فراموشتان نمیکنیم
۱. اطراف انقلاب
این همه صورت و رنگ را در شعر امروز وارد می کنید
برای تفتیش لازماند حرفی نیست
این همه هوا که توفانی ست و موسیقی دسته جمعی و صدای لت وپار
که برمی داریم و شبها برای گرسنه بودهایم و نزدیکی
مناسباند وارد میکنید در بهترین حالت خواهش میکنم
طعم برای گفتن و نوشتن دارم نگاه چپ؟ به هرکس و هرجایی؟
هوا و مستی هوا و آراستهگی جایز است زندهی زنده
این همه خاک که مستقلاند درهر ماجرا
غریبه نیستیم و خیلی هم عقب افتاده عجیبه!
این همه مرا ببوسید حداقل و ناامیدی و نارضایتی را کنار بگذارید
استرس چرا؟ چند ساعت موضعگیری اجتماعی هم مجاز است
معاشقه در شعر امروز معتبر است
جروبحث که نداریم بگیرو ببندها که تحریم است
این همه صورت و صدا را اطلاع رسانی کنید علنیست
این همه رنگ و موسیقی محلی را برای تمرین بگذارید
مناسباند برای اقرار و تخلف در اجرا که تصور کنید تواضع دارند
طوری تعیین هویت میکنم که تاریخام را جابه جا و مرمت کنید
ولی برندهتر باشم بدون رودربایستی و تجدید نظر باشم
و مناقشه در سطرها معتبر باشد واقعیت رابطه از همینجا شروع میشود
اعضای شاکی هنوز معتبراند صحنه را خراب نکنید
در اطراف انقلاب که پوست و گوشت داغ مشتری دارد
در اطراف مردن بی حساب که به این زندهگی شرف دارد.
۲. بالاتر از آزادی
حالا که مبتلایم و نوشتن برای شما اصل است با انرژی مثبت
و انتخابی تاریخیست پشیمان نیستم اطلاع رسانی کنید
به تغییر گناه کار و شاکی هیچ اعتقادی ندارم
بحث تهدید یا تهاجم نیست بگیرو ببند هم اصلاً نداریم
دختر تهرانی را سرخ میشوم این هم البته شدنیست
غریبه نیستیم در شعر امروز صحنه را دیگر خراب نکنید
مدل نقاشی که نیست با سرو صورت عاشق کش و حکایت
مبتلایم به این همه صورت و برنامهی اصلاح و نزدیکی
و فعلاً از نفس نمیافتم
روشن است تکلیفم در این هوا و خاک
حالا که صدایت میزنم در آزادی مطلق و در بغلم
که مجازات ندارد که اشتباه نیست
همین گوشهی شعر امروز وارد کنید خلاف نیست
شیوهی دوست داشتنتان قابل پیش بینیست
دست کاری پوست و گوشت هم در هرصورت اثر دارد
تعارف که نداریم زیر باران به این تندی لذیذتراند
با هر رنگ و عطر اضافه که قیامتی درست میکنند
علنیست این حق انتخاب و این داوری دلیرانه و دلبرانه
حالا که مینویسم و مشتری را در هر نقش بازی میدهم
و دختر تهرانی را پس میگیرم با کلمات پوست کندهتر میگیرم
تکان میخورم و جلو میافتم
خودمانیم زیر باران که اثر دارد.
۳. در اوایل جمهوری
غریبه نیستید دستتان را میگیرم با اعتماد به نفس
و صدایتان از هرطرف عالمی دارد کار کشتهام این بیرون
و خیلی هم سفت و سخت احضارتان میکنم مخفی نیست
هوا طوفانیست و موسیقی محلی زنده هنوز هوس انگیز است
تکان میخورم درست فهمیدید در هر گوشهای
و شعر امروز بی طرف؟ دیپلماتیک؟
غریبه نیستید نیازتان دارم اضافه کنید با هر فرض دیگری
زیر باران و بگیر و نگیر این رابطهی عاشقانه
که کاریتر است خودمانیم
به بغلم توجه کنید که خداوکیلی عالمی دارد درسته
این نخستین تجربهی من که نیست اضطراب ندارم
در هر صورت به زبان تان میآورم و گناه نیست
برهنهگی تان شوریده گی تان وقت و بی وقت ندارد
اصل و نسب انتحاری چند دیوانه یا مست را ترجیح میدهم
از اول شب دل شیر هم به اندازهی کافی قابل اثبات است
و چه قدر غوطه میخورم و نجیب ردتان را میگیرم
از هر طرف و به اختیار که هیجان بیشتری دارد
سر نترس را اطلاع رسانی کنید مشکلی نیست
خنجر و خاطره قهوه سیگار ویژه ادکلن ارزان گروگر
ترو تازه و بینظیراند
دستتان را بگیرم؟
تعارف اصلاً نداریم بفرمایید.
————
اول – تیرماه – ۱۴۰۲