ارتباط میان شعر و سیاست است.
علت خاصی دارد که قالب اکثر شعرهایتان را غزل، از نوع نئوکلاسیکاش انتخاب کردهاید؟
غزل قالبی بوده که همیشه دستم در آن به قدری که دلم میخواسته باز بوده است. چه وقتی عاشقانه نوشتهام، چه وقتی سیاسی و اجتماعی و چه زمانی که ترکیبی از هر دو. غزل نئوکلاسیک به خاطر فرم و زبان خاصی که دارد در دورههایی مثل دورانی که ما در آن به سر میبریم یکی از اثرگذارترین قالبهای کلاسیک است. من البته هیچ وقت انتخاب نمیکنم که غزل بنویسم یا قطعه یا رباعی یا سپید. بسته به احوال و شرایط شعر خودش قالبی که باید در آن بنشیند را انتخاب میکند و شکل میگیرد. تا حد زیادی این قضیه شکلی شعر یک امر تصادفی به معنای حسی- عاطفی کلمه است نه آگاهانه.
فاطمه شمس را بیشتر فعال سیاسی میدانید یا شاعر؟ چرا؟
من اگر اثری هم بر سیاست بخواهم بگذارم ترجیح میدهم با شعرم بگذارم. همین فعلاً از هر عمل سیاسیای برایم معنادارتر است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.