هفتشنبههای بلوچ
عملیات جنگی با تاکتیک استخاره
سردار، سرتیپ، پاسدار محمدجعفر اسدی، که تنوع پستها و شغلهایی که داشته است به سه چهار پاراگراف میرسد، عجالتاً تا اطلاع ثانوی معاون بازرسی قرارگاه خاتم الانبیاء است.
اینکه این پستچیست و معاونش بناست چه کار بکند، بحث دیگری است. اما این شغل هر چه که هست آنقدر فرصت به سردار داده است که خاطراتِ جنگی خود را برای نشریه خبرگزاری فارس تعریف بکند.
ایشان در این خاطرات، در مورد تصمیمی که حضرت امام(ره) حاضر نشد برایش استخاره کند، توضیحاتی میدهد.
از آنجایی که حضرت امام تصمیماتی چون اعدامهای اولیه و اعدام یاران خود و دستور قلع و قمع مخالفین را با استخاره گرفته بود، کنجکاو شدم که ببینم این چه تصمیمی بوده است که امام حاضر نشده است که برایش استخاره بکند. لذا به خواندن خاطرات سردار ادامه دادم.
این سرتیپ پاسدار در دنبالۀ خاطراتش میفرماید که فرماندهان ارتش و سپاه برای یکی از بزرگترین عملیات خود دچار شک و تردید میشوند و به این نتیجه میرسند که ازحضرت امام کمک بگیرند! آنها در جبهه و قرارگاه کربلا در نزدیکی دزفول بودهاند که به چنین تصمیم جنگی -عبادیای میرسند. پیشنهاد میدهند که یکی برود تهران، نظر استخاری امام را بگیرد و بیاید.
دست بر قضا و قدرت خداوند، که هیچ شباهتی به فیلم هندی ندارد، خلبانی از نیروی هوایی در جمعشان حضور داشته است. او رو به جمع میکند و میگوید: “هر کی بخواد، بیست دقیقهای با اف ۵ میبرمش تهروون”. در این هنگام، شهید صیاد، به محسن رضایی که در جلسه بوده است، میگوید:” بهتره شما برید پیش حضرت امام. طول نمیکشه. نظر ایشون رو جویا بشید و برگردید.” در این قسمت سردار خیلی خلاصه میفرماید: “محسن پذیرفت و با دفتر امام تماس گرفت. مقدمات فراهم شد و رضایی رفت تهران.” شما هم در مورد اینکه خلبان فانتوم را دقیقاً کجا پارک کرده بود،کنجکاوی نفرمایید. چون اولاً توجه ما باید روی تصمیمی باشد که حضرت امام(ره) حاضر نشد برایش استخاره کند، نه اینکه خلبان فانتومش را کجا پارک کرده بود. در ثانی افشای اطلاعات نظامی هم کار درستی نیست. چون اگر فانتوم، جلوی قرارگاه کربلا پارک نبوده، حتماً خلبان آن را در دزفول پارک کرده و خودش پیاده رفته قرارگاه کربلا. زمان جنگ اینطوری بود. همه بسیج میشدند و میرفتند جبهه…
خلاصه! از اصل موضوع پرت نشویم. جناب سردار محمد جعفر اسدی میفرماید که خلبان و فانتوم و محسن رضایی میرسند دفتر امام. امام توصیههایی میکند، اما حاضر به استخاره نمیشود. میگوید که اگر به نتیجه نرسیدید، خودتان در منطقه استخاره را انجام بدهید.
ظاهراً در بازگشت، محسن رضایی در مقر فرماندهی قرارگاه کربلا استخاره میکند و آیه «انا فتحنا لک فتحاً مبینا» میآید. همان جا نام عملیات را میگذارند “فتحالمبین”. فرماندهان که باخبر میشوند، میروند تا نیروهای بی خبر اما معتقد را آماده کنند برای عملیات.
نتیجهای که از این خاطرات میگیریم این است که یک میلیون و خوردهای شهید جنگ، هشت سال تمام، عجب جنگی را جنگیدند.
آموزش مردم سالاری دینی
رئیس جمهور فرمودند که امام خمینی(ره) به ما آموخت که نظام ما مردمسالاری دینی است، یعنی میزان، رأی ملت است، بنابراین ما هم باید جمهوریت و هم اسلامیت را پاس بداریم.
از آنجایی که شما در آن زمان که امام خمینی مردم سالاری دینی را به ما آموختند به دنیا نیامده بودید من آن را برای شما شرح میدهم: بسیاری فکر میکنند که مردم سالاری دینی از سه واژۀ مردم و سالاری و دینی تشکیل شده است. حال آنکه اینگونه نیست و آن از یک واژۀ فرعی “مردم سالاری” و یک واژۀ اصلی “دینی”تشکیل شده است. همانطور که ملاحظه میفرمایید واژۀ فرعی را کمی چربتر کردهاند. در واقع دو واژه است که آن را یک واژه قلمداد کردهاند. که اگر دین هر کدام را خورد آن واژۀ دیگر باقی بماند. به این ترتیب حق “مردم سالاری” کلاً توسط دین خورده نمیشود و همیشه مقداری از آن باقی میماند. در نتیجه میزان، رأی ملت است.
اگر متوجه نمیشوید، ناراحت نشوید. آن موقع که حضرت امام ارتحال نفرموده بودند و خودشان این آموزشها را به ما میدادند ما هم متوجه نمیشدیم، اما ایمانمان قوی بود و زیاد به فهمیدن اهمیت نمیدادیم. میدانم که حالا دوره و زمانهای شده است که ایمانها ضعیف شده است. همه پیله میکنند که بفهمند. اگر بتوانید همین اندک را که رئیس جمهور فرمودند (که هم جمهوریت و هم اسلامیت را پاس بدارید) انجام بدهید، اتوماتیک وار، بدون آن که بدانید، مردم سالاری دینی را آموختهاید.
با همۀ این تفاصیل من یک بار دیگر و این بار سعی میکنم آن را سادهتر به شما بیاموزم: در ترکیب مردم سالاری دینی اگر کمی توجه بفرمایید سالاری بلافاصله بعد از مردم آمده است و آن به این معناست که مردم سالار هستند. اما دین بلافاصله بعد از سالار آمده تا مردمِ سالار، بدانند که دین، سالارتر است. ممکن است شما همین جا گیج شوید و ندانید این یعنی چه؟! در صورتی که بسیار ساده است و این یعنی؛ مردم بخشدار، شهردار، فرماندار، استاندار، وزیر، وکیل و رئیس جمهورمیشوند، اما دین میشود رئیس همۀ آنها! و چون دین خودش نمیتواند بیاید ریاست بکند، معممین گرامی به جای آن زحمتش را میکشند. که آخرش میرسد به مقام ولی فقیه که رهبر معظم انقلاب و سالار سالاران است، نه خدایا، توبه: سالار سالاران میباشند. البته میزان همچنان رأی مردم است و ما باید هم جمهوریت و هم اسلامیت را پاس بداریم و در انتخابات بعدی (حتی اگر مخالف نظام هم هستیم!) شرکت کرده، به هر کس که اسلامیت صلاحیتش را تأیید کرد رأی بدهیم تا جمهوریت پاس داشته بشود و میزان هم چنان رأی ما باشد!
اگر باز هم متوجه نشدید بروید از روشنفکران دینی بپرسید تا برایتان بهترشرح بدهند.