نگاهی به رمان خودسر نوشته بهرام مرادی
«خودسر» رمانی است که با زاویه دید اول شخص و در نگاهی کلی بعنوان سرگذشت زندگی راوی رمان، زندگی انسانی را در جامعه روایت میکند که از هر فرصتی برای موفقیت خودش استفاده میکند. افراد خانواده، جامعه، حتا شریک زندگی برای او نردبانی برای پیشرفت و رسیدن به اهدافش هستند.
جامعه، وضعیت اقتصادی نابسامان و شرایطی که فرصت را برای سودجویی فراهم می کند.
نویسنده با زبانی روان، کنایه آمیز و گاه طنز روایت می کند. روایتی که شبیه صحنههای فیلم هر بار یکی با داستانش وارد میشود که البته هر داستانی به شکلی به شخصیت اصلی رمان مربوط میشود.
با شروع رمان بنظر میرسد داستان معاشقهها و زنانی که وارد زندگی راوی شدهاند را با زبان بیپرده و با جزئیات میخوانیم اما در لابلای این داستانها تاریخ یک برهه از جامعه را مرور میکنیم. اما چرا راوی برای گفتن تاریخ از این روش استفاده کرده است؟ آیا به این جهت است که رمانهای تاریخی کسالت آورند یا نویسنده هدفی داشته است؟
باید گفت سرنوشت عشقها و روابط راوی حتا همه شخصیتهایی که در روایتها وارد میشوند ناتمام و نیمهکاره است، درست مثل تمام معاملات و نقشههای سیاسی و یا اقتصادی. انگار قرار است این ناتمامی که باعث میشود یک چرخهی تکرار بوجود آید در همه چیز نمود پیدا کند و هر بار یکی باشد که سر نخ را از بالاتر گرفته است.
اینطور بنظر میرسد که ضعفی در روابط او وجود دارد تا جایی که مطمئن است فرزندش، از او نیست و شاید این ضعف است که باعث میشود در روایت هم، ما که جزئیات دقیقی از راوی میشنویم تا جایی که از یک ترک کوچک کنار تختخواب چشم پوشی نمیکند، وارد فضایی وهم آلود میشویم که با یک اتفاق ازهم میپاشد.
شاید این ضعف یکی از دلایلی است که راوی بدنبال داشتن قدرت است.
تلاش برای بهقدرت رسیدن تنها راه میشود تا او موجودیت خود را به اثبات برساند، چیزی که در رفتار فتحیها خود راوی به آن توجه میکند، اما در این میان او پله کوچکی است برای بالا رفتن کسانی که برای منافع خودشان از زندان انداختن او و مصادره اموالش باکی ندارند.
بعد از مهاجرت هم او مهره میماند. مهرهای که خود تلاش میکند برای خودش مهرههایی دست و پا کند اما سر ریسمان هنوز در دست کسانی است که پشت پرده و از راه دور کنترلش میکنند. و در پایان نیز گرچه مثل همه روایتها به نقطهای شبیه پایان میرسد اما این چرخه تمام نشده و روایت جدیدی آغاز میشود. در نهایت همه این اتفاقات و تحولات هستند که از راوی که پسرکی است که بقول خودش یک خروس که فقط بدنبال زنانی است که به مغازه پدرش میآیند، آدمی میسازد که برای کشتن و نابود کردن سدهای سر راهش از هیچ کاری فرو گذار نیست.