نامه به محسن رضایی: آنچه می کشید، دستاورد خودتان است
نامه یک رزمنده سابق جنگ به محسن رضایی .. آنچه می کشید، دستاورد خودتان است
اول خودم را معرفی کنم. به خاطر ترس از سربازان بی رحم و مروت حکومت اسلامی، مختصر به عرض می رساند کارمند ساده نیروی دریایی بودم، اما در طول ۸ سال جنگ، چندین بار از آن جا یا مرخصی گرفتم و یا با اجازه مسئولین به همراه نیروهای تحت امر جنابعالی و به عنوان بسیجی، مجموعاً سه سال و نیم در جبهه های جنگ حضور پیدا کردم. اگر بگویم که بیشتر از جنابعالی در جنگ بوده ام، دروغ نگفته ام. زیرا من وسط آتش و خون بودم و شما در پستهای فرماندهی و در سوله های امن و در کنار تجهیزات بی سیم و رادیو.
به بهانه درگذشت فرزندتان مرحوم احمد، در پایگاه اطلاع رسانی تان شرحی مفصل از تعقیب و گریزهای ساواک نوشته بودید و توضیح داده بودید که مرحوم احمد از زمانی که در رحم مادر بود، زندگی ناآرامی داشته است. بعد هم که به دنیا آمد، شما در جنگ بوده اید و نتوانسته اید برایش پدری کنید. [۱]
من درد و رنج شما را به خاطر فقدان فرزندتان احمد درک می کنم و پیش از ادامه نامه، این مصیبت را به جنابعالی و مادرش تسلیت می گویم. و چون فرزندانی همسن فرزندان جنابعالی دارم، شدت مصیبت را می فهمم و قصد ندارم نمک بر زخم شما بپاشم. ولی به خاطر پاسخ به تاریخ و تقدیم نوشته ای کوتاه به آیندگان به ناچار چند سطری مزاحم تان می شوم.
آنچه را که در آن نوشته شرح داده اید، صرف نظر از نکاتی که تلاش شده تا در لابلای آنها از مرحوم احمد امامزاده ای ساخته شود، یک مسئله طبیعی است و برای بسیاری پیش آمده است. هر زن حامله ای آسیب روحی یا جسمی ببیند، فرزندش در آینده با مشکل روبرو می شود. فرزندانی که از سایه محبت پدر به هر دلیل محروم باشند، در حال و آینده با مشکل روبرو می شوند.
پس، دو سوال دارم که برای قضاوت با وجدان خودتان، با جنابعالی مطرح می کنم. سوال اول: شما با کدام هدف و آرمان در زمان پهلوی دائم در حال نقل مکان بودید و زندگی مضطربی داشتید؟ حتماً می فرمایید که به خاطر رسیدن به حکومت اسلامی، اجرای عدالت و توسعه اخلاق و انسانیت و رهایی از به اصطلاح «رژیم ستمشاهی» سختی ها را بر خود هموار می کرده اید. اگر اینطور است، که هست، جملات زیر را بخوانید تا متوجه شوید که دستاورد آوارگی های جنابعالی چه بوده است:
۱ ـ عروس بی پناه و ستمدیده منصور اسانلو که علی القاعده هیچ ارتباطی با فعالیتهای پدر همسرش نداشت، توسط حکومتی که شما حاضر شدید برای تحقق آن آوارگی بکشید و «احمد»تان را از زمان بارداری مادرش به هزار درد بی درمان گرفتار کنید، به اسارت گرفته شد و پس از شکنجه، مجبور شد طفل دو ماهه اش را سقط کند.[۲]
۲ ـ سکینه نیسی همسر حامله یک فعال سیاسی اهوازی که شوهرش تحت تعقیب قرار داشت، زیر شکنجه مجبور به سقط جنین شد. همزمان، همسران چهار فعال سیاسی اهوازی در زندان بودند. همان زمان یک زن فعال سیاسی در زندان اهواز در هشت ماهگی و ناقص زایمان می کند. مجدداً از خوزستان خودتان، فهیمه اسماعیلی که هنگام دستگیری حامله بود، در زندان یک دختر زائید و تا مدتها با بچه در زندان بوده است. [۳]
3 ـ هزاران زن باردار، مادر، خواهر، همسر و… فعالان سیاسی در دهه ۶۰ و ابتدای عمر حکومتی که شما حاضر شدید برای تحقق آن، هر زحمتی را به جان بخرید، یا دربه در بودند، یا در زندان و زیر شکنجه و یا متحمل حملات شبانه پاسدارن تحت امر جنابعالی. مطمئناً شما در آرشیوهایتان تعداد این زنان ستم دیده، شکنجه شده، سقط جنین کرده و دربه در را دارید و بیشتر از همه می دانید که آنان در زیر ستم حکومت شما به چه بلاها و بیماریهایی دچار شدند.
۴ ـ پس از انتخابات مصیبت بار ۸۸ که فرمان بگیر و ببند و شکنجه معترضان از سوی رهبر جنابعالی صادر شد، هزاران زن، خواهر، دختر و… (حامله و غیر حامله) زیر شکنجه های رژیم اسلامی به هزار بیماری روحی و جسمی دچار شدند. جنابعالی بهتر از هر کسی آمار این شکنجه ها و دربه دری ها دارید. نمونه بارز آن ناله های شبانه همسر دوست و یار قدیمی تان روح الامینی است که تا هنوز از داغ فرزندنش محسن روح الامینی می نالد. این را به عنوان نمونه گفتم که از نزدیک با داغ آنها آشنایی دارید. برای بقیه هم مطمئناً گوشهایتان را می بندید تا چیزی نشنوید.
۵ ـ خانواده های زیادی، صدها مادر، فرزند، خواهر، برادر و… شبها بدون اینکه بدانند پدر، برادر، خواهر یا مادرشان در کدام سیاهچال حکومت اسلامی شماست، سر بر بالش عذاب می گذارند. برخی از خانواده ها هنوز نمی دانند اعضای اسیرشان چرا و برای چه جرمی گم و گور شده و اکنون زنده است یا مرده.
۶ ـ هزاران خانواده به خاطر فرار از آسیبهای حکومتی که شما حاضر شدید زن و بچه تان برای تحقق آن آوارگی بکشند، آواره غربت اند. برخی به خاطر اینکه از سوی فلان کشور خارجی پذیرفته شوند، لبها و چشمهای خود را با نخ و سوزن می دوزند. برخی با مدارک تحصیلی بالا حاضرند برای فرار از شکنجه گاههای حکومت اسلامی جنابعالی شبها در خیابان فلان کشور بیگانه بخوابند و یا در رستورانها ظرفشویی کنند.
حالا به سوال من پاسخ بدهید. بازگویی شرح در به دری هایتان در زمان پهلوی، برای چه بوده است؟ برای این بوده است که حکومتی زهرآگین و کفتار صفت به جان مردم بیاندازید تا زنهای فعالان سیاسی به زندان بروند، همسران فعالان سیاسی سقط جنین کنند، عمه ها، خاله ها، خواهرها، مادربزرگها و مادران فعالان سیاسی به عنوان گروگان گرفته شده و یا راهی زندان و شکنجه گاه شوند؟ به خاطر این بوده است که هزاران نفر را فقط در سال ۸۸ آواره خارج از کشور کنید؟ یا هزاران نفر را در سال ۶۷ به جوخه اعدام بسپارید و یا دختران باکره را پس از صیغه شرعی و ازاله بکارت اعدام کنید؟ باز هم صد آب رحمت به حکومت شاه که کاری به اطرافیان زندانیان سیاسی نداشت و تعداد زنان زندانی سیاسی اش بسیار کمتر از حکومت جنابعالی بوده است. دست کم همسر جنابعالی در سال ۵۵ که تحت تعقیب حکومت پهلوی بوده اید، سقط جنین نکرد و بچه اش را سالم به دنیا آورد و به سرنوشت عروس بیگناه و از همه جا بی خبر منصور اسانلو و نسرین ستوده گرفتار نشد که اولی جنین دو ماهه اش را سقط کرد و دومی کودکش شبها خواب او را می بیند و او نیز رؤیای کودکش را در شبانه های زندان در آغوش می گیرد.
اگر هدفتان از رسیدن به حکومت اسلامی همان است که در بالا به آن اشاره کرده ام، شما کاملاً باخته اید. از یک سو به خاطر مشکلاتی که در زمان پهلوی برای خانواده تان ایجاد کرده اید و از سوی دیگر به خاطر آرمانهایی که معکوس از آب درآمده و حکومت مورد نظرتان هم اکنون در قامت یک هیولای هفت سر خودنمایی می کند و جنابعالی هم جزیی از این هیولا بیمار هستید و روزی باید جواب بدهید.
سوال دوم را هم مطرح کنم. برای توجیه اینکه چرا احمد مجبور به عزیمت به امریکا شد، ابتدا سختی های دوران بارداری مادرش را مطرح کرده اید و بعد هم جنگ را بهانه کرده اید و نوشته اید که به خاطر جنگ نتوانسته اید به او رسیدگی کنید. اکنون بفرمایید برای چه جنگ را بی جهت و غیرمنطقی طولانی کردید؟ اینکه هم خانواده خودتان را از دست بدهید و هم هزاران مادر را داغدار کنید و دست آخر جام زهر را به دست آقای خمینی بدهید؟ مگر زمانی که خرمشهر را آزاد کردیم، عربستان سعودی حاضر نشد به شرط اینکه آتش بس را بپذیرید، تمام خسارات جنگ را بدهد؟ مگر آن زمان در اوج قدرت نبودیم؟ پس چرا نپذیرفتید؟ ایده طولانی کردن جنگ، فقط به خاطر آرمان ویران شده «آزادی کربلا و قدس» و تصرف کاخ کرملین و کاخ سفید و… بود. آرمان های احمقانه ای که هم سر هزاران فرزند این مرز و بوم را بر باد داد و هم خانواده خودتان را به هزار بلا مبتلا کرد.
اگر مادران داغدار شهیدان جنگ ۸ ساله، امروز به فقدان فرزندان شان عادت کرده اند، جنابعالی و خانواده هنوز دارید تاوان آن را پس می دهید. از زمانی که مرحوم احمد فرزند جنابعالی راهی امریکا شد تا روزی که سر در نقاب خاک کشید، شما هر روز مشغول پس دادن تاوانی شدید که مقصر اصلی آن خودتان هستید. یکی به خاطر مبارزات تان در دوره پهلوی که منجر به تحقق حکومتی هیولا و کفتار صفت شد و دیگری به خاطر اصرارتان به ادامه جنگی که بنیاد ایران و ایرانی را بر باد داد و هنوز خرابی هایش پابرجاست.
به امروزتان نگاه کنید که چه دارید؟ از یک سو به خاطر نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری در زمره «خواص بی بصیرت» قرار گرفته اید و امروز حاکمیت شما را به رسمیت نمی شناسد. اوج ضربه ای که به عنوان تاوان طولانی کردن جنگ خوردید، زمانی بود که یک جنگ ندیده نابسامان از نظر روحی و روانی و یک شارلاتان بی هویت همچون احمدی نژاد در مناظره تلویزیونی حسابتان را کف دستتان گذاشت. پس از انتخابات مصیبت بار ۸۸ با علم به اینکه در آن تقلب شده، اعلامیه ای دادید و هر چند آن را پس گرفتید و «دفاع از ناموس»تان را به گل جمال مقام عظمای ولایت بخشدید، اما باز هم دست بردارتان نیستند و به خاطر همین اشتباه کوچک، هر روز نمک بر زخمتان می پاشند. اگر به بایگانی ذهن و مکتوبتان مراجعه کنید، متوجه می شوید که اصولگرایان همفکرتان با تمام قوا چقدر به خاطر رفتن فرزندتان احمد به امریکا و «دادن جام زهر به دست امام راحل» شما را زخم زبان زدند. این در حالی است که مخالفان شما و همانها که شما و حکومت تان آنها را دشمن می پندارید و به زنان، خواهران، مادران، عمه ها، عروسها و… آنها حمله می برید، باعث سقط جنین زنان شان می شوید، آنان را شکنجه می کنید و آواره غربت می سازید، به جنابعالی زخم زبان نزده اند و از این بابت شما را شرمنده خود ساخته اند.
پس جنابعالی از هر دو سر باخته اید. باخت شما چنان عیان و عریان است که نیاز به توضیح بیشتر ندارد. مطمئنم خود و اطرافیانتان هم می دانید که باخته اید، اما به خاطر رودربایستی با خامنه ای، چاره ای جز لاپوشانی و ادامه نوکری این هیولای هفت سر را ندارید. ای کاش امثال جنابعالی و روح الامینی که در محضر قاتل فرزندش (خامنه ای) حضور یافت و از او تشکر کرد، یک ذره غیرت و مردانگی مهدی خزعلی، محمدنوری زاد و هزاران امثال مرا داشتید که «بسیجی» دوران جنگ ۸ ساله بودند اما امروز حساب خود را از این هیولای هفت سر و کفتار گرسنه جدا کرده اند. ما هرچند جوانی مان را در جنگ از دست دادیم و بسیار بدبختی ها کشیدیم، اما از آن پشیمان نیستیم؛ زیرا امروز حسابمان را از این کفتار خونخوار جدا کرده ایم و زندگی آزادمردانه ای داریم. شما کجای قضیه هستید؟
رزمنده سابق جنگ و کارمند بازنشسته نیروی دریایی
س. ر
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید