Advertisement

Select Page

چند شعر از معصومه خدابنده

چند شعر از معصومه خدابنده

 

۱

«باکره»

 

دلشوره های / پر رنج

پیچیده در وجودم

زمین آلوده شده/ به آدم

قلم‌های آبستن

اما باکره

تولد شعر‌های ناخواسته

آوار بهمن بر سر واژه‌ها

حقیقت مدفون شده

در پس ِ‌نقاب‌ها

و شرافت ِ واژه‌های مُهمل

به زوال رفته

حریرِ حقیقت

در تجاوزِ کاکتوسان بی‌حیا

 

تکثیر خواهم شد

در واژه‌ی آزادی

که در شعرهایم

نقش بر آب شد.

 

۲

«تابوت روزگار»

 

دلتنگی‌هایم را

در تابوت روزگار —

             می‌گذارم

که با شاعری

    سازگار نبود

تا با شکوهی دیگر

      بدرقه کند

و همپا با بی‌قراری‌ها

 تا تلقینی باشد

و همچنان منتظر ماند‌؛

تا إحساس‌هایم

در دفینه‌ی ‌قلبی

      دفن شود

و اکنون می‌روم

تا

چله ‌بنشینم

و با چشمان حسرت‌وار

و با بغض‌های در گلو

     شاهد شکوه تشعیعی

              باشم‌!

       

۳

«فال»

 

نوشته‌اند‌…‌!

 نگاه کن‌؛

   چه تاریک

در فنجان قهوه‌ی خالی

سرنوشت آسمانم را …

چه تلخ افتاده‌ام‌!

آه …

بگشای دستانت را

         اجابتی نیست‌؛

ببین‌؛

دعایم را 

    خط‌ها چه می‌گویند ؟

                     خواندنی نیست _

اکنون ریخته‌؛

از کف دست‌های تو _

      در تن تو _

و فال من‌،

       در عمق مردمک چشمانت

 

۴

پنجره و

         سایه‌هایی‌ از مرگ …

 

وقتی‌،

حقیقت از پشت پنجره–

                                 تابید

سایه‌ی مرگ

     درازتر می‌شد

و دورتر —

خش خش شعرهایم را

در لابلای برگ‌های سرگردان

            شاعرانه می‌شنیدم

و براستی

در این فصل واژه‌هایم را

           خاکستر مرگ پوشانده

و چکامه‌های ‌عاشقانه‌ام

  در حصار ‌جنون آمیز

             تگرگ‌ها مانده

آنگاه

چگونه از خورشید بگویم‌؟!

شاعری

     همچنان

            پشت پنجره …

 

#معصومه_خدابنده

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights