قرارهای عاشقانه زیر باران
زیر باران (۱)
تو بودی و واقعیت من که تو بودی و اسمش را در هر قطعه ی عاشقانه می نویسم
دلبری و شفابخشی واجب است تکان می خوریم و تکان می دهیم با هر انتخاب
وباز در هرکجا که بگویی حاضر می شوم
با هر صورت در شعر امروز که بماند برای بعد
تلمبار و خرد شده / خرد نشده
در تهران که فکرش رابکن در اول شب که پیاده
می نویسم و می خوانی در زبان فارسی
یکی یکی باصورت های مختلفی که اتفاقی یا تصادفی البته که حق انتخاب هم داریم
و تکلیف مان روشن است قبول دارید؟ سیاه نمی شویم
وارد هر ماجرا یا بازی هم بشویم / شده ایم
زن زیر باران ببارد و جلو چند دوربین انقلابی
دستم را بگیرد با انرژی مثبت و درست
و باز معتبر باشد با خلاف و گناه به روز
و عاشق کشی بی اندازه که خب ملاحظه می کنید
مخفی کاری نمی خواهد این همه هلاکتم
تجربه ی خوبی ست واثر دارد به زبان عریان ام توجه کنید اثر دارد
روی حرف های حسابم می ایستم این بیرون
و باز قاتل خودمانی ام را می نویسم
و تو این واقعیت را انتخاب می کنی
درست؟ تا دلت بخواهد و گلی به جمالت!
در هر غزل عاشقانه که واجب است
که با این رابطه و تماس جان دار گول نمی خوریم
وحاضریم و دیدنی و شنیدنی می شویم
یکی یکی چه قدر هم سربه هوا جلو دوربین و زیر باران
که باز هم دلبری کنی و بخوانی با این صدای تازه
و این اجرای فوق العاده که دارم می نویسم و تو واقعیت شعرم بودی.
زیر باران (۲)
و حق داریم دیده شویم و شنیدنی هم باشیم
و کلمات بزنند به خیابان های هنوز جان دار
حق داریم به هر صورت و البته همه گیر تاریخ مان را تغییر بدهیم
از زیبایی فراگیر و خیره سری عده ای دم بزنیم
از هوای تازه ی ایمان می آوریم دسته جمعی
و شعر را از مفهوم رهایی پر کنیم
عشق ورزی در این غزل غزل هادر هرشب جایزه
در خاک و خل بی ترس ولرز گاهی بریز
بریز و دست و دلباز تر ازاین حرف ها باش
بریز و خط نخورده در این ماجرای پراز نیاز
که نوشتن از تو به خصوص لذت دارد که می برم
تا بخوانی و مرا هم به اشتراک بگذاری
تا درلمس و تماس های زیر باران نم نم بیفتیم
و باز بزنیم زیر آواز در خیابان های تهران
مزه مزه مزه می خواهم و خبر خوش آیند
که نمیرم و در این زبان فارسی امروز آره
که نمیریم در وسط صحنه و دل این ماجرا
که وقت ها هرشب برای نوشتن ات مساعد اند
قابل پیش بینی ست فلانی خواستنی باش در همین خیابان های جان دار
وبیا در کافه های دبش و قهوه داغ سفارش بده
عاشقی و معشوقی همین طوری و تابلوست
چاقوی دسته قرمز هم بگو سرجای خودش!
من چیزی را دیگر دستکاری نمی کنم
خرابکاری هم حرف مفت است و گر و گر خیلی جدی شده
این همه حق انتخاب که باتوست
خیلی هم در آزادی و سیامستی های دیدنی و کاری.
۱۷-بهمن ماه- ۱۴۰۲