فریادهای گمشده در توفان
به بهانهی انتشار “منظومهی دریانورد کهن” سروده “ساموئل تیلور کولریج” و با ترجمه “مرتضی زارعی”، نشر حکمت کلمه
اواخر قرن هجدهم ویلیام وردزورث و ساموئل تیلور کولریج، دو دوست با سابقهای پر از فراز و نشیب در دوستیاشان پایه گذار جنبشی بودند که رُمانتیسیسم نامیده شد و در نیمه نخست قرن نوزدهم در مقابله با نئوکلاسیسم به اوج محبوبیت در مجامع ادبی بخصوص محفلهای ادبی بریتانیا رسید. در این مکتب ادبی اهمیت احساسات و غرایز و همچنین الهامات بعنوان اصل در کنار منطق ادبی قرار گرفت و توانست نسبت به مکاتب دیگر طرفداران بیشتری را به سمت خود جلب کند. منظومههای بلندی که در این مقطع زمانی نوشته شده اند، سرشار از الهامات، تصاویر و عبارات غنایی هستند. از مطرحترین این منظومهها، منظومهی بانوی زیبای بیرحم اثر جان کیتس و همچنین دریانورد کهن سرودهی ساموئل تیلور کولریج است.
دریانورد کهن سرگذشت گوتیکوار دریانوردی پیر است، سرنوشتی سرشار از افسانه و اعجاب که پیرمرد در دوران کهولت و عجز، آن را برای جوانی که به میهمانی با شکوهی میرود تعریف میکند. از منظری این منظومه گفتگویی است میان یک انسان پیر که از دل داستانهای خرافی و زندگی هراسناک خود گریخته است و اکنون پیرانهسر دنبال گوشی شنواست تا مرهم دردهایش باشد. راوی به زبان می آورد که هر بار با گفتن قصهیِ مصیبت خود آرام میگیرم. این داستان به گوش ما آشناست. در سوی دیگر جوانی که حوصلهی قصه پیرمرد را ندارد، پیچ و تاب داستان برایش دلهرهآور است و بسی جای انکار و ترس دارد. اما پیرمرد میکوشد که جوان را مجاب کند تا قصه را باور و تا انتها گوش کند.
منظومهی دریانورد کهن ریشه در افسانههای کهن دریانوردان دارد. دریانوردان همیشه در دل خود داستانهای بسیار داشتهاند. وقتی برای اولینبار پا بر عرشه کشتی گذاشتم همچون جوان کتاب منظومهی دریانورد کهن از این قصهها و افسانهها شگفتزده بودم و با دید انکار خرافات به آنها مینگریستم. اکنون پس از سالها میدانم که این داستانها همه ریشه در دانستههای تجربی دریانوردان قدیمی دارند. داستانهایی که به مرور بر لب دریانوردان پرداخته شده و شمای قصههایی افسانهای و سرگذشتهایی خرافی گرفته اند. بطور مثال در منظومهی کولریج می خوانیم که همکِشتیانِ دریانورد پیر او را مورد عتاب قرار میدهند: “هم کِشتیان بانگ برمیآورند که چرا پرندهی خوش یُمن را کشتهای” (از متن). آنها بر این باورند که کشتن پرندهی دریایی سبب تغییرات آب و هوایی و اقلیمی دریا میشود. پرندگان دریایی برای دریانوردان همیشه پیام آور نزدیک بودن به ساحل و یا رد شدن از کنار جزیرهای، بودهاند و این بمعنای دستیابی به امکاناتی است که در کشتی موجود نیست و یا به اتمام رسیده است. این علاقه به پرندگان دریایی در قلب دریانوردان مبدل به امری مقدس شده است. همچنین جهت پرواز این پرندگان و گریز آنها از بادهای شدید این علاقه را بیشتر کرده است، چرا که هر یک نمود دلیلی بر اتفاقات پیش روست و قدرت پیشبینی آنها را بالا میبرد. پرنده های دریایی همچون بعضی دیگر از گونههای پرندگان گوشتخوار که بصورت جمعی زندگی میکنند، نسبت به کشته شدن عضوی از گروه خود واکنش نشان میدهند و این واکنش از جیغ کرکننده پرندگان دریایی گرفته تا دور شدن آنها از کشتی میتواند برای دریانوردان خبری ناخوشایند باشد.
سِزای کشتن پرندهی دریایی (آلباتروس) مصیبتی است که نصیب دریانورد کهن میشود. دریانورد کهن دست به عملی زدهاست که در باور همکشتیانش سبب خشم الهی شده است. در منظومه دریانورد کهن میخوانیم: تنها، تنها، تنهای تنهای تنها / تنها در دریایی بس وسیع / و هیچ قدیسی رحم نیاورد / بر روحِ در شکنجهیِ من ” (از متن).
دریانورد کهن کولریج انسانی آگاه نیست، انسانی بسیار عامی که به آنچه میبیند ایمان می آورد اما مخاطب شعر در میان گفتههای او به حقایقی دست مییابد که نتیجه اش کشف راز پنهان شده در افسانههاست. هر کدام از این افسانهها برای نویسندهی این سطرها به عنوان یک دریانورد، نه قصههایی خرافی که داستانهایی است اعجاب برانگیز و قابل تامل که ریشه در باورهای عامیانهی دریانوردان دارد. باورهایی که در شرایط سخت زندگی شکل گرفتهاند و اغلب بر اساس یک داستان سادهتر هستند و اکنون با شاخ و برگ فراوان بصورت قصهای پر پیچ و تاب درآمدهاند. قصه هلندی سرگردان که ریچارد واگنر فقید موسیقیدان بزرگ قرن نوزدهم اُپرای بسیار زیبایی را بر اساس آن نوشته است یکی از این قصههای رُمانتیسیسمی است و یا سرنوشت عجیب کشتی مری سِلِست و همچنین سرانجامی که بر کشتی بایچینکو نوشتهاند. هر کدام از این داستانها روایتگر بخشی از روح دریانوردان کهنهاند که روز و شب را در میان موجهای خروشان گذراندهاند و بارها خدایان دریا را در هیبت فرشتگانی ناجی یا هیولاهای خشمناک در ذهن خود متصور شدهاند. برخی از دریانوردان قدیمی تصور میکنند روح دریانوردانی که بروی کشتی میمیرند در کالبد پرندگان دریایی فرو میروند. و این پرندگان برای یاری کشتی ها به سمت آنها پرواز میکنند تا از دوستان و همپیمانان قدیمی خود مراقبت کنند. در منظومه دریانورد کهن، دریانورد پیر بیهیچ دلیلِ منطقی پرندهای را میکشد و این آغازگر تکرار افسانهای است که او را به دل حوادثی سخت سوق میدهد. پیرمرد از همه چیز میبُرد اما در انتها جان به در میبرد تا سالها بعد در گفتگو با جوانی سرگذشتش را به گوش ما برساند. ” همچون کسی که هفت روز غرق بوده / تنم بر آب شناور شد؛ / لیک فی الفور بدانسان که در رویاها / خود را درون قایق یافتم.” (از متن). منظومهی دریانورد کهن با تمام تصویرها و الهاماتش در تلاش است تا ما را به کشف حقیقتی ببرد که پیرمرد دریانورد به آن دست نیافته است اما در حیرتش به زندگی و سرگذشت هولناکی که پشت سر گذاشته است، آن را برای ما دست یافتنی میکند.