چرا باید نگاه جنسیتی به مهاجرت داشت؟
اهمیت مطالعات مهاجرت
رشد چمشگیر جابجاییِ انسانها در نیم قرن گذشته نشان میدهد که مهاجرت دیگر امری استثنایی نیست بلکه به قاعده تبدیل شده است. اما انسانها تنها به دلایل فردی یا شخصی نیست که مهاجرت میکنند. انتخابها و امکانات فرد برای محقق کردن تصمیماتاش به جایگاه اجتماعی۱ او بستگی دارد؛ جایگاهی که مبتنی بر خاستگاه طبقاتی، نژادی، ملیتی، جنسیتی، شرایط سنی، مواضع عقیدتی و سیاسی و حتی توانایی جسمانی-روانی فرد است. بنابراین، هیچ تصمیم و عمل فردیای فارغ از اجبار نیست و اختیار و توانایی انسان برای اعمال عاملیت۲محدود به امکاناتی است که جایگاه او در تلاقی ساختارهای متعدد (طبقاتی، جنسیتی، قومیتی…) تعیین میکند. البته، جایگاه و امکانات فرد برای تغییر شرایط زندگی خود ثابت نیست، بلکه به فراخور بستر تاریخی-جغرافیایی و شرایط انضمامی و سیاسی متغیر است. پس همانگونه که امکان و انجام مهاجرت از عوامل ساختاری تاثیر میپذیرند، جابجایی (اجباری یا اختیاری) فرد نیز خود یکی از ابزار و دلایل تغییر (سریع) در جایگاه اجتماعی و امکانات اوست۳.
اگرچه مهاجرت پدیدهای دیرپاست، مطالعات موجود بهویژه به زبان فارسی و در ارتباط با ایران کمتر مفاهیم مربوط به امر جابجایی را بررسی کردهاند. این درحالی است که مطالعات مهاجرت۴ پر از مفاهیم متفاوتی همچون مهاجرت کاری۵، تبعید۶، پناهندگی۷، دیاسپورا۸، فراملی بودن۹، بینابینی بودن۱۰، فرامکانی بودن۱۱، همزمانی۱۲ و… است، که هر یک برای توصیف نوع خاصی از جابجایی و استقرار تبیین و تعریف شدهاند. در واقع تمییز مابهازاهای عینی این مفاهیم از یکدیگر ابدا آسان نیست. اما مطالعات و یافتههای دانشگاهی که به کار ابداع و اطلاق مفاهیم مشغولند، از یک طرف عمدتا در سیاستگذاریهای ریز و کلان نهادهای حکومتی بهکار گرفته میشوند؛ و از طرف دیگر، بهکار جنبشهای سیاسی و اجتماعیِ چالشآفرین برای حاملان قدرت میآیند. پس اهمیتِ اطلاق صحیح یک مفهوم به یک پدیدهی اجتماعی، در سرنوشت سیاسیِ متفاوتی است که هر کدام از این مفاهیم برای سوژه خود رقم میزنند. از اینروست که در این شماره به مطالعه برخی از مفاهیم بنیادین مربوط به مهاجرت از منظر جنسیتی میپردازیم.
اما اهمیت جنسیتی دیدن پدیده مهاجرت و جابجایی در چیست؟ و مطالعات مهاجرت چقدر به این مهم پرداختهاند؟
مهاجرت از منظر جنسیت؛ جنسیت از منظر مهاجرت
مفهوم جنسیت یکی از قدیمیترین نیروهای شکلدهنده زندگی انسان است. با فرض تنانه بودن جنس۱۳، جنسیت۱۴ عامل تفکیک نر و ماده در عرصههایی مانند فعالیت، مسئولیت، فضا، زمان، پوشش و… است. عرصههایی که، برخلاف نرینگی و مادینگی، ساخته دست بشرند؛ لیکن عموما اینگونه آموختهایم که تفکیک بر اساس جنس (نر/ ماده) در آنها را طبیعی، تغییرنکردنی و گریزناپذیر بپنداریم. اما اگر جنسیت را از جمله فرایندهایی بدانیم که انسان به واسطهشان تفاوتهای اجتماعی را بهوجود آورده و بازتولید میکند، دیگر اینگونه افسانههای جنسیتی را نه تنها به راحتی باور نمیکنیم که مورد پرسش قرارخواهیم داد. چنین رویکردی به جنسیت محصول نگرشی پراکسیس/عمل-محور است که هویتها، روابط و ایدئولوژیهای جنسیتی را غیرثابت و همواره درحال تغییر و شدن میداند. همزمان، جنسیت را باید ساختاری متشکل از روابط اجتماعیِ درهم تنیده و نهادینه شده انگاشت، که با خلق دستهبندیهای جنسیتی و دخل و تصرف در آنها، قدرت را در سطحی فراتر از فرد و عاملیت او سامان داده و به آن معنا میبخشد. جنسیت به قدرت گره خورده است؛ بدین سان که مقولههای اصلی زندگی از جمله سکسوالیته، خانواده، آموزش، دولت، و بازار بر اساس جنسیت سامان یافتهاند و به سلسله مراتب قدرت، دسترسیهای گوناگون به منابع و رفاه، و منافع ناسازگار شکل میدهند. جنسیت دراین نهادها تجسد یافته و بهواسطه آنها عمل میکند؛ همزمان، جنسیت در نهادها نفوذ و رسوب کرده و باعث دگرگونی آنها میشود. پس برای فهم آنچه در شکلگیری روابط جنسیتی موثر و تعیین کننده است، باید به مطالعه همزمان عوامل ساختاری، فرایندها و ایدئولوژیهای جنسیتی پرداخت.
بررسی ادبیات مهاجرت نشان میدهد که نه تنها مهاجرت، که مطالعه و پژوهش درباره آن نیز فرایندی جنسیتزده۱۵ بوده است. به عبارت دیگر، تا پیش از دهه ۱۹۷۰ ادبیات مهاجرت سوژه اصلی را مرد، و زنان را صرفا دنبالهرو مردان مهاجر و فاقد عاملیت میپنداشت. تنها در اواسط دهه ۱۹۸۰ و پس از قریب به ده سال انباشت نظری و نقدهای فمینیستی بود که ادبیاتی با سوژه محوری زنان مهاجر تولید شد۱۶. دیرتر، و با بسط مطالعات زنان به مطالعات جنسیت و سکسوالیته، بخشهایی از ادبیات مهاجرت، جنسیت را نه صرفا یکی از متغیرها برای تحلیل مهاجرت، که یکی از موضوعات محوری آن قرار دادند. در این روش، جنسیت نه ذاتی ثابت۱۷، که ارتباطی اجتماعی و قابل تغییر است. چنین نگرشی، علاوه بر مساله فرودستی زنان، قابلیت توضیح و تحلیل فرودستی جنسیتی را نیز دارد. فرودستی جنسیتی محدود به زنان نیست بلکه شامل انواعی از مردانگی و زنانگی۱۸ است، که ارزشگذاری بر آنها به فراخور شرایط متغیر بوده و حاملان آنها نیز هم زنان وهم مرداناند. از میانه دهه نود به بعد، برخی از پژوهشهای مهاجرت پا را از این هم فراتر نهاده و جنسیت را ازعوامل اصلی سامان دهنده جریانهای کلان مهاجرت قلمداد کردند.
با اینهمه، در مطالعات مهاجرت نیز همچون واقعیتِ فرآیند جابجایی، تسلط آموزههای جنسیتیِ هنجاری، طبیعی و بدیهی فرضشده، دوگانهساز و سلسله مراتبی، کماکان پابرجاست. به این معنی که مقولههایی همچون جنسیت، سکسوالیته، خانواده، احساسات و بهطور کلی هر آنچه عمدتا به عرصه خصوصی پیوند خورده، به مثابه تودهای همگن، به زنان و زنانگی منتسب میگردند. به همین منوال، این امورِ به اصطلاح زنانه از مقولات اساسی دیگر مانند اقتصاد، سیاست، علم و فناوری که به عرصه عمومی و مردان منسوباند، گسسته شده و در درجه پایینتری از اهمیت قرار میگیرند. مطالعه این پدیدههای بنیادین که «دست دوم» تلقی می شوند را نیز عمدتا زنان برعهده گرفته و مردان به ندرت تمایلی به این مهم نشان میدهند. زیر سوال بردن اینگونه تفکیکهای جنسیتی خود ابتداییترین اقدام در جهت تغییر آنها است.
مباحث شماره پیش روی زننگار با چند هدف موازی انتخاب شدهاند. با توجه به افزایشِ گونهگونی جابجاییِ انسانها، مطالعات اجتماعی اخیر نیز به امر «جابجایی۱۹» که همواره در حاشیه «سکون و استقرار۲۰» تصور شده و از اهمیت درخور بهرمند نبوده، محوریت بخشیدهاند. در همین راستا، مقالات حاضر که از میان این ادبیات برگزیده شدهاند به ارائه نمونههای نظری و مصداقهایی عینی از بسترهای متفاوت مهاجرت میپردازند. روش این مطالعات، شکافتن و نمایاندن مهاجرت از منظری جنسیتی است که به شناخت عمیقتر فرایندهای مربوط به جابجایی، استقرار و بازگشت کمک میکند؛ و مهمتر از آن، فرضیاتی مانند غیرجنسیتی و خنثی بودنِ فرایند مهاجرت را به چالش میکشد. همراستا با آرمانهای فمینیستی، مجموعه حاضر بر آن است تا برخی از آموزههای درونیشده جنسیتی را نیز مورد پرسش قرار دهد؛ زیرا مطالعه جنسیت در بستر مهاجرت، به تشخیص هنجارهای متفاوت و حتی متناقض جنسیتی در جغرافیاهای گوناگون کمک میکند که خود دلالت بر قراردادی بودن جنسیت دارد. پس بهطور کلی، به هم آمیختن مطالعات مهاجرت و مطالعات جنسیت، دستکم دو جریان غالب هنجاری را از منظر حاشیههای به اصطلاح «ناهنجار» آنها، به چالش کشیده و اینگونه به پرسشگری در خصوص وضعیتِ طبیعی و بدیهی فرض شده موجود میانجامد. هدف غایی این مجموعه نیز همین است.
شماره پیش رو
مقالات منتخب این شماره در معرفی برخی از مفاهیم و گونههای بنیادین جابجایی (مهاجرت کاری، تبعید، پناهندگی و قاچاق) و از طریق ارائه مصداقهای عینی، به بررسی امکانات و محدودیتهایی میپردازند که ساختارها و ایدئولوژیهای جنسیتی در تلاقی با دیگر ساختارها و ایدئولوژیها (طبقاتی، ملیتی، نژادی…) برای گروههای مهاجر پدید میآورند. این مقالات همزمان ترفندهای فردی و جمعی مهاجران در بهبود شرایط خویش بهرغم و بهواسطه این امکانات و محدودیتها را نشان داده و علاوه بر این، تاثیر تحولات چند دهه اخیر بر روند مهاجرت را نمایان میکنند.
تمرکز نولین هیزر۲۱ بر جابجایی از طریق قاچاق است. وی با هدف شناساندن دلایل اصلی افزایش تکان دهنده قاچاق زنان و کودکان در قرن بیستم، به بستر بزرگتر این نوع مهاجرت اجباری میپردازد که دربردارنده مسائلی همچون جهانی شدن، تغییر بازار فراملی کار، زنانه شدن مهاجرت۲۲، افزایش تقاضا برای نیروی کار زنان و زنانه شدن بازار کار۲۳٬ بهوجود آمدن دولت-ملتها، مرزها، مرزبانی و مدارک سفر بینالمللی، و افزایش جنگ و بحران است. بیمال کانتی پل و سید ابو هسناث۲۴ مورد خاصِ قاچاق زنان و دختران از بنگلادش را محور بحث خود قرار داده و فقر و تبعیض جنسیتی در خانواده، جامعه و بازار کار را مهمترین عوامل موثر بر روند جابجایی و کار خانگی و جنسی اجباری آنها در کشورهای خاورمیانه، پاکستان و هند میخوانند.
النور کافمن۲۵ و همکارانش با تمرکز بر مهاجرت کاری، تغییرات بازار کار در اروپای سه دهه آخر قرن بیستم را برشمرده و با مقایسه قوانین مهاجرت و کار در انگلستان، آلمان و فرانسه به بررسی اثرات ناشی از تلاقی ساختارهای متفاوت نژادی، ملیتی و جنسیتیِ موجود در کشورهای مبدا و مقصد، بر میزان و شرایط کار زنان مهاجر به اروپا میپردازند. لیزا اچ. مالکی۲۶ با رویکردی نظری به تبارشناسی گفتمانهای جاری حول مساله پناهندگی پرداخته و دلایل بهوجود آمدن مطالعات پناهنده۲۷ را با نگاهی انتقادی میشکافد. به منظور ارائه مصداقهایی عینی از مساله پناهندگی، رزمری سایق۲۸ برخی از وقایع شخصی و سیاسی زندگی سه نسل از زنان فلسطینی ساکن اردوگاه شتیلا در لبنان را از زبان خود آنها روایت کرده، و شباهتها و تفاوتهای درک و بازنماییهای این زنان فلسطینی را از هویت جنسیتی و ملی «خود» تحلیل میکند.
پگی لِویت و نینا گلیک شیلر۲۹ با وصف این واقعیت که هویتها و تعلقات بسیاری از مهاجران امروزی روی مرزها و همزمان در محدودههای جغرافیایی متعددی شکل میگیرند، فرض تعلق مهاجران به یک محدوده ملی را زیر سوال برده و مطالعات مهاجرت را بهدلیل آنچه «ملیگراییِ روششناختی۳۰» میخوانند، مورد انتقاد قرار میدهند. آنها میکوشند با ابداع مفهوم «همزمانی۱۲»، چهارچوبی برای تحلیل شرایط مهاجرانی که زندگی آنها همزمان به بیش از یک دولت-ملت گره خورده ارائه دهند. روبا صالح۳۱ با توصیف و تحلیل زندگی زنان مراکشی مهاجر به ایتالیا بین این دو بستر، مصداق مناسبی برای همزمانی ارائه میدهد. وی با به تصویر کشیدن پیچیدگی ناشی از «بینابینی بودن» در زندگی این زنان، ادبیاتی را به چالش میکشد که تعلق داشتن به چند محدوده ملی را صرفا یک فرصت دانسته و میستاید. نیما نقیبی۳۲ با ارائه تحلیلی از متنهای سرگذشت شخصی سه نویسنده زن که پس از انقلاب و در کودکی از ایران به امریکا مهاجرت کردهاند، بر نقش پررنگ و مشکلزای حافظه و پساحافظه۳۳، نوستالژی و تراما در روایتگری دیاسپورای ایرانی درباره ایران و انقلاب ۵۷ تاکید میکند.
این مجموعه کوشیده است ابزاری ابتدایی برای بحث در خصوص مهاجرت فراهم کند. بدون شک مهاجرت یکی از واقعیتهای بسیار تاثیرگذار بر ایران امروز است؛ با این همه مباحث موجود تمرکز خود را عمدتا بر جوامع مهاجر (غیر)ایرانی و مستقر در غرب (بهویژه در ایالات متحده) قرار دادهاند. از اینرو، تبادلات موجود و تاثیرات متقابل میان جوامع ایرانی مهاجر و جامعه ایران کمتر مورد توجه چنین پژوهشهایی بودهاند. این در حالی است که سرعت روزافزون ارتباطات، چنین تبادلاتی را تسهیل کرده و سرعت بخشیدهاند. از سوی دیگر، ارتباط جامعه مبدا و جوامع مهاجر ایرانی از شرایط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر روابط ایران و کشورهای مهاجرپذیر مجزا نیست. پس مهاجرت سبب گسستی فراتر از فاصله جغرافیایی است. تاثیر این فرایند علاوه بر زندگی مهاجران، در جوامع مبدا و مقصد نیز آشکار است. افزون بر این، پراکندگی ناشی از مهاجرت بر کنش جنبشهای سیاسی و اجتماعی تاثیر شگرفی دارد؛ همانگونه که فرایندهای درونی جنبش زنان ایران و تنشهای میان «داخل» و «خارج» در سالهای گذشته حکایت از این امر دارند. پر کردن این شکاف مستلزم فهمی دو طرفه میان «داخل نشینان» و «خارج نشینان» از شرایط زیست یکدیگر است. امیدوارم این مجموعه گامی کوچک در همین مسیر باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱.Social location
۲.exercise agency
۳- «مهاجرت» تنها یکی از اشکال متعدد «جابجایی» جغرافیایی است. بعلاوه، «جابجایی» افزون بر دربرگرفتن مفهوم مهاجرت، به معنی تغییر در جایگاه اجتماعی انسان نیز است. به عبارت دیگر، تغییر در جایگاه اجتماعی فرد لزوما یا صرفا منوط بر جابجایی جغرافیایی او نیست، بلکه به جابجایی اجتماعی او در نتیجه تغییر شرایط نیز بستگی دارد. به عنوان مثال، ازدواج و یا مادر شدن سبب تغییر در جایگاه اجتماعی زن و امکانات اوست؛ و یا تغییر در ساختار سیاسی باعث تغییر در جایگاه و دسترسی کمتر یا بیشتر گروههای مختلف به منابع قدرت میشود.
۴.migration studies
۵.labour migration
۶.exile
۷.asylum/refugee
۸.diaspora
۹.transnationalism
۱۰.in-betweenness
۱۱.translocationality
۱۳.sex
۱۴.gender
۱۵.gendered
۱۶- تمرکز بر زنان و محور قراردادن سوژگی زن عموما نخستین گام در جهت تصحیح روشهای بهظاهر خنثی اما در واقع جنسیتزده و مردمحور بوده است.
این روش در ادبیات مطالعات جنسیت به «اضافه کردن زنان و هم زدن»(add women and stir) معروف است و در آن، جنسیت (اگرچه در این روش بهتر است بگوییم جنس) صرفا یک متغیر بهشمار میرود. در این چهارچوب، زن و مرد و زنانگی و مردانگی مفاهیمی نه در ارتباط و تبادل مداوم، که در گسست و مجزا از هم تصور میشوند. اتخاذ چنین روشی برای مقابله با دانشی مردمحور لازم اما ناکافی است، چرا که در نهایت به بازتولید دوگانه صلب و سلسله مراتبیِ جنسیت و در نتیجه فرودستی زنان و تحقیر زنانگی (چه در مردان و چه در زنان) میانجامد.
۱۷.fixed essence
۱۸.masculinities and femininities
۱۹.mobility
۲۰.sedentarism
۲۱.Noeleen Heyzer
۲۲.feminization of migration
۲۳.feminization of labour
۲۴.Bimal Kanti Paul and Syed Abu Hasnath
۲۵.Eleoneere Kofman
۲۶.Lisa Malkki
۲۷.refugee studies
۲۸.Rosemary Sayigh
۲۹.Peggy Levitt and Nina Glick-Schiller
۳۰.methodological nationalism
۳۱.Ruba Salih
۳۲.Nima Naghibi
۳۳.postmemory
Behbahani, Leyli. “Gender and Migration: Norms and Boundaries.” Article written specifically for Zannegaar Journal (2014).
Leyli Behbahani is a PhD candidate and instructor at The School of Oriental and African Studies (SOAS), University of London. Her focus is on feminism, women’s movements in the Middle East and North Africa, the anthropology of gender, Iranian diasporas, and transnationalism.
[زننگار]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید