چند شعر از حسین فرخی برای بکتاش آبتین
حرف های دیگری هم هست
بکتاش ٱبتین
۱.
دور هم نیست
پهلوی تو و از تو گفتن
درتمام ِ این ترانه های بی گناه
رسم ِ دیگری دارد
پنهان نمی کنم
شکل از کجایت می گیرم
شکل از کدام حفره ها ی بی اندازه
که مرزی برای غلتیدن ندارند
ٱزاد می ٱیم
و حاجت دارم.
۲.
درخبر ها نیامده
ذکرم و بعد از دهان ات ٱفتاب می ریزد
وتمام ِ شعرها نام ِ تورا می گیرند
نان ِمن می شوی
غمی نیست
حالا بیا کمی گواراتر کنارم باش خلاصه
وطن ِ دیگری چرا بخواهم؟
عاشق شدن با یک اثرم
در روابطی که باز بی عدد می شود.
۳.
دریک بند ِ مجزا
درتو وچرا بترسم
درتو و تمام ِ این حرف ها
که تب می ٱورند
که قاطی می شوند با اعضا می افتم
خودزنی کرده ام؟
بعد، جمله ی نعره زنان درخاک و خُل ام می گردند
مست می شوم
درتو و نیازهایم دراین زبان که تازه گی دارند
چرا باید بترسم
حالا که مثل ِ همیشه حاضرم
هوایی می شوم و زائرتا هرچه دارم برداری
باز نان ام بشوی و تکه تکه
به شوریده گان ِ اطراف ام ببخشی
نه ترکیب ازاین بهتر نمی خواهم.
۴.
واین زبان نیاز ِ من بود
ٱوازهای بلند ات را دوست دارم
ونام ات را ضرب درهرعددی می کنم که می ٱوری
اشاره به هر اوقاتی بکنی پایه می شوم
درضمن،
غفلت ِ تبارم را در گوشه ی خاک ات جبران می کنم
زبان ام را داری؟
درزبان ات ٱفریده می شوم
طراحی حیات ام را ارائه می کنم
روابط ام را ٱتش می زنی
صرف ِ دیگری ندارم
وتن را درتداعی های تازه تری می گذارم
مجذوب ِ چه قدر هواهای توام
تکان در هر نحو ات می خورم
راسخ ام وتن به ابتلایت می دهم
گوشت و پوستم را داری؟
همه ی تاریخ ام می شوی میراثی برای عاشقت بودم
باز درهرفرصتی تحریک می شوم
و ملت ِ خودم را می سازم.
۵.
ازلای پرونده
از کجا برازنده می شوی
تا کجا ی این خاک جان می بازی
و خودت را باز تصریح می کنی؟
ٱن چه رخ می دهد
شعر ی بلند است
اضافه می کنم
وصدایی که بیشتر
مناسب ِ همین گنجشک هاست
که هوای تهران را نجات می دهند
خب، پرونده ی بعدی!
دی ماه /۱۴۰۰