چهار شعر از آیدا عمیدی
برگرفته از مجموعه شعر «لشگر شکستخوردهی کلمات»
آیدا عمیدی، شاعریست اهل بوشهر و متولد ۱۳۶۰. پر بیراه نیست اگر بگوییم بوشهر یکی از شهرهاییست که ایران را به سرزمینِ شعر تبدیل کرده است، چرا که شاعرانی چون زندهیاد منوچهر آتشی، روجا چمنکار و بسیاری دیگر از آن شهر برخاستهاند. آیدا عمیدی در مجموعه شعر جدیدش، «لشگر شکستخوردهی کلمات» شاعری کاملا جنوبیست و مفاهیمی چون جنگ و حتی شخصهای حقیقی چون منوچهر آتشی به جای عناوین برخی بخشهای کتاب نشستهاند. عمیدی این اشعار را در فاصلهی سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ سروده و انتشارات مروارید مجموعهای از آنها را اخیرا منتشر کرده است. عمیدی پیش از این مجموعه شعری با عنوان «زیباییام را پشت در میگذارم» با انتشارات آهنگ دیگر منتشر کرده بود.
۱
پایم را به زمین میکوبم
و غبار خیابان ترک میخورد
لشگر جانوران از غبارهای شکسته بیرون میزنند
باز دکمههای کتت را جابهجا بستهای
بند کفشت باز است
صبحانه نخوردهای
جنگلی از درختان سیب در حیاط میروید
در را به هم میکوبی و میروی
پشت در درختِ گل ابریشم میروید
با لکهای از خون من روی تنش
به ساحل برمیگردم
به جهان نمناک نگاه میکنم
سینهام را میشکافم تا جانوران درونم ترکم کنند
درختهای سیب زیر آفتاب خلیج خشکیدهاند
کشتی به گِل نشسته
و مسافران همه به گوشماهی بدل شدهاند
[divide style=”2″]
۲
بعد از جنگ ۱
با قلبی پر از استخوان و خون به خانه برگشتم
گرگ درونم کسی را کشته است
کسی را که جانوران درونش درنده نبودند
هر روز غارت میشوم
و آدمها درونم با سرهای بریده اینسو و آنسو میدوند
نیمی از من در آتش میسوزد
و نیم دیگرم در آتش میسوزد
و موج صدایش موج صدایش موج صدایش . . . ترکم نمیکند:
«برگرد
به من نگاه کن
به زنی با جمجمهای سوراخ
که چیزی را تمام روز میبافد
و تمام شب میشکافد»
[divide style=”2″]
۳
به بهآفرید قلندری
از چشمهایت صدای امواج میآمد
صدای کوبیده شدن به صخرهها
صدای نقش بستن من بر سنگهای خیس
به زبان مادریام چیزی به من بگو
دیدم خلیج ترک میخورد
دیدم که دیواری از آب آسمان را میشکافد
دیدم که از آب بیرون میزنی
با اندوهی آویزان از تنت
نه لال میشوم
نه زیبایی گناهکارم از آغوشم دل میکند
تو رفتهای
و سرگردانیام همه را به خنده میاندازد
چیزی برای نوشتن ندارم
دریاهایم همه در باد گم شدهاند
شعرم پر از کلمات دیوانهایست
که گاه و بیگاه
برای تو رگهایشان را میبرند
من محکومم و آشوب جهان نجاتم نمیدهد
چارهای نیست
جز آن که از نقش چروکیدهام بر سنگ بیرون بیایم
عصایم را بردارم
و به لشگر شکستخوردهی کلمات پناه ببرم
[divide style=”2″]
۴
هر سال به شکل غریبی از پیله درمیآیم
تنم از آغوش تو سر میرود
و تصویر لرزانم بر آب جان میبازد
از که بخواهم مرا از تو پس بگیرد؟
زمین از زیر پایم میگریزد
نیمی از ماه در آب میافتد
و نیم دیگرش در دهان آسمان گم میشود
چه کنم با ذرات چرخانی که جهان را ساختهاند؟
چه کنم با جهان اگر ذرات چرخان بایستند؟
محکومم زیر درخت سیب بنشینم
بیآن که جاذبهی زمین فریبم دهد
محکومم غبار باشم
کی دیده غباری کودکی بزاید که از سیارهای به سیارهی دیگر
پناه ببرد؟
ذرات بیتاب حافظه ترکم کردهاند
دیگر به یاد نمیآورم جهانی را که در تاریکی سروده بودم
کودکم را
و حشرات غمگینم را که با من به قلب زمین میآمدند
. . .
چیزی باقی نمانده است
جز تو و میل مرگ که در پاهایم میتپید . . .
جز تو و دایرهای لرزان که طی میکنیم . . .
جز تو و پیلهای که به دورم میتنی . . .
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
آفرین .