قطار آمریکایی تحولات در ایستگاه حزب دمکرات
شهرگان: پیروزی “دونالد ترامپ” در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در شرایطی رقم خورد که دمکراتها با کاندیداتوری “هیلاری کلینتون” از جناح راست حزب که با تقلب و حمایت اشرافیت حزبی توانسته بود در انتخابات مقدماتی درون حزبی رقیب سوسیال دمکرات خود “برنی سندرز” را شکست دهد، از قبل یک پیروزی آسان را برای خود پیش بینی کرده بودند. در هر دو حزب جمهوریخواه و دمکرات بیشترین توجه ها از همان ابتدای مبارزات مقدماتی ریاست جمهوری بر روی کاندیدای سنتی و مورد تایید سیستم حزبی متمرکز بود در حالی که جامعه آمریکایی آبستن حوادث جدیدی بود. در بین جمهوریخواهان گام به گام این دسته از کاندیدای برگزیده حزبی از جمله “جف بوش”، “مارک روبیو” و “تام کروز” صحنه را برای یک تازه وارد و تاجری خارج از الیگارشی سیاسی به نام ترامپ ترک کردند در حالی که وقتی کاندیداتوری وی برای اولین بار اعلان شد بسیاری از مقامات سیاسی و تحلیلگران به پوزخند می گفتند او به قصد تبلیغ هتل های خود وارد بازی انتخابات شده است. در اردوی دمکرات ها هم البته وضع به گونه یی متفاوت تر اما در تشابه با همین وضعیت بود و بعدا با انتشار ایمیل های مقامات تصمیم گیر حزبی مشخص شد که مهندسی رقابت به نفع هیلاری و علیه سندرز که وی را پیرمردی با عقاید رادیکال و خلاف ذائقه افکارعمومی می دانستند از همان ابتدا در دستور کار قرار داشته است. به خلاف باور رایج و پروپاگاندای سیاسی مرسوم فضای سیاسی آمریکا، در طی یک مدت کوتاه یک موج بلند از طبقات ناراضی، جوانان، زنان، کارگران و نخبگان مستقل در پشت سر سندرز به راه افتاد که به تدریج چون زلزله می رفت تا تمام محاسبات الیگارشی حزبی را در هم بشکند. در واقع سندرز یک اعجوبه و شخصیتی با ویژگی های خاص نبود که بتواند بخش بزرگی از رای دهندگان حزبی و مستقل را پشت سر خویش جمع کند بلکه او محصول شرایطی بود که دوقطبی و شکاف های طبقاتی درون جامعه آمریکا برای سد کردن و نفی وضع موجود به ساختار سیاسی تحمیل کرده بود. حتی اینکه سندرز از همان ابتدا هیچ کمک مالی را از حمایت کنندگان بزرگ حزبی و تکیه بر ابرشرکت های لابی گر نپذیرفت و ستاد وی کاملا متکی به پرداخت های خرد توده های حمایت کننده بود، موجب وحشت سیستم سیاسی و حزبی گردید چون اتکای وی به مردم در آینده در صورت پیروزی می توانست “کالایی سازی سیاست” در آمریکا را تهدید کند.
موجی که در یک بستر عینی موجودیت بالقوه داشت و سندرز توانست آن را به سطح جامعه و رقابت انتخابات ریاست جمهوری بکشاند با داستان “سندرز کشی” که در حزب دمکرات به راه افتاد حبابی نبود که به راحتی سیستم حاکم شاهد ترکیدن آن باشد. این موج هر چند که با تعیین هیلاری کلینتون به عنوان کاندیدای نهایی در حزب دمکرات تا حدودی فروکش کرد اما واقعیت وجودی آن به سمت کاندیدایی از راست افراطی رفت که وی نیز از زاویه یی دیگر خود را نماد مبارزه با وضع موجود می دانست. دقیقا همین موج نارضایتی از وضع موجود بود که این بار فریفته یک محصول تقلبی شد و با شورش “حاشیه” علیه “متن” وی را به کاخ سفید رساند. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به خوبی نشان داد که دوران جدیدی در این کشور آغاز شده است که سندرز و ترامپ دو محصول از دو اردوگاه کاملا متفاوت چپ و راست آن بودند و بخش بزرگی از بدنه اجتماعی برای همیشه از کلیشه های سنتی الیگارشی دو حزب بزرگ کشور عبور کرده اند. اینکه امروز ترامپ از موضع راست افراطی و ناسیونالیسم نژادپرستانه هم جامعه آمریکایی و هم نظام جهانی را در مقابل تهدیدات بسیاری قرار داده است هرگز نافی ذات جنبشی که قاعده هرم سیاسی – اجتماعی در تقابل با راس آن موجودیت خود را اثبات کرده است، نخواهد بود. جامعه آمریکا این بار دوقطبی خود را نه در وجود و شمایل دو حزب سنتی دمکرات و جمهوریخواه که بدون تردید در هویت دوقطبی طبقاتی و اجتماعی کلید زده است هر چند که در اولین گام با تقلب حزبی و ناکامی این پتانسیل نهفته در بدنه اجتماعی در خدمت جناح راست افراطی قرار گرفت.
انتخابات درونی حزب دمکرات برای برگزیدن دبیرکل حزب در طی روزهای اخیر بازخورد همین وضعیت پارادوکسیکال بوده است. در پروسه چند مرحله یی انتخاب رهبر حزب دمکرات در همان گام های ابتدایی نمایندگان و کاندیدای جناح راست و حامی موضع امثال کلینتون با شکست از دور رقابت ها کنار رفتند. رقابت تنگاتنگ “تام پرز” از جناح میانه و مورد حمایت “باراک اوباما” با یک رقیب تازه نفس از جناح چپ حزبی “کیت الیسون” نماینده مسلمان از ایالت مینه سوتا و مورد حمایت برنی سندرز تا روز آخر آن چنان نزدیک بود که در پایان پرز با ۲۳۵ رای در مقابل ۲۰۰ رای الیسون توانست به پیروزی دست یابد. رهبران حزب دمکرات که به خوبی می دانستند که “کمیته ملی حزب دمکرات” با ۴۴۷ عضو دارای حق رای تبلور واقعی پایگاه رای آنان نبوده و بخش عمده رای دهندگان مستقل در طیف سندرز – الیسون قرار می گیرند برای ایجاد انسجام حزبی مجبور شدند الیسون را هم به عنوان معاون دبیرکل در کنار پرز بپذیرند. شاید انتخابات حزب دمکرات برای تعیین دبیرکل جدید در شرایط کنونی چندان مورد توجه افکارعمومی و تحلیلگران سیاسی نباشد ولی این انتخابات به خوبی نشان می دهد که در آمریکا زمینه برای شکستن الیگارشی و گرایش احزاب اصلی جهت دفاع از وضع موجود شکسته شده و به تاریخ پیوسته است. اگر به ترکیب آرای این مجمع حزبی در زمان رقابت های درون حزبی ریاست جمهوری به خوبی نگاه شود در آن مرحله بیش از نود درصد آنان به هیلاری رای دادند و زمینه را برای شکست سندرز فراهم کردند. این در حالی است که در انتخابات گزینش دبیرکل جدید جناح چپ به رهبری سندرز توانست نزدیک به نیمی از آرای کمیته ملی را کسب کند و تنها با اختلاف ۳۵ رای بازنده شد. وضعیت در حزب جمهوریخواه هم از منظر دیگری تابع همین تغییرات سیاسی و اجتماعی است که البته در آنجا جناح راست افراطی و پوپولیست که قبلا گام های اول خود را در جنبش “تی پارتی” برداشته بود امروز در قالب “ترامپیسم” الیگارشی حزبی را به حاشیه رانده است. شرایط در در عرصه سیاسی – اجتماعی آمریکا به صورت اساسی در حال دگرگون شدن است و در شرایط “آنارشی” هر دو حزب اصلی از درون دستخوش تغییرات عمده یی می شوند و در بیرون هم این جامعه بستر زایش جنبش های فراحزبی و تقویت جریان موسوم به سوم خواهد بود. به همان اندازه که پیروزی ترامپ یک زلزله سیاسی در ساختار حاکم آمریکایی به حساب می آید تحولات جدید در حزب دمکرات هم نشاندهنده تغییرات زیر پوستی این جامعه است. هر چند که جنبش های مدنی و ترقی خواه چندان نمی توانند به تحولات این سیستم دو حزبی امید ببندند اما این تحولات به عنوان بازخورد شرایطی است که به تدریج جامعه آمریکایی را از وضعیت سنتی خارج و بستر تولد جنبش های جدید را فراهم می کند.
۸/۱۲/۹۵
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.