معرفی و نقد کتاب توپوزقُلی میرزا
چندی پیش از یکی از عزیزان کتابی به رسم هدیه گرفتم با عنوان «توپوزقُلی میرزا – قصههای ایرانی». بنا بر نوشتهٔ روی جلد، این کتاب «به کوشش احمد وکیلیان و زهره زنگنه، زیر نظر پروفسور اولریش مارزلف» تهیه شده است (متأسفانه املای لاتین نام این پروفسور در کتاب نیامده است که تلفظ درست آن را بدانیم). با کمی تورّق، معلومم شد که این کتاب مجموعهیی است از داستانهای عامیانهٔ ایرانی که سینه به سینه میان مردم ایران و به گویشهای گوناگون حفظ و نقل شده است و به نظر میآید که تا کنون به این صورت ثبت و ضبط نشده باشد. از این لحاظ باید گفت که این کتاب، هم برای دوستداران قصّههای ایرانی و هم احتمالاً برای پژوهشگران، بهویژه آنها که در شکار واژههای فارسی در برابر واژههای خارجی هستند، مجموعهیی باارزش است. بر اساس شناسهٔ کتاب، چاپ نخست آن در سال ۱۳۸۶ و توسط نشر ثالث در ایران منتشر شده است. در گزارشهای خبری خواندم که کتاب در همان سال با حضور آقایان وکیلیان و مارزلف در تهران رونمایی شده است.
بر اساس توضیحی که توسط تهیه کنندگان داده شده است، این کتاب با حداکثر امانتداری، از روی بیست نوار ریلی صوتی نخست کپی و سپس پیاده شده و به کتابت درآمده است. همینجا لازم به گفتن است که طبق نوشتهٔ احمد وکیلیان، دکترای خاورشناسی (ظاهراً از دانشگاه کُلن آلمان، به استناد صفحهٔ ۱۳ کتاب)، فزون بر وِی و همسرش زهره زنگنه، «همکار» دیگری داشتهاند به نام خانم نرگس سلطانی. مایهٔ شگفتی است که نه در روی جلد و نه در شناسهٔ تفصیلی کتاب، از ایشان نامی برده نشده است!
مجموعهٔ نوارهای بیستگانهٔ پیشگفته یادگاری بوده است از پروفسور اِلوِل ساتن (Elvell Sutton) اسکاتلندی که پروفسور اولریش مارزلف [ظاهراً آلمانی] در سفر تابستان ۱۳۸۱ خود به ایران، نسخهیی از آن را در اختیار دوست خود دکتر احمد وکیلیان قرار داده است (ص۱۸ کتاب). متأسفانه در ثبت تاریخها در «مقدمه» اشتباهی صورت گرفته است، چرا که تاریخ نخستین سفر پروفسور مارزلف به تهران «آذرماه ۱۳۸۱» ذکر شده است امّا چند سطر بعد، صحبت از سفر دوّم این پروفسور پس از بازگشت از ایران به آلمان است که در تابستان ۱۳۸۱ صورت گرفته است! قاعدتاً یکی از این تاریخها باید اشتباه باشد. بهعلاوه، چون برای دو بخش «چگونگی آشنایی با پروفسور الول ساتن» و «مقدمه» کتاب نویسندهٔ مشخصی نه در ابتدا و نه در پایان این دو بخش ذکر نشده است، باید متنها را بهدقت خواند تا فهمید که نویسندهٔ اوّلی پروفسور مارزلف (و مترجم آن احتمالاً آقای وکیلیان) است، و نویسندهٔ «مقدمه» آقای وکیلیان است. ای کاش طبق روال معمول، نام نویسنده و مترجم هر بخش به طور مشخص ذکر میشد، همانطور که نگارندهٔ «مقدمهٔ پروفسور اولریش مارزلف» کاملاً مشخص است.
این طور که از مقدمهٔ اولریش مارزلف برمیآید، الول ساتن در سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۸ میلادی (۱۳۲۴ تا ۱۳۲۷ خورشیدی) کارمند مؤسسهٔ نفت انگلیس و ایران در آبادان بوده است، و سالها «در سفارت انگلیس در تهران به عنوان مشاور مطبوعات کار میکرده است» (ص ۹). در این مقدمه هم باز یک اشتباه در ثبت تاریخها به چشم میخورد که معلوم نیست اشتباه نویسنده بوده است یا مترجم. در این مقدمه آمده است که الول ساتن پس از پایان کارش در شرکت نفت به لندن بازگشت و در رادیو بیبیسی مشغول به کار شد و «در سال ۱۹۳۴ مجدداً به ایران بازگشت…» که با توجه به دورهٔ کار او در شرکت نفت ایران و انگلیس که پیشتر ذکر شد، درست به نظر نمیآید.
به هر روی، الول ساتن، که به زبان عربی هم مسلط بوده و کتابهایی نیز دربارهٔ زبان و قصّهها و شعر فارسی تألیف کرده بوده است، این قصّههای عامیانهٔ صدها ساله را به طور عمده در سال ۱۳۳۶ خورشیدی (۱۹۵۸ میلادی)، در سفر به شیراز و نطنز و گذر از روستاهای وَفس شهرستان اراک، لارک (تهران)، فَشَم و جوشقان (کاشان) از زبان راویانی دارای گویش بومی شنیده است و بر روی نوارهای صوتی ثبت و ضبط کرده است. به گفتهٔ پیاده کنندگان نوارها، حتّا در برخی از نوارها، الول ساتن با راویان قصّه گفتوگویی هم کرده، که ضبط شده است.
آقای وکیلیان هم در «مقدمه» سه صفحه و اندی خود مینویسد: «این قصّهها و افسانهها صدها سال در سینهٔ نیاکان ما ماندگار و از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته بود تا سرانجام توسط الول ساتن ثبت و ضبط گشت. جدا از همهٔ نقلقولهای دست و نادرست که دربارهٔ مأموریتهای الول ساتن در ایران گفته شده است[!!]، چنانچه همّت او نبود، بیتردید تمام یا بخشی از این قصّهها به بوتهٔ فراموشی سپرده میشد.» (ص ۱۷؛ تأکید از نگارندهٔ این نوشتار است. گفتنی است که دربارهٔ جاسوس بودن الول ساتن حرفهای زیادی گفته و نوشته شده است.)
دکتر احمد وکیلیان در همان «مقدمه» نوشته است: «از همان لحظه [تابستان ۱۳۸۱ که نوارها در اختیارشان قرار داده شد] با عطش بسیار و عشقی سرشار با همکاری همسرم زهره زنگنه و خانم نرگس سلطانی، کار پیاده کردن نوارها [به نوشتار درآوردن نوارهای صوتی] را آغاز کردیم… هر نوار چندین بار شنیده شد تا واژهها و اصطلاحات و عبارتهای قصّهها درست ثبت شود و نکتهای از قلم نیفتد. تا جایی که پنج دستگاه ضبط از کار افتاد، امّا این کار توانفرسا متوقف نگشت و سه سال ادامه یافت. گرچه باید پذیرفت که با تمام دقتی که به کار رفته است و با استفاده از فرهنگهای فارسی، به سبب بیگانه بودن [ما] با بسیاری از گویشها و عدم دسترسی به گویشوَران [راویان بومی قصّهها] نمیتوان ادّعا کرد که کار بینقص است.» (تأکید از نگارنده است)
نگارندهٔ این نوشتار از همین «بیادّعا»یی صادقانه، جرئت یافته است که پارهیی «نقص»ها را در اینجا یادداشت کند، شاید به کار آید.
برخی «نقص»های معنایی که خوب میبود اگر دکتر وکیلیان و همکاران وی توانسته بودند برای آنها توضیحهایی بیابند:
ص ۲۰۷ سطر ۱: تصویرِ دل (این تصویر دل داشته)
ص ۲۸۲ سطر ۱: سیم سام (ساقی[های] سیم سام)
ص ۳۷۰ سطر ۱۵: وِل (کسی مثل وِلِ شیرازیاُم نیست)
ص ۳۳۴ سطر ۱۲ و ۱۷: ظفری (تو ظفری نزن بِهِش)
ص ۳۵۵ سطر ۱۳: کُفُّ (همه همکُفّ) به جای «کفوْ». همکفو به معنای همتا و همانند است
ص ۳۵۵ سطر ۱۵: عبارت عربی «کلُّ اسم بِما لَدِهِم فَرِحون»
ص ۳۷۴ زیرنویس: لازم بود در توضیح «تارُف» که شکستهٔ تعارف است، رهآورد و ارمغان سفر آورده میشد
بر نگارندهٔ این نوشتار واجب است از کوشش «توانفرسا»یی که دکتر وکیلیان و دو همکار وی در مدت «سه سال» متحمّل شدهاند تا نوارهای صوتی یادگار الول ساتن را به کتابت درآورند، خاضعانه سپاسگزاری کند، وگرنه چنین کتابی از «قصّههای ایرانی» محفوظ در سینهها و یادهای هممیهنان ما، به چاپ و نشر نمیرسید تا همگان از آنها اطلاع یابند و چهبسا این قصّهها به نسلهای بعدی منتقل شود. اگر این کتاب به چاپ بعدی برسد، بر عهدهٔ تهیه کنندگان و ناشر است که نادرستیهای چاپی را هم به هر ترتیب ممکن تصحیح کنند، زیرا برخی از این نادرستیها، که در ادامه میآید، بسی «توی ذُق» (=ذوق) میزند.
تذویر > تزویر (ص۱۱۷، س۲ و ۱۳)
مقاره > مغاره (ص۱۱۸، س۱۴)
۱۳۳۸> ۱۳۳۶ (انتهای ص ۱۲۵)
Sakkai < Sakkaki (زیرنویس ص۲۰۷)
غیض> غیظ (ص۲۷۷ س ۳ از پایین)
اجالتاً> عجالتاً (ص۳۳۰ س۱۱)
صفحهٔ> صفّهٔ (ص ۳۴۳ زیرنویس ۲)
ایهاالوهوش> ایهاالوحوش (ص ۳۹۳ س۸)
با وارد > باوارد (ص۳۹۶ س۳)
اساسیه> اثاثیه (ص ۳۹۹ س۷)
پایان سخن اینکه دو قصّه را داستانسرای نامور ایران، زندهیاد سیمین دانشور به گویش شیرازی روایت کرده است، که یکی «عروسک سنگ صبور» و دیگری «یه مُش نیم مُش» نام دارد. قصّهٔ اخیر را دو راوی دیگر نیز به گویش نطنزی روایت کردهاند: یکی با عنوان «به دنبال نخود سیاه فرستادن» (در نظنز، نام راوی نامشخص) و دیگری با عنوان «یک مشت به نیم مشت» (در نظنز، باز هم نام راوی نامشخص).
بد نیست در همینجا کوتاهترین قصّه این کتاب با عنوان «روایتی از مَتَل دویدم و دویدم» را نقل کنیم که متأسفانه نه راوی آن شناخته شده است و نه محل گردآوری و گویش آن معلوم شده است:
«یی مَلوچه [یک گنجشک] مقداری سنگ قیمتی آورد دا [داد] باوغان [باغبان]. باوغان یی دستَه وَلگی [برگی] به او دا. وَلگِ دا میش. میش شیر به او دا. از آن شیر کره بَگرِفت. کره باوارد [بیاورد] دا به ملّا. ملّا دُعا بنویسید [بنوشت]. دُعا باوارد [بیاورد] پَرتِش کرد مسجد. خدا یی بِرا [برادر] و یی خاکَ [خواهرَک] به او دا.»
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید