“نیکی هیلی” چرا برکنار شد؟
استعفای “نیکی هیلی” سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد در روز سه شنبه نهم اکتبر هر چند که از قبل غیرقابل پیشبینی بود اما به عکس تصوری که ارائه میشود تعجبآور نبود. خانم هیلی در طی یک نشست مطبوعاتی در کنار “دونالد ترامپ” رئیس جمهوری آمریکا به صورت رسمی استعفای خود را به اطلاع خبرنگاران رساند و ترامپ نیز ضمن استقبال از این کنارهگیری در تعارفات دیپلماتیک از نقش وی در مدت تصدی این پست قدردانی کرد. بسیاری از مطبوعات و کارشناسان سیاسی در آمریکا این کنارهگیری را به امکان تلاش برای آمادگی خانم هیلی برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ یا حداقل جایگزینی وی با “مایک پنس” معاون رئیس جمهوری در این انتخابات ربط دادهاند. در حالی که اگر انگیزهٔ این استعفا برای ورود به رقابتهای ریاست جمهوری دور بعد میبود، بهترین انتخاب در ادامه کار در این پست بود که در طی نزدیک به دو سال اخیر وی را از گمنامی به سطح یک مقام ارشد در سطح ملی و بینالمللی و بهخصوص با توجه به موضعگیریهای منحصر به فرد وی، تبدیل کرده بود. بدون تردید ادامه کار نیکی هیلی در این پست که در دوره ریاست جمهوری ترامپ به دلیل تغییرات اساسی در نقش آمریکا در عرصه بینالمللی رقم خورده است و جایگاه سفیر این کشور در سازمان ملل جهت عملیاتی کردن این سیاست در بزرگترین نهاد بینالمللی از جمله شورای امنیت سازمان ملل متحد بعضاً در افکارعمومی حتی از وزیر امور خارجه نیز با اهمیتتر و مشهودتر است، بهترین موقعیت را برای تثبیت موقعیت میتوانست برای ایشان به همراه داشته باشد. نکته مهم دیگری که در این استعفاء جلب نظر میکند هم زمانی این موضوع با پایان نشست شورای امنیت در چند روز قبل بود که در یک اقدام خارج از عرف دیپلماتیک به ریاست دونالد ترامپ (جهت مخالفت با تصمیمهای شورای امنیت در گذشته از جمله پرونده برجام) انجام گرفت و تقریبا مخالفت آشکار یا تلویحی همه اعضای دائم و موقت این شورا با بیانات رئیس جمهوری را به دنبال داشت که به زعم تمام کارشناسان یک شکست دیپلماتیک برای اعتبار ایالات متحده بود.
در طول مدت تصدی پست سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد توسط نیکی هیلی، صندلی هیات نمایندگی این کشور تبدیل به یک جایگاه کاملا سیاسی و به شدت علیه ماهیت نمایندگی دیپلماتیک در بزرگترین نهاد بینالمللی گردید که البته این رویه در چارچوب سیاست راهبردی جدید واشینگتن بود. در این میان چند مساله جلب توجه میکند که هر چند همواره خشم اکثریت اعضای سازمان ملل متحد را موجب میشد اما ارزیابی آن در واشینگتن هم مساله ساز شده بود. برخوردهای تهاجمی خانم هیلی با مجموعه سازمان ملل و مکانیزم حقوقی آن که در بسیاری مواقع وی را در معرض کارزار و دعواهای شخصی با دیگر هیاتهای دیپلماتیک حتی متحدین سنتی آمریکا در طیف اروپایی قرار میداد در این مدت ماموریت وی بیش از همیشه در تاریخ سازمان ملل متحد، واشینگتن را در انزوای دیپلماتیک و در تصویر یک عضو اخلالگر انگشتنما کرده بود. البته بعضی خبرگزاریهای آمریکایی نیز با اشاره به اینکه استعفای خانم هیلی یک روز پس از آن اعلام شد که یک نهاد ضدفساد وی را به انجام هفت سفر با هواپیماهای لوکس خصوصی (پروازهایی که هزینه آن را رهبران صنایع در کارولینای جنوبی به عنوان هدیه تقبل کرده بودند) متهم کردند، این گمانه زنی که برکناری وی به دلیل فساد مالی بوده است هم به جریان افتاد. تا به امروز که چند روز از اعلان استعفای خانم نیکی هیلی گذشته است، در جامعهیی که ارباب رسانه برای پیگیری اخبار سلبریتیهای هنر و سیاست هرگز وقت را هدر نمیدهند اما ظاهراً در این خصوص همه به سکوت در تحلیل روی آوردهاند، نشان میدهد که برای آنان موضوع چندان شفاف نبوده و هر گمانه زنی مشکل توجیهی خاص خود را به همراه می آورد.
آنچه در این استعفاء فراتر از ارزیابی های ژورنالیستی اهمیت دارد به یک امر ساده (شکست) ختم می شود که ظاهرا برای این استعفای پر اهمیت چندان جذابیتی را ندارد. در واقع نیکی هیلی در چارچوب سیاست های کلی دولت واشینگتن با یک کپی برداری ناشیانه از ترامپیسم سعی داشت تا چهره یک زن آهنین را در این مسند از خود نشان دهد. در حالی که جایگاه سازمان ملل متحد به دلیل موقعیت حقوقی و نقش دیپلماسی بین المللی آن با محیط سیاست داخلی بسیار متفاوت است و موفق ترین نماینده در این جایگاه کسی خواهد بود که بتواند در تعامل با جامعه جهانی به بهترین نحو ممکن سیاست راهبردی کشورش را پیش برده و ائتلافی قدرتمند از متحدین را در پشت سر خویش سازمان دهد. نیکی هیلی با سیاست تهاجمی و برخوردهای به شدت شخصی و سیاسی خود فاقد این ویژگی بود و در دوران تصدی این ماموریت جایگاه آمریکا را در بین این مجموعه تضیف کرد و حتی در موقعیت قدرت آنچه به دیگران تحمیل می کرد بازخورد منفی داشته و شکننده بود. در زمینه مخالفت با برجام، انتقال پایتخت آمریکا به بیت المقدس (اورشلیم)، برخوردهای تند با چین و روسیه، توصیه به خروج آمریکا از نهادهای حقوق بشری و حقوقی زیر مجموعه سازمان ملل متحد، دفاع یکجانبه از جنایات عربستان و اسرائیل که بعضا از سوی نهادهای این سازمان اثبات شده بود و بسیاری امور دیگر واشینگتن را در گوشه رینگ قرار می داد. در حالی که حتی در چارچوب سیاست های دولت ترامپ نیز به روش دیپلماتیک به تعبیر همان ضرب المثل معروف می توانست “با پنبه سر ببرد” اما ترجیح می داد با “شمشیر گردن بزند”. این رویه حتی فراتر از ناسیونالیسم و ضدیت ترامپ با نظم جهانی بیشتر به یک نبرد ایدئولوژیک با اعضای دیگر سازمان ملل متحد و اصولا “حقوق بین الملل” شبیه بود که یک تصویر بدون روتوش فاشیستی را از موقعیت امروز واشینگتن در عرصه سیاست جهانی و افکارعمومی ترسیم می کرد. وی شاید به عنوان یک سیاستمدار قاطع در حوزه داخلی قابل ارزیابی باشد اما در مسند یک سفیر در سازمان ملل متحد به قول “ماکیاولی” یک کرگدن بود که سر به دیوار می کوفت. بدون تردید نیکی هیلی به دلیل همین عدم لیاقت و کاردانی در مسند سفیر در بالاترین نهاد بین المللی از کار برکنار گردید و هرگز به میل خویش یا برای اهدافی دیگر به انتخاب خود، دست به استعفاء نزد. نوع برخورد دونالد ترامپ در همان نشست در کاخ سفید که در کنار نیکی هیلی در جواب خبرنگاران ضمن تجلیل از زحمات وی می گوید خانم هیلی نیاز به استراحت دارد و امیدوارم دوباره به دولت برگردد، تا حدود زیادی نشاندهنده همین واقعیت است. به احتمال زیاد جانشین ایشان یک سیاستمدار آشنا به قواعد حقوق بین الملل و حوزه دیپلماسی (البته همسو با سیاست های دولت ترامپ) خواهد بود، چرا که میراث هیلی امروز حتی ترامپ را نیز متقاعد کرده است که “هر کسی را بهر کاری ساخته اند” و بعید است که یک اشتباه را دو بار مرتکب شود.
۲۲/۷/۹۷
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.