یک:
آنهایی که تنهایی را دوست دارند به اندازه کافی تنها نبودهاند.
دو:
و موهایت؛ اندوه فراوان. هیئت برگشته از مصیبت دستهای من.
سه:
مردها که عاشق میشوند باز نمیگردند، چنان سربازان به هنگام جنگ. زنها اما داستان غمانگیزتری دارند، آنها اسیر میشوند، و یک عمر جنگ برایشان ادامه خواهد داشت.
چهار:
تو رفتهای
یا من دیر برگشتهام
که این خانه همیشه یک نفر
کم دارد
پنج:
دهانِ غمگینِ دیوارم
به روی هرچه باز شوم
از من رفتهاست.
شش:
تنها در یک صورت میتوانیم بالا برویم
با جرثقیل.
طنابدار.
نه!
سیاننمایی نمیکنم
شما با برجهایتان
جلوی خورشید را گرفتهاید.
هفت:
مساله اینجاست که بسیاری از ما برای زندگی کردن به دنیا نمیآییم. بسیاری از ما تنها دستهایمان از خاک بیرون مانده. همین.
هشت:
در حقیقت ما صاحب تنهایی نیستم. هروقت بخواهد به سراغمان میآید، و این بزرگترین ایرادیست که میشود به تنهایی گرفت.
نه:
انسان همان چیزی را انکار میکند که تجربه کردهاست. تجربههایی عموما غمبار و بیپایان.
ده:
هر زنی با پالتویی سیاه در مه بگذرد، چشمانت را به خاطرم آوردهاست…
تعداد بازدید: ۱۴۰