وقتی ماه لبهی پلهها را میتراشد
معرفی کتاب «شباهت من به من» مجموعهی «عکس-نوشته» اثر ناصر پویش
هوشنگ واحدی – (سینماگر) هایدلبرگ ـ آلمان
«یک عکس همواره نادیدنی است: همانی نیست که ما میبینیم.» رولان بارت
نامِ کتاب از دومین نمایشگاه عکاسیام گرفته شده است. و این که عکسهایی که میگیریم، چقدر شبیهِ خودمان است. شبیه زندگیمان و شبیه کارهایی که کردهایم و میکنیم. شاید هم جرقهی کاری شود، در زمانی دیگر.
همهچیز از آن لحظه میآید. لحظهای که انباشتگیِ خاصی است از همهی من و چیزی که آن لحظه در خود جای داده است. بهخاطر همین است که گاه آنقدر به موضوع، چه بیجان، چه جاندار و انسانی، نزدیک میشویم که مفهومش و ساختارش تغییر میکند. و گاه آنقدر دور میشویم که بخشی از جهانی میشود که احاطهاش کرده تا باز معنایش تغییر کند. در اینجا منظور از معنا بههیچوجه فقط محتوا نیست که اتفاقاً یک موضوع ساختاری و گاه شکلی است.
کتاب« شباهت من به من» با چنین عباراتی آغاز میشود. عباراتی که نشان از یک مسیر برای خودشناسی عکاس– نویسنده دارد و هم نگاه هستیشناسانه به جهانی که خلق میکند! البته متنهای کتاب در باره شناخت هنر عکاسی، یا کشف این رسانه و تحلیل زیبایی شناسی آن نیست. حتا این که مثلا بحث زیباییشناسی و یا تاثیر عکس بر بیننده. اصلا چنین نیست! متنها انگار فضای عکس را به قبل و بعد از زمان عکس بسط میدهند. متنها گاه داستانگواند و گاه ضد داستان که به منطق روایی شعر نزدیک میشوند. اما چرا عکاس– نویسنده؟ چون هر کدام از عکس ها متنی دارد که دربارهیشان نوشته شده است. متنهایی که گاه از خود عکس میآیند و یا گاه به عکس میرسند و گاهی هم عکسها به آن ها. اما چرا عکاس– نویسنده استفاده میکنم و نه نویسنده–عکاس، به نظرم بخاطر تقدم عکاسی بر نوشتههاست. عکسها بودهاند که بر اساس آنها نوشته آمده است نه آنکه بر اساس نوشتهها، عکس گرفته شده باشد. بیشک کاری به ریشهها و جاهایی که عکسها یا واژهها تولید شدهاند ندارم که قطعا قدیمتر است و نگاه تحلیلی میخواهد که خارج از بحث معرفی کتاب است.
کتاب «شباهت من به من» شامل ۱۴۴ عکس و متن از ناصر پویش است که در ۲۰۰ صفحه به همت نشر آفتاب و توسط انتشارات لولو چاپ و روانه بازار شده است.
کتاب دارای ۸ فصل است که هر فصل حاوی یک پیشگفتار جهت ورود به موضوع هر فصل به همراه مجموعه عکس و متن است. در واقع هر فصل موضوعی را دنبال میکند اما ناصر پویش فصلها را با عنوان موضوعی از هم جدا نکرده است. بخش هفتم چنین شروع میشود:
خودش را کشید ته اتاقش. بهارخواب خانه، اتاقش بود. در یکی از بلندترین نقاط شهر. انگار داشت خودش را از چیزی پنهان میکرد. پریشانی و اضطراب تمرکزش را گرفته بود. دوسوی اتاقش پنجرههای بلندی بود به اطراف، به شهر. هوا ابری و گرفته بود. ناگهان صدای باران آمد، از آن باران های ناگهانی که باد مسیرش را عوض میکند. نیم خیز شد. فقط صدای باران بود از خود باران خبری نبود. پری روی سرش نشست، پری دیگر. از سقف اتاقش پَر بارید.
این بخش گویی خیال انگیزترین و پرکارترین عکسهای مجموعه را دربرمیگیرد چرا که آنچه عکاس– نویسنده از خودش میگوید تبدیل به عکسهایی میشود در زمانی دیگر. چیزهای اندیشیده یا خیالشده و یا زندگی شده در زمانی، بعدها به شکل عکس بروز مییابد. این از سقف باریدن پرها، تبدیل به عکسی میشود که بارش پر را از نورگیر سقفی کهن نشان میدهد سقفی که گویی خود هستی است.
به قول یکی از دوستان شاعر در اولین نگاه به کتاب« شباهت من به من» یاد کتاب اتاق روشن رولان بارت میافتیم. انگار عکاس–نویسنده مشاهدات معنایی و ساختاری و هستی شناسانه خود از جهانش را به عکس درآورده است. اما عکسها در نوشته، بعد دیگری پیدا کردهاند. منظور از بعد دیگر، اصلا بعد فیزیکی نیست، بلکه بعد مضمونی و روایی است. واقعیت حل نشدنی وضعیت انسان در مواجه با خودش و جهانی که او را احاطه کرده است.
با توجه به فعالیت ناصر پویش در سینما ، بیشک اگر خواننده و صدای درونیاش را هم به آن اضافه کنیم که میتواند یک زمزمه یا موسیقی باشد و یا تکرار جملاتی از گذشته و حال که برگرفته از عکسها و متنها بوجود میآیند، به یک فیلم میرسیم. فیلم از این جهت که، هم تصویر داریم؛ هم متن و هم موسیقی و کلام که آخری در مشارکت بیننده–خواننده شکل میگیرد.
هر کدام از بخشها و عکسها و متنها خود چالشی هستند از جهان پیرامونمان. آنچه به ما میدهد و آنچه از ما میخواهد. این یک بدهبستان کاملا طبیعی و فینفسه است. برای نمونه صفحهای را باز میکنیم. صفحه ۴۷. زنی چادری که در فرورفتگی دیواری ریخته، نشسته. که در ترکیب سایه ایجاد شده روی دیوار و زن، شکل موجودی اسطورهای ایجاد شده است. متنی که زیر عکس آمده:
زنِ اسطورهای
ما هر روز باهم زندگی میکنیم. با امروز و گذشته. با تاریخ و اسطوره. با دیوارهای سنگی و رُسی و شیشهای. در جایجایِ این دیار. با سایهها و سایهها! و آفتاب، که گاه میخوابد همهجا، تا دوباره نشانمان دهد. ما هر روز از کنارِ هم میگذریم. بی آنکه بدانیم چیزی فراتر از اندیشه های ترکیبی ما در حال تجزیهشدن و از بینرفتن است!
یا در صفحه ۱۰۵ عکس سیاه و سفیدی داریم از سایه روشن نور افتادهی ماه بر پلکان ورودی یک اقامتگاه با چند کفش بر کنار در. چنینی متنی همراهی میکند.
اقامتگاه
وقتی ماه لبههای پلهها را تراشیده بود تا تاریکی را به نمایشی از آمدوشد رفتگان و بازماندگان واگذارد، ما آنجا بودیم در فاصلهای از پلهها. خسته بودیم. راه بسیاری آمده بودیم و حالا معطل مانده بودیم که این نمایش پایانش چه خواهد بود؟ ما مهمان ماه بودیم از ماهها پیش…
و یا در صفحهی ۱۹۱ تصویری در سایهروشن یک بنای تاریخی که نوری از منبعی نامشخص به صفحهای خورده و روشنی خاصی به عکس داده است که زیرش این متن آمده است:
گذشتن از تاریخ و نور
من از تاریخ میآیم. من از تاریخ میگذرم و هرچه را لازم میبینم، عکس میکنم. گاهی هم دوربین را میگذارم و مینویسم. من از ریشههایم میگذرم. آنجا که ما از نور میآییم و از نور میگذریم. آنجا که در کنار هم مینشینیم و ساعتها دربارهی داستانِ نور باهم حرف میزنیم. ما به هم از چشمهای نور میگوییم که به ما گاه خیره میشوند. ما از پنهانشدن نور پشت دریچههای تاریخ میگوییم. ما خیلی باهم حرف میزنیم و« دستِ شکسته » این را نمیداند!
ناصرپویش بنابه گفته خودش نزدیک به چهاردهه عکاسی می کند و مینویسد. هر چند خودش میگوید این فعالیت گاه مستمر نبوده اما هرگز فاصله طولانی بینشان نیفتاده است. وقتی با او درباره کتاب «اتاق روشن» رولان بارت پرسیدم، گفت:« متاسفانه، هنوز نخواندهام. اما حتما میخوانم». البته دلیل من برای پرسیدن این سوال شباهت محتوایی و یا تاثیرپذیری پویش از آن کتاب نبود که بیشک شباهتها و تفاوتهایی میان دو کتاب وجود دارد. منظورم شاید رسیدن به تجربهای همسان در دو دوره زمانی متفاوت است. این که همچنان عکس میتواند نوشته شود. اگر هم صدای خواننده–بیننده به آن اضافه شود به جهانی که این کتاب بوجود آورده نزدیک میشویم: به « شباهت من به من».
در پیشگفتار فصل هشتم یعنی بخش پایانی کتاب آمده است.
فصلِ آخر ماحصل است. اگر نباشد یعنی چیزی شروع نشده که چیزی تمام شود. یعنی اینکه از جایی شروع نشده که در جایی تمام شود. پس وقتی نقطهی شروعی ندارد، نقطهی پایانی هم نیست. اگر شروع میتواند داستانی باشد مثلِ «یکی از روزها»، که میتواند شبیه هر روزی باشد، پس پایان هم میتواند روزی باشد، مثل یکی از روزها! و آنچه در این میان آمده خط روایی یک داستان نیست. اوج و فرود یک نگاه است. سهیمشدن در لحظاتی از زندگیِ کسی است که میتواند در جایی شبیه به ما باشد، در جایی دیگر، نه! هرچند او در جستوجوی شباهتهای خود به خود است. شباهتهایی که در آدمها، دریچهها، سایهها، نورها… میبیند.
عکس پایانی کتاب با نام «کارگران مشغول کارند» عکسی از خود ناصر پویش است که روی جلد کتاب هم آمده است. عکسی که عکاس از خود در آینهای یا شیشهای گرفته است. یک سلف پرتره که بیشتر در میان نقاشان رسم بوده است. اما در اینجا مفهومی را که پویش در کتاب دنبال آن بوده است را به اشاره به نمایش درمیآورد.
در بارهی مولف
ناصر پویش فیلمساز، عکاس و نویسنده است. او فعالیتهای هنری خود را با نشریات هنری چون دنیای سخن، گردون و آدینه شروع کرد. همکاری در نگارش فیلمنامهی زنان به اضافه مردان با عباس کیارستمی فقید را در کارنامهی خود دارد. تا به حال دهها فیلم مستند و داستانی ساخته و همچنین چندین نمایشگاه عکس برگزار کرده و چهار کتاب نیز از او منتشر شده است: یک مجموعه فیلمنامه، یک مجموعه جستار و دو کتاب تحقیقی . او برای عکسها و فیلم هایش جوایز مختلفی از جشنوارهها و اکسپوهای مختلف دریافت کرده است.
برای تهیه این کتاب (تمام رنگی) میتوانید به سایت نشر آفتاب یا فروشگاه آنلاین شرکت لولو مراجعه و نسخه کاغذی کتاب را به قیمت سی (۳۰) دلار آمریکا خریداری کنید.
آدرس فروشگاه آنلاین شرکت لولو
آدرس سایت نشر آفتاب