چند شعر از هدی احمدی
هدی احمدی
متولد دوم اسفندماه سال هزار و سیصد و شصت و دو
فارغ التحصیل از مدارس استعدادهای درخشان(تیزهوشان)
لیسانس مهندسی کامپیوتر
فوق لیسانس روانشناسی.
او اکنون مشاور، رواندرمانگر و مدرس دوره های روانشناسی است و دبیری رسمی آموزش پرورش در رشته کامپیوتر را نیز بر عهده دارد.
سوابق ادبی هنری هدی احمدی:
نقاشی و داستان نویسی را از کودکی با جدیت پیگیری کرد و در نوجوانی مدرس نقاشی در مراکز رسمی فنی و حرفه ای شد و در ادامه گرایشش به نوشتن شعر نیز آغاز شد. در دوران دانشجویی سردبیر نشریات دانشگاهی شد و چند داستان و شعر از او در نشریات مختلف چاپ گردید. کار شعر را با گرفتن نقد و نظر اساتید مختلف سالها ادامه داد تا اینکه در سال ۱۳۹۵ اولین مجموعه شعرش را با عنوان “پشت دستم را می بوسم” به چاپ برساند.
دو سال بعد مجموعه شعر دومش با نام “معشوق سنتی” به طبع رسانید که مورد استقبال اهالی فن و اساتید بزرگ شعر ایران قرار گرفت.
نشر کانون قلم در سوئد کتابی دو زبانه به نام “نیم آب ،نیم خونابه” از اشعار او را همراه با ترجمه ی انگلیسی به چاپ رساند.
نهایتا در بهار امسال مجموعه ی جدید ایشان به نام “زیبایی” به همت نشر سیب سرخ به چاپ رسیده است.
۱.
موهای لخت سیاه
لباس یقه دلبری آبی
روی روتختی عقیق رنگ
آماده ایم
من و تخت خواب
از پنجره بیرون زده ایم
روی مارهای سرخ و زرد که در اتوبان می لولند
چرخیده ایم
رفته ایم بالا
بالا
بالا
تا سکوت بی مرز آسمان
تا چشمک گنگ ستاره ها
بی خبر از خون
از خاکستر
سرد است
قطره اشک من هنوز گرم
۲.
یادت هست
چند بار به جاده نزدیم
تا سهم موسیقی را بلندتر کنیم؟
یادت هست
چند بار به کوه را به تاخیر انداختیم؟
چند بار در ساحل
موهایم را از صورتم کنار نزدی
تا دوباره خودت را در چشم هام بشنوی؟
چند بار؟
چند بار؟
چقدر خوشبختم
من و تو
تمام روزهایی که با هم نبوده ایم را
با هم شمرده ایم
۳.
غمگین میشوم که دوستت دارم
اینکه دوستت دارم
و فنجان بی دلیلت را
وارونه میکنم بر ایوان
میبارانم بر گلدانی خالی
بغضم را میگذارم روی میز
در گوشم میگوید: بخواب،
با تن چوبی من کنار خواهی آمد
من هم روزی از ریشه هایم دل کنده ام
۴.
دیگر دوستت ندارم
چرا شعری نسازم از این نداشتن؟
چه چیز باشکوهتر از نداشتن است؟
چه چیز با شکوهتر از دمی است که پرنده
از قفس میگریزد؟
۵.
من تنها نیستم
من مثل کوه پشت خودم ایستادهام
مثل همین حالا که قطرهی اشکم را
به سرانگشت گرفتهام و میبوسم
خب دیگر
کوهاست و رودخانههایش
۶.
ستاره شناسان چه می دانند
که درد دم غروب از چیست؟
و ما چه خورشیدهایی داشته ایم
که در ما غروب کرده اند؟
۷.
شهر غریبی ست تنهایی
هربار به آن بازمی گردم
بزرگتر شده است
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید