مروری بر پرونده تئاتری محمد رحمانیان در ونکوور
شهرگان: بیگمان «محمد رحمانیان» در کنار نامهایی چون «محمد یعقوبی»، «حمید امجد» و «محمد چرمشیر» از مطرحترین نمایشنامه نویسان و جریان سازان تئاتر کنونی ایران است. رحمانیان در اقامت کوتاه سه ساله خویش در ونکوور کانادا بجز پرورش و شکوفاکردن استعداد و نیروی فعال تئاتری جوانان ایرانی ساکن ونکوور، توانست با تولید آثار نمایشی موجبات آشنایی بسیاری از ایرانیان ساکن این شهر را با هنر تئاتر فراهم آورد. که به نظر نگارنده، اگر این پیوند قطع نمیگردید در طی سالهای آینده «ونکوور بیسی» به عنوان مهمترین پایگاه تئاتر ایران در برون مرز شناخته میشد.
رحمانیان در مصاحبه با روزنامه اعتماد، عدم امکان کار در تئاتر، سینما، عدم مجوز چاپ کتاب و ممنوع تدریس شدن را علت اصلی مهاجرت خود و همسرش، مهتاب نصیرپور (بازیگر توانا سینما و تئاتر) به ونکوور کانادا عنوان میکند. او که حدود شش سال قبل از مهاجرتش به کانادا با اجرای نمایش «فنز» از ایران به شهرهای تورنتو، اتاوا و ونکوور سفر کرده بود، در مصاحبه با روزنامه شرق به تفاوت تماشاگران نمایش فنز در ونکوور با سایر شهرها اشاره میکند و ونکوور را به دلیل حضور تعداد زیادی دانشجو و افراد تحصیلکرده دارای فضای متفاوتی میداند. رحمانیان وجود همین قشر تحصیلکرده را شانس خود برای ادامه فعالیت تئاتریش در این شهر عنوان میکند.
او همچنین در مصاحبه با خبرگزاری مهر میگوید: «در کانادا باید از صفر شروع میکردیم. مهتاب نصیرپور در آنجا کلاسهایش را آغاز کرد، ابتدا با ۶ – ۷ هنرجو آغاز کردیم و بعد تعدادشان زیادتر شد تا در نهایت به جایی رسیدیم که توانستیم از همین هنرجوها در کارهایمان استفاده کنیم… هرجا که شما از صفر شروع کنی مسیر سختی را پیش رو داری اما من از این اتفاق بسیار خوشحالم چون من و همسرم مهتاب نصیرپور توانستیم برخی از تواناییهایمان را به عنوان مدرس و همچنین بخشی از توانایی هنرجویانمان را به نمایش بگذاریم. خوشبختانه سطح کاری را هم که به ایران آوردیم آنقدر بالا بود که مخاطبان راضی از سالن بیرون بیایند. (اشاره به نمایش [آرش ساد] است که توسط هنرمندان تئاتر ونکوور به کارگردانی محمد رحمانیان در تهران اجرا شد.)»
در طی سالیان گذشته، شاهد بودهایم که بسیاری از هنرمندان تئاتر ایران به خارج از کشور مهاجرت کردهاند و با آنکه در ایران دارای جایگاه و شهرت بودهاند ولی پس از مهاجرت، انزواگزیدند و دیگر نامی از ایشان در عرصه تئاتر دیده نشد. اما محمد رحمانیان و مهتاب نصیرپور را باید از این قاعده مستثنی دانست. این دو از همان ابتدای حضورشان در ونکوور، فعالیت هنری خویش را آغاز کردند. هر چند در این بین نمیتوان هوشمندی و پشتکار رحمانیان را نادیده گرفت. او و مهتاب نصیرپور ابتدا با تدریس هنر تئاتر برای آشناکردن و تربیت نسل جوان آغاز کردند. کلاسها به روش کارگاهی در سه ترم برگزار میگردید. این زوج هنرمند در دوران اقامتشان در ونکوور چندین دوره کلاس تئاتر برای علاقهمندان هنر نمایش تشکیل دادند.
بخش دیگری از فعالیتهای وی که به دنبال آموزش تئاتر شروع شد، نمایشنامهخوانی آثار ارزشمند نمایشنامهنویسان ایرانی نسل پیش از خود بود. اجرای این آثار هر چند گام مثبتی در جهت آموزش تئاتر به هنرمندان نوپای تئاتر ونکوور بود ولی آنطور که رحمانیان بیان میکند ادای دین اوست به بزرگان نمایشنامه نویسی ایرانی پیش از خویش و از طرفی امیدوار است که این اجراها موجب گردند تا مخاطبانش، کنجکاو و پیگیر مطالعه و شناخت آثار دیگر این هنرمندان گردند. در همین راستا، وی به نمایشنامه خوانی «شاپرک خانوم» اثر بیژن مفید، «گلدونه خانم» اثر اسماعیل خلج و «حالت چطوره مش رحیم» اثر اسماعیل خلج، «محاق در پاییز» (بر اساس مرگ در پاییز) اثر اکبر رادی و «رگ و ریشه دربدری» اثر غلامحسین ساعدی در کنار نمایشنامه خوانی «مصاحبه» اثر خودش اقدام کرد.
گام بعدی که رحمانیان در جهت احیاء و تولید تئاتر فرهنگزا در ونکوور برداشت اجرای نمایشهای صحنهای در کنار نمایشنامه خوانیها بود. او برای توفیق به این هدف، ابتدا گروه نمایش ونک را متشکل از هنرآموزان کلاس تئاترش تاسیس میکند. اولین کار صحنهای این گروه، موسیقی-نمایش «هفت ترانه قدیمی» نوشته و کار محمد رحمانیان بود. نمایش در هفت پرده به دغدغهها و مسائل زنان ایران میپردازد. این نمایش در ۲۹ آپریل ۲۰۱۲ در Key Meek Centre به روی صحنه رفت. اجرای موفقیت آمیز این اجرا، راه را برای اجراهای بعدی گروه هموار کرد. نمایش هفت ترانه قدیمی در ۲۹ جون همان سال در مرکز Evergreen Culture Centre کوکیتلام برای بار دوم اجرا شد.
گروه تئاتر ونک، نمایش «شاپرک خانوم» نوشته بیژن مفید را که قبلا نمایشنامه خوانی کرده را به کارگردانی زوج هنرمند، محمد رحمانیان و مهتاب نصیرپور در ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۲ در ونکوور به اجرا درآورد. نمایش، داستان شاپرک زیبایی است که برای فرار از تاریکی به دام عنکبوتی میافتد. عنکبوت، دلباخته شاپرک میشود و شرط آزادی او را به دام انداختن حشرات در تارش عنوان میکند. اما شاپرک مهربان، عاشق آفتاب است و تلاش میکند از دام عنکبوت بگریزد و به روشنایی برسد.
نمایش دیگری که گروه تئاتر ونک اجرا کرد؛ نمایش «شب سال نو» بر اساس طرحی از حمید امجد بود. رحمانیان در مورد این نمایش به شهروند بیسی میگوید: «شب سال نو نمایش ساده ایست درباره یک خانواده پرجمعیت ایرانی در جنوب شهر تهران در آخرین روز سال ۱۳۹۱ خورشیدی با گرفتاریها، آرزوها، عشقها، جداییها، غمها و شادمانیهای هر روزهٔ ما. زبان ساده ای دارد… امسال، اولین نوروزی است که در ایران نیستم. شاید بزرگترین دلیلم برای نگارش و کارگردانی این نمایش همین باشد. از سوی دیگر، نمایش شب سال نو پایان نامهٔ هنرجویانی ست که در یک سال اخیر، کلاسهای بازیگری مهتاب نصیرپور را پشت سر گذاشتهاند. فرصت خوبی بود که نمایش با بیست بازیگر جوان به صحنه رود تا این هنرجویان، اجرا در یک تالار حرفهای را تجربه کنند.» این نمایش در ۱۷ مارچ ۲۰۱۳ برای یک شب به روی صحنه رفت و مورد توجه مخاطب قرار گرفت.
استقبال از سه نمایش قبل، به رحمانیان این امکان را داد تا گام بزرگتری بردارد. او مخاطب تئاتر خود را در جامعه ایرانیان ونکوور پیدا کرده بود. نمایش «آرش» اثر بهرام بیضایی، انتخاب جدید رحمانیان برای صحنه بود. او این نمایش را با تلفیق نمایشنامه مارا-ساد اثر پیتر وایس و برخوانی آرش بیضایی به صحنه برد. رحمانیان در مورد ایده تلفیق این دو اثر میگوید:
«این چندمین باری است که به سراغ افسون نمایشنامه مارا-ساد اثر پیتر وایس میروم. پیش از این در نمایش دانشجویی مرغ دریایی من یا چخوف – ساد آن را با نمایشنامه چخوف تلفیق کرده بودم و سپس در یک نمایش دانشجویی دیگر به نام گزارش خواب شارلوت کورده مونولوگی بر اساس شخصیت محوری شارلوت در نمایشنامه «مارا-ساد» نوشتم که یکبار در تالار دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اجرا شد. بعدتر در نمایشنامه و نمایشی چاپنشده و دیدهنشده، فضای بخش بیماریهای مغز و اعصاب بیمارستان شهید چمران را با نگاهی به همین نمایشنامه نوشتم و اجرا کردم. اما «مارا-ساد» همچنان در قلب و ذهن من بود تا زمانی که در دیماه سال گذشته گزارش تخریب و تخلیه بیمارستان روانپزشکی آزادی را در خبری در روزنامه ایران خواندم و این همزمان بود با تلاشم برای اجرای نمایش «آرش» به یاری هنرجویان گروه تئاتر ونک. چند ماهی برای نگاهی دوباره به برخوانی آرش بر اساس ایده تلفیق بامارا – ساد سپری شد و از فروردین ۹۲ تمرین گروه اجرایی به مدت ۵۰ جلسه و با حدود ۲۰ بازیگر آغاز شد. اواخر خرداد این نمایش سه شب در تالار کی میک سنتر ونکوور به اجرا درآمد و با استقبال خوبی روبهرو شد. اما ایده تلفیق شکل اجرایی وایس و کلام بیضایی پیش از آنکه برایم نوعی ماجراجویی یا به تعبیر شما ریسک باشد برخاسته از ضرورت زمانه و حال و هوایی است که در آن به سر میبریم. همانگونه که شخصیت آرشِ تیرافگن در برخوانی بیضایی تبدیل به آرش ستوربان شد و این نوعی نگاه دوباره به این اسطوره کهن بود، من نیز به تأسی از بیضایی تلاش کردم آرش روزگار خود را به صحنه بیاورم…”. رحمانیان و گروهش این نمایش را در طی روزهای ۲۱ تا ۲۳ بهمن ماه سال ۹۲ در تالار وحدت هم اجرا کردند. این اولین برخورد هنرمندان ایرانی تئاتر ونکوور با مخاطب داخل ایران بود. اجراهای تهران به شدت مورد تشویق و حمایت تماشاگران قرار گرفت. رحمانیان در این خصوص میگوید: «به نظرم تماشاگرانی که کار ما را میپسندیدند کسانی هستند که تفاوتهای فرهنگی زیادی با تماشاگران ونکوور ندارند.» این سخن، اشاره ضمنی به شکوفایی یا زایش تئاتر فرهنگی با مخاطب خاص خود در ونکوور دارد که قطعا نقش محمد رحمانیان- و مهتاب نصیرپور- را در ایجاد این جریان فرهنگی در جامعه ایرانیان ونکوور نمیتوان نادیده گرفت.
«آی بیکلاه آی با کلاه» نوشته غلامحسین ساعدی (گوهر مراد)، پنجمین و آخرین تئاتر صحنهای بود که محمد رحمانیان در ونکوور اجراء کرد. آثار نمایشی ساعدی در ایران مجوز اجرا ندارند و این بهترین فرصت برای او بود که اثری از زنده یاد ساعدی را پیش از بازگشت به ایران به صحنه آورد. رحمانیان در صفحه فیس بوک خود درباره این اجرا نوشت: «اجرای نمایش آی بیکلاه، آی باکلاه در ونکوور فرصت مغتنمی است برای من و همکارانم تا تجدید دیداری داشته باشیم با غلامحسین ساعدی بزرگ… نمایشنامه نویسی برای تمام فصول… و ایمانی دوباره بیاوریم به نمایشنامه نویسان بزرگ ایرانی که حدود نیم قرن پیش آثاری خلق کردند که همچنان چون هر اثر خوب هنری میتوان بارها و بارها به آنها بازگشت و خواند و دید و آموخت… به یاد او که بسیار زود ما و این جهان را گذاشت و گذشت… ساعدی خوب… ساعدی مهربان… ساعدی سرگشته…» نمایش در اول جون ۲۰۱۴ در ونکوور اجرا شد و مشابه چهار نمایش قبلی مورد استقبال مخاطب قرار گرفت. و این نمایش.. شاید وداع محمد رحمانیان بوده باشد با صحنه تئاتر ونکوور…
رحمانیان به گفته خودش در طی اقامت کوتاه خود در کانادا به نگارش و اتود زدن چندین نمایشنامه از جمله «کیخسرو» و «صدام» دست زده است. تصمیم داشته نمایشی به نام «اتو استاپ» که بر اساس یکی از آثار میلان کوندرا نوشته است را برای جشنواره بین المللی تئاتر «پوش» در ونکوور آماده کند و به طور قطع پروژههایی برای اجرا در صحنه و نمایشنامه خوانی در سر داشته است که فعلا با برگشتن به ایران منتفی شده است. در خاتمه این مبحث، ذکر این نکته هم لازم است که اقامت محمد رحمانیان در ونکوور فرصت مغتنمی برای ایرانیان سایر شهرهای کانادا هم بود تا از تجارب و آموزههای تئاتری رحمانیان استفاده کنند. نمونهاش یک دوره آموزش تئاتر در شهر کلگری بود که حاصل آن، اجرای نمایش «سیگار کشیدن، سیگار نکشیدن» نوشته محمد رحمانیان توسط گروه تئاتر رها در شهر مذکور بود.
اما پرونده تئاتری محمد رحمانیان در ونکوور تکمیل نخواهد شد مگر با یادآوری این نکته که محمد رحمانیان نمونه یک تئاتری سخت کوش، پُرکار، نکته بین و اندیشمند است هر چند هنرمندان مختلف تئاتر در خارج از مرزهای ایران به شکلهای مختلف) سیاسی، روشنفکرانه، خانوادگی، لوس آنجلسی و…) به اجرای نمایش میپردازند که هر کدام دارای جایگاه و مخاطب خاص خود هست ولی در مورد رحمانیان به نظر میآید استمرار در شناخت و تسلط او از ادب و هنر ایران موجب شده که این فرهنگ، چنان در تاروپود اندیشه و قوای خلاقه وی تنیده شود که در خلق هر اثری از او، جلوهای از هنر و فرهنگ ایران به شدت، نمایان باشد، حال این نمایش از نویسندهای غیرایرانی یا به زبان دیگری غیر از فارسی یا حتی در کشوری دیگری غیر از ایران اجرا گردد. نگارنده در بین هنرمندان تئاتر خارج از کشور، فقط میتواند از «بهرام بیضایی» و «سهیل پارسا» نام ببرد که مشابه محمد رحمانیان در هر نمایشی که به صحنه میآورند رنگ و بویی از فرهنگ و هنر ایران زمین را با خود به همراه دارد و یقینا در آینده، تاثیر تجارب نمایشی این سه تن در جریان سازی تئاتر اصیل ایران بیش از امروز آشکار خواهد شد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
کیان ثابتی؛ روزنامه نگار، ادیتور و فعال در عرصه هنر تئاتر است.
ثابتی هنرجوی آموزشگاه بازیگری و کارگردانی سمندریان و همچنین هنرآموز دو کارگاه خصوصی فیلمنامهنویسی و شناخت فیلم استاد بهرام بیضایی بوده است. او با نمایشهای یخبندان و صعود مقاومت پذیر آرتور اویی به عنوان بازیگر بر صحنه تالار وحدت و سالن اصلی تئاتر شهر ظاهر شده ولی به دلیل ممنوعیت و تمایل به تئاتر تجربی، به اجرای نمایشهایی در محیطهای غیرتئاتری مانند منازل، انبارها و گالریها پرداخت. از جمله نمایشهایی که او به عنوان کارگردان یا بازیگر حضور داشته میتوان به؛ تک گویی از هارولد پینتر، استاد از اوژن یونسکو، هنر از یاسمینا رضا، مضرات دخانیات از آنتوان چخوف، آخرین نوار کراپ از ساموئل بکت، خرس از انتوان چخوف، ارتباط از ابراهیم مکی، اژدهاک از بهرام بیضایی و تعدادی از آثار قلمی خودش اشاره کرد.
کیان ثابتی، هم اکنون در حال تحصیل در رشته تئاتر، تحقیق و مطالعه در زمینهی شیوههای جدید اجرای تئاتر و رقص و اجرای پرفورمنس آرت است.
آقاى ابراهیمى: سلام مطلب زیر را در حاشیه مقاله مروری بر پرونده تئاتری محمد رحمانیان در ونکوور نوشتم که متاسفانه نتوانستم به صورت کامنت در زیر آن مقاله منتشر کنم. حال به هر صورت که صلاح مى دانید اگر به نظرتان بدرد بخور بود استفاده کنید.
با احترام بهمن تیرداد
ونکوور
با نویسنده مقاله مروری بر پرونده تئاتری محمد رحمانیان در ونکوور در خصوص پرونده پربار آقاى رحمانیان و همسرش درشهر ونکوور کاملا موافقم.
البته یک سنت شکنى هم به نام آقاى رحمانیان ثبت شد و آنهم بردن یک گروه تئاترى از ایرانیان خارج کشور یعنى از ونکوور به تهران براى اجراى یک نمایش بود.
همیشه قاعده بر این بود که از ایران ، گروههاى نمایشى و موسیقى و… براى ایرانیان خارج از کشور برنامه اجرا مى کردند و ظاهرا آقاى رحمانیان این رسم را بر هم زد. حتى از چند نفر از همین بازیگران ونکوورى در نمایش
بعدى اش ” ترانه هاى محلى ” نیز استفاده کرد که به راستى جاى تقدیر دارد.
نویسنده در مقاله خود اشاره مى کند که آقاى رحمانیان از معدود افرادى بود که توانست قدرتمندانه به پیشه خود در تئاتر در خارج از کشور ادامه دهد. اشاره درستى است و از پویایى و استوارى آقاى رحمانیان در کار حرفه اى اش حکایت دارد. اما بهتر است در اینجا به نقش خانه فرهنگ و هنر ایران و مدیر آن آقاى کریمیایى نیز اشاره کرد که اگر خانه فرهنگ وهنر و دعوت آقاى کریمیایى از آقاى رحمانیان و خانم نصیر پور براى تدریس نبود شاید به این آسانى ها مسیر کار حرفه اى آقاى رحمانیان و بانو در ونکوور هموار نمى شد.
ضمن احترام به کار حرفه اى آقاى رحمانیان و خانم مهتاب نصیرپور، شاید اشاره اى به حاشیه اقامت این زوج هنرمند در ونکوور بى مناسبت نباشد، حاشیه اى که مى تواند وصف حال سایر شخصیت هاى فرهنگى و هنرى که با وضعیت مشابه ، ونکوور را براى مهاجرت موقت خود انتخاب مى کنند نیز باشد. اقامت هایى که معمولا از حمایت ایرانیان با فرهنگ ونکوور نیز برخوردار مى شوند.
همانطور که آقاى نویسنده این مقاله ذکر کرده اند، جناب رحمانیان به واسطه مشکلاتى که براى کار حرفه اى در ایران برایشان بوجود آمده بود به ونکوور مهاجرت کردند. اما ایشان از همان ابتدا چشم امید برگشت به ایران داشتند. شیوه اى که آقاى رحمانیان در ونکوور دنبال مى کرد چنین بود که در گفتگوهاى عمومى و خصوصى به عنوان اپوزیسیون و معترض سیاسى نظام حاکم بر ایران ظاهر مى شدند، اما در نمایشهایى که در ونکوور به صحنه مى بردند تمام خطوط قرمز حاکم بر کار فرهنگى در ایران را رعایت مى کردند. پرسوناژ خانم مهتاب نصیرپور همسر ایشان در تمام نمایشهاى کارشده در ونکوور حجاب بر سر داشت. حال آنکه خانم نصیرپور در زندگى معمولى در ونکوور از حجاب استفاده نمى کرد.
آقاى رحمانیان پس از روى کار آمدن دولت روحانى در تابستان سال ۹۲ و هنگامى که روى نمایش ” آرش ساد” کار مى کرد در جواب پرسش “امکان بازگشتش به ایران ” قاطعانه آن را رد و بعید دانست . اما به یک ماه نکشید که در مقابل دعوت به کار تاب نیاورده و به سرعت رهسپارتهران شد.
من البته مشکلى با کار ایشان در ایران ندارم اما با ژست اپوزیسیون گرفتن ولى نان را به نرخ روز خوردن مشکل دارم.
آقاى رحمانیان پس از بازگشت به ایران در مراسم بزرگداشتش، مادر پیر چادریش را به روى صحنه دعوت کرد تا ریشه هاى مذهبى اش را به رخ حاضران بکشد. اما همین آقاى رحمانیان در ونکوور به رسم غربیان با خانم ها روبوسى مى کرد. خانم هاى بازیگر گروه تئاترى ونک در این زمینه مى توانند شهادت دهند.
در مجادله کلامى نیز که آقاى رحمانیان پس از بازگشت با آقاى قطب الدین صادقى و کارگردان دیگرى داشت، خود را کارگردانى مستقل و غیر دولتى عنوان کرد. غافل از اینکه هنوز دولت جمهورى اسلامى در ایران حاکم است و هیچ نمایشى بدون چراغ سبز حکومت به صحنه نمى رود. اگر آقاى رحمانیان مغضوب دولت احمدى نژاد بود اما اکنون نظر کرده دولت روحانى است که به این راحتى به وى اجازه دادند که در شش ماهه دوم سال گذشته چند نمایش را به صحنه ببرد.
در خبرها هم خواندم که خانم مهتاب نصیر پور نیز به جمع داوران چشنواره فیلم فجر امسال ( ۱۳۹۳) پیوسته است.
یعنى یک بازگشت پر از موفقیت و پیروزمندانه نصیب این زوج هنرمند شده است.
بههرحال ما ونکووریهاى هنر دوست و با فرهنگ طبق گفته آقاى رحمانیان همچنان منتظر صادرات فرهنگى موقت جمهورى اسلامى به ونکوور هستیم تا با حمایتهاى خود نگذاریم غم غربت موقت در دلشان بنشیند.
اخیراً نیز یکى دیگر از این صادرات فرهنگى “تلویزیون ؟؟؟ “را در ونکوور راه اندازى کرده است. ایشان نیز از برنامه سازان تلویزیون جمهورى اسلامى تا همین چند سال پیش بود. ظاهرا هموطنان فرهنگى ونکوور نشین بایستى از ایشان نیز حمایت کنند تا وى نیز بتواند با خیال راحت مدت لازم براى اخذ گذرنامه کانادایى را در ونکوور سپرى و بعد با خیال راحت به دامن پر مهر وطن مراجعت کند.
بهمن تیرداد